مقاله نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایدهآلیسم pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایده‌آلیسم pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایده‌آلیسم pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایده‌آلیسم pdf

چکیده  
مقدّمه  
مبانى معرفتى ایده آلیسم  
1 شک گرایى  
2 ضدّیت با متافیزیک  
3 دلیل اصلى ایده آلیسم  
پیامدهاى معرفتى ایده آلیسم  
1 انسجام گرایى  
2 پراگماتیسم  
3 ساختگرایى  
دلایل وجود جهان مستقل از ذهن  
سه مشکل نهایى ایده آلیسم  
1 بطلان ادعاى مدارا  
2 جزم اندیشى  
3 از خصومت با خدا تا مرگ انسان  
نتیجه گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایده‌آلیسم pdf

ـ آدلر، مور تیمر جى.، ده اشتباه فلسفى، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، تهران، الهدى، 1379

ـ اونامونو، میگل دو، درد جاودانگى یا سرشت سوگناک زندگى، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، امیرکبیر، 1360

ـ برگر، پتر ل. و لوکمان، توماس، ساخت اجتماعى واقعیت: رسالهاى در جامعهشناسى شناخت، ترجمه فریبرز مجیدى، تهران، علمى و فرهنگى، 1375

ـ پاپکین، ریچارد هنرى و آوروم استرول، کلّیات فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، دانشگاه تهران، بىتا

ـ پوپر، کارل، واقعیگرى و هدف علم، ترجمه احمد آرام، تهران، سروش، 1373

ـ جیمز، ویلیام، پراگماتیسم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370

ـ دکارت، رنه، تأمّلات در فلسفه اولى، ترجمه احمد احمدى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1361

ـ فروغى، محمّدعلى، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوّار، 1367

ـ رورتى، ریچارد، فلسفه و امید اجتماعى، ترجمه عبدالحسین آذرنگ و نگار نادرى، تهران، نى، 1384

ـ ژیلسون، اتین هنرى، روح فلسفه قرون وسطى، ترجمه ع. داوودى، تهران، علمى و فرهنگى، 1379

ـ فى، برایان، فلسفه امروزین علوم اجتماعى، ترجمه خشایار دیهیمى، تهران، طرح نو، 1381

ـ گودمن، نلسون، واقعیت، افسانه و پیشبینى، ترجمه رضا گندمى نصرآبادى، قم، دانشگاه مفید، 1381

- Harris, J. F., Against Relativism: A Philosophical Defense of Method, La Salle, Ill., Open Court,

- Miller, Caleb, “Realism, Antirealism and Common Sense”, in: W. P. Alston (ed.), Realism and Antirealism, Ithaca and London, Cornell University Press,

- Nagel, Thomas, The Last Word, Oxford, Oxford University Press,

- Niiniluoto, Ilkka, Critical Scientific Realism, Oxford, Oxford University Press,

چکیده

با اینکه ایده آلیسم در غربِ معاصر حضور و نتایج گسترده اى داشته است، امّا به نظر مىرسد که مبانى و پیامدهاى معرفتى این دیدگاه دستخوش ناسازگارىهاى درونى و کاستىهاى اساسى است. در این نوشتار، نخست پارهاى از مبانى معرفتى ایدهآلیسم با نگاهى انتقادى ارزیابى خواهد شد؛ سپس از نظریه هاى انسجام، پراگماتیسم، و ساختگرایى به عنوان سه پیامد معرفتى اصلى ایدهآلیسم سخن به میان خواهد آمد و در پایان، با مرور دلایل وجود جهان مستقل از ذهن، به برخى از مشکلات نهایى ایدهآلیسم اشاره خواهد شد

کلیدواژه ها: ایده آلیسم، رئالیسم، شک گرایى، انسجامگرایى، پراگماتیسم

 

مقدّمه

دکارت در حوزه عقل گرایى، و برکلى و هیوم در حوزه تجربهگرایى، زمینه ظهور ایده آلیسم در دوران مدرن را فراهم آوردند. با این حال، ایدهآلیسم در دوران جدید با انقلاب کوپرنیکى کانت به بیانى صریح و مسیرى مشخص دست یافت. کانت بود که شىء فىنفسه را ناشناختنى دانست. او با اینکه ذهن را متأثر از شىء فىنفسه مىپنداشت و مىپذیرفت که چیزها در قواى ادراکى ما اثر مىگذارند، ولى در تناقضى آشکارْ اطلاق مقولاتى مانند «وجود» و «علّت» را بر چیزى که در ذهن اثر مىگذارد (و در شکلگیرى شناخت دخیل است) نامشروع تلقّى مىکرد. به عبارت دیگر، او از یکسو مىپذیرفت که جهان مستقلى وجود دارد و از سوى دیگر، آن را ناشناختنى و رازآلود تصوّر مىنمود و تأکید مىکرد که سخن گفتن از چنین جهانى امکانپذیر نیست (روشن است که خود این سخن نوعى توصیف شمرده مىشود). به همین دلیل، ایدهآلیستهاى پس از کانت با هدف حلّ این تناقض به انکار اصل وجود شىء فىنفسه پرداختند

به هر روى، در ایدهآلیسم کانتى، جهان آنگونه که به نظر مىرسد از جهان آنگونه که هست، جدا مىشود و زمینه حذف جهان آنگونه که هست (و پذیرش تکثّر جهانهاى پدیدارى) فراهم مىآید. کانت از این مطلب که «ما همه واقعیت را ادراک نمىکنیم» (یا اینکه «همه آنچه ادراک مىکنیم واقعى نیست»)، به این نتیجه مىرسد که: ما هیچ شناختى نسبت به واقعیت آنگونه که هست نداریم و نمىتوانیم داشته باشیم. از اینرو، منتقدان کانت را متهم به مغالطه «همه یا هیچ» مىکنند؛ چون راههاى میانه زیادى در این بین وجود دارند و مىتوان دیدگاههاى رئالیستى معتدلى را فرض کرد که در مسیرى بین «همه» و «هیچ» قرار دارند. در واقع، از نگاهى رئالیستى، قواى ادراکى نیز بخشى از جهان واقعى به شمار مىروند و کارکرد آنها تابع خواست فرد نیست؛ به همین دلیل، چگونگى به نظر رسیدن چیزها از اختیار فرد خارج است. براى نمونه، رنگ یا شکل چیزها در کنترل فرد نیست: درست است که میز روبهروى ما از یک چشمانداز به شکل دایره، و از چشماندازى دیگر به شکل بیضى است؛ امّا این مطلب خارج از حوزه اختیار ما مىباشد. بنابراین، اینکه جهان اینگونه به نظر مىرسد، مىتواند به این معنا باشد که جهان واقعى به گونهاى است که براى ما اینگونه نمودار مىشود؛ پس، نمودار مىتواند منشأ عینى داشته باشد. به عبارت دیگر، چرا نگوییم که این خاصیت عینى میز است که از یک چشمانداز دایره به نظر مىرسد و از چشماندازى دیگر بیضى؟ بر اساس این استدلال، تفاوت منظرها به معناى ذهنى بودن آنها نیست و به همین دلیل است که با تصمیم ذهن، نمىتوان منظر و چشمانداز را تغییر داد و از چشماندازى که میز دایره است آن را بیضى دید

از نظر رئالیستها، اثرى که چیزها بر قواى شناختى دارند، نوعى رویارویى بین فاعل شناسا و واقعیت است و همین رویارویى دلیلى بر وجود و علّیت واقعیت فىنفسه و نوعى شناخت قلمداد مىشود. بنابراین، ذهن در تعامل با جهان خارج ـ دستکم ـ به تصویرى ناقص از آن مىرسد. البته، رئالیسم به معناى نفى فعالیت ذهن نیست؛ از اینرو، رئالیستها مدّعى نیستند که همه چیز مستقل از ذهن است یا اینکه وجود هر چیزى در دسترس همه اذهان قرار دارد. آنان حتى مىپذیرند که ادراک هر فرد مطابق توان و نیاز اوست؛ ولى این مطلب تنها بدین معناست که افراد قادر نیستند، به طور همزمان، به همه ابعاد جهان ـ یا حتى به همه ابعاد تأثیرى که جهان بر ادراک آنها دارد ـ توجه کنند

مبانى معرفتى ایده آلیسم

1 شک گرایى

به لحاظ تاریخى، شک مدرن بستر اصلى پیدایش ایده آلیسم است. دکارت بود که براى نخستین بار، از شک به جزمى انسانمحور رسید. او با گذر از شک، به دنبال روشى بود که اگر شخص آن را درست و دقیق به کار گیرد، «هیچ امر دورى نیست که سرانجام به آن نرسد، و پنهانى ]نیست[ که آشکار نسازد.» دکارت در روش خود، براى تجربه، اهمیتى قائل نبود و تلاش داشت تا این علم خطاناپذیر و مطلق را بر اساس مفاهیم فطرى به دست آورد. او در مورد مفاهیم حاصل از قواى ادراکى مىنویسد

لازم نیست این قبیل مفاهیم را به سازندهاى غیر از خودم نسبت بدهم، زیرا اگر آنها خطا باشند... از عدم نشئت یافتهاند؛ امّا اگر این مفاهیم حقیقت داشته باشند، باز هم از آنجا که واقعیت را آنچنان براى من ناچیز نشان مىدهند که حتى نمىتوانم مابهازاى آنها را از معدوم به روشنى بازشناسم، پس دلیلى نمىبینم که آنها را مخلوق خود ندانم

حاصل شک هیوم نیز نوعى پدیدارگرایى بود که به انقلاب کوپرنیکى کانت، و در نهایت به ایدهآلیسم مطلق انجامید. این مطلب نشان مىدهد که شک مدرن به معناى اذعان به ضعف نیست، بلکه راهى براى انکار ضعفهاى معرفتى است. گفتنى است که در دوران معاصر، تامس کوهن در کتاب ساختار انقلابهاى علمى از نسبىگرایى معرفتشناختى به این نتیجه وجودشناختى رسید که هریک از هواداران پارادایمهاى رقیب، کار خویش را در جهانى متفاوت دنبال مىکنند. هاریس مىگوید

همانگونه که از نظر گودمن متافیزیکدانها جهانها را با نیروى قراردادى نظریهها مىسازند، از نظر کوهن نیز دانشمندان جهانها را با نیروى واقعیتساز پارادایمها مىسازند. در هر دو مورد، معیارى براى ارزیابى درستى یا ترجیح یک نظریه یا پارادایم با کمک مفهوم مطابقت با جهان «واقعى» یافت نمىشود و در هر دو مورد با تکثّرى از جهانها روبهرو هستیم... و در هر دو دیدگاه نیز تمایز بین واقعیت و نظریه از میان مىرود

بنابراین، از نظر تاریخى، شک مدرن زمینهساز ایدهآلیسم است. امّا پیوند بین شک و ایدهآلیسم به لحاظ منطقى با مشکلى جدّى روبهروست و به نظر مىرسد که شک با ایدهآلیسم سازگار نیست؛ چون شک بدون فرض جهانى مستقل از ذهن ممکن نمىباشد و اگر جهان مستقل از ذهن انکار شود، دیگر جایى براى شک باقى نمىماند. این سخن که «هیچ شناختى قطعى نیست» زمانى معنا دارد که چیزى مستقل از ذهن وجود داشته باشد. اگر جهان تابع و حاصل ذهن باشد، دیگر جهل یا شک یا خطا بىمعنا تلقّى خواهد شد و بدین ترتیب، همه حقیقت در برابر ذهن، و وابسته به آن خواهد بود

شک به معناى پذیرش ضعف و نقصى معرفتى است، در حالى که ایدهآلیسم دیدگاهى فروتنانه نیست و نوعى مطلقاندیشى به حساب مىآید که بر اساس آن، هر چیزى وابسته به ذهن است و هیچ چیزى مستقل از ذهن وجود ندارد. بنابراین، از نظر منطقى، نمىتوان شک و ایدهآلیسم را با یکدیگر جمع کرد؛ در حالى که این دو در فلسفه مدرن با یکدیگر جمع شدهاند. بسیارى از فیلسوفان غربى در معرفتشناسى با شک، و در وجودشناسى با ایدهآلیسم شناخته مىشوند

2 ضدّیت با متافیزیک

با اینکه اغلب شک هیوم را به عنوان زمینه انقلاب کوپرنیکى کانت معرفى مىکنند، امّا به نظر مىرسد که تجربهگرایى هیوم و ضدّیت او با متافیزیک نقش مؤثرترى در پیدایش ایدهآلیسم داشته است. هیوم از دو جهت مشروعیت جودشناسى را به چالش مىکشید: نخست آنکه وجود را محمولى واقعى نمىدانست؛ دوم اینکه عقل را به عنوانى راهى براى ناخت واقعیت به رسمیت نمىشناخت. در واقع، او تلاش داشت تا بنیان شناخت را صرفآ با تکیه بر دادههاى تجربى پىریزى کند. این در حالى است که در فرایند شناخت، اگر تنها به دادههاى تجربى بسنده شود، موضوع شناخت امرى ذهنى خواهد بود و راهى به بیرون از ذهن نخواهد داشت. به همین دلیل، تجربهگرایى هیوم به پدیدارگرایى، و سرانجام به خودباورى (سولیپسیسم) ختم مىشود

به هر روى، تنها بر پایه استدلال عقلى است که مىتوان دادههاى تجربى را حاصل و نشانه جهان خارج از ذهن دانست. امّا تجربهگرایان ـ به پیروى از هیوم ـ شناخت عقلى را شناختى تحلیلى و کماهمیت تلقّى مىکنند و فقط شناخت تجربى را به رسمیت مىشناسند؛ حال آنکه در این صورت، براى دفاع از مشروعیت شناخت تجربى، راهى نمىماند. شناخت تجربى از دو جهت به شناخت عقلى نیازمند است

الف) در تبیین سازوکار شناخت تجربى، باید وجود دادههاى تجربى را پذیرفت؛ امّا داده تجربى، جسم محسوس نیست که با روش تجربى قابل شناخت باشد. بنابراین، تنها در وجودشناسى عقلى و دوگانهانگار است که مىتوان داده تجربى نامحسوس را مبناى شناخت جسم محسوس دانست

ب) در علوم تجربى، استقرا به عنوان روش اصلى شمرده مىشود. این روش نیازمند توجیه است؛ ولى تلاشهاى تجربهگرایان براى توجیه تجربىِ آن تاکنون ناموفق بوده است

بنابراین، تجربهگرایى به عقلگرایى وابسته است: بدون عقل، تجربه نیز حجّیت خود را از دست مىدهد و بىمبنا مىشود. روشن است که با کنار رفتن عقل و تجربه، و در غیاب هرگونه عقلانیت، دیگر راهى براى اثبات خارجیت چیزها باقى نمىماند. از اینرو، انحصارگرایى تجربى بدین معناست که نفى حجّیت روش عقلى مىتواند زمینهساز ظهور ایدهآلیسم باشد. البته این مطلب در مورد انحصارگرایى عقلى نیز صدق مىکند؛ یعنى نفى حجّیت روش تجربى و اکتفا به روش شهودى و استنتاجى نیز متضمّن نوعى در خود فرو رفتن و ایدهآلیسم است که در فلسفه دکارت دیده مىشود

ناگفته نماند که ایدهآلیسم پس از کانت، مصداق بارز متافیزیک به شمار مىرود و مىتوان گفت: ضدّیت با متافیزیک که از زمان هیوم باب شد، با ظهور نتایج آن، به دیدگاهى خودویرانگر تبدیل شد؛ چون پس از هیوم، فلسفه تبدیل به ذهنشناسى گشت و بدین ترتیب، متافیزیک با چهره جدیدى در چارچوبهاى ایدهآلیستى به حیات خود ادامه داد (یعنى فلسفه هنوز وجودشناسى بود و تنها تحوّلى که به وجود آمد این بود که جهان هستى منحصر به ذهن و پدیدارهاى ذهنى تلقّى شد.) مشابه همین اتّفاق در فلسفه تحلیلى نیز رخ داد. فیلسوفان تحلیلى در دوران معاصر تلاش زیادى کردند تا بدون گرفتار شدن به ایدهآلیسم، از روش عقلى فاصله بگیرند. این فیلسوفان پدیدارها را حاصل فعالیت ذهن نمىدانستند و به دنبال بیان ساختار ذهن یا مقولات ثابت ذهنى یا تاریخ عقل نبودند. امّا در متن فلسفه تحلیلى، جریان ضدّرئالیستى بسیار گستردهاى ظهور کرد که به جاى تأکید بر نقش ذهن، بر نقش زبان در ساختار جهان اصرار مىورزید. نلسون گودمن، که شاخصترین نماینده جریان یادشده است، در این مورد مىنویسد

ما تاحدودى مانند کانت قائلیم به اینکه اعتبار استقرا نه تنها به آنچه ارائه مىشود، بلکه به نحوه تنظیم و ساماندهى آن نیز وابسته است. امّا تنظیم و ساماندهىاى که به آن اشاره کردیم، متأثر از کاربرد زبان است و به هیچ امر قطعى یا غیرقابل تغییر در ماهیت شناخت آدمى مستند نیست

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى pdf دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى pdf

چکیده  
حقیقت وجود و تشکیک خاصّى در آن  
نقدهاى وارد بر نظریه تشکیک در حقیقت وجود  
اشکالات وارد بر اصل دعواى تشکیک خاصّى وجود  
اشکال اوّل: عدم مسانخت مراتب نازله با مرتبه واجب‏الوجودى  
اشکال دوم: متناقض بودن یا مراتب وجود امکانى یا مرتبه وجود واجبى بر مبناى تشکیک  
اشکال سوم: ملازمت تشکیک وجود با تعدّد واجب‏الوجود  
اشکال چهارم: ناهمگونى مابه‏الاشتراک و مابه‏الامتیاز در مراتب وجودات امکانى  
اشکال پنجم: ناهمگونى هر مرتبه با سایر مراتب  
اشکال ششم: ناسازگارى تنزّل حقیقت وجود با اصالت آن وجود متنزّل  
نتیجه‏گیرى  
••• منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى pdf

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مکتبه المصطفوى، 1368

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، مع التعلیقات ملّاهادى سبزوارى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1360

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران،

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تهران، ناب، 1369

چکیده

یکى از پایه‏هاى حکمت متعالیه صدرایى مسئله «تشکیک وجود» است که بنابر آن، «حقیقت وجود» حقیقتى یک‏گونه و واقعیتى یگانه مى‏باشد که مراتب متفاوتى دارد؛ به گونه‏اى که مابه‏الامتیاز در آنها، عین مابه‏الاشتراک است. به نظر ما، این دیدگاه گرچه نسبت به دیدگاه مشّاییان از امتیازاتى برخوردار است، امّا هم اصل مدّعا و هم ادلّه آن کاستى‏هاى فراوانى دارد که پذیرش آن را ناممکن مى‏سازد. در مقاله حاضر، به شش مورد از کاستى‏هاى مربوط به اصل مدّعا پرداخته شده است

کلیدواژه ‏ها: تشکیک وجود، حقیقت وجود، مابه‏الامتیاز، مابه‏الاشتراک، تشکیک خاصى، حکمت متعالیه، مراتب وجود، شئون وجود، اصالت وجود

 

حقیقت وجود و تشکیک خاصّى در آن

برخلاف فیلسوفان مشّایى که وجودات را حقایق گوناگون مى‏دانستند، در دیدگاه فیلسوفان حکمت متعالیه صدرایى، وجوداتْ تنوّع و گوناگونى ندارند، بلکه «وجود» حقیقى، حقیقت واحدى است که همه انحاى آن از یک سنخ‏اند.1 همچنین، افزون بر وحدت سنخى، حقیقت یک‏گونه «وجود» داراى وحدت شخصى نیز هست؛2 یعنى در تمام پهنه هستى، بیش از یک واقعیت شخصى واحد تحقّق ندارد، ولى این واحد شخصى ـ به صورت تفاضلى ـ مراتب و شئون متفاوت دارد3 که مرتبه اعلاى آن همان وجود واجب بالذّات است و بقیه، مراتب و شئون تنزّل‏یافته وجود حق در جلوه‏ها و چهره‏هاى امکانى مى‏باشند.4 بنابراین، در دیدگاه فیلسوفان حکمت متعالیه صدرایى، «وجود» یک حقیقت یک‏گونه و یک واقعیت شخصى یگانه است که در عین این یک‏گونگى و یگانگى داراى مراتب متعدّد است، و به خاطر همین یک‏گونگى و یگانگى، مابه‏الامتیاز این مراتب عین مابه‏الاشتراک آنهاست. از این نحوه تشکیک (که وجود در عین وحدت، به حسب مراتبى که مابه‏الامتیازشان عین مابه‏الاشتراک آنهاست، متکثّر است)، با عنوان تشکیک خاصّى یاد مى‏گردد.5 البته تشکیک به صورت‏هاى دیگرى نیز در برخى آرا و انظار فیلسوفان حکمت متعالیه دیده مى‏شود که در مقالات دیگرى مورد بحث واقع خواهد شد

 

نقدهاى وارد بر نظریه تشکیک در حقیقت وجود

دیدگاه‏هاى فلاسفه حکمت متعالیه صدرایى در زمینه تشکیک خاصّى «حقیقت وجود»، مواجه با چالش‏ها و اشکالاتى است که التزام به درستى آنها را مشکل، بلکه ناممکن مى‏سازد. البته این اشکالات از دو جهت وارد مى‏گردند: یکى به‏حسب اصل دعوا با قطع‏نظر از ادلّه آن، و دیگر به‏حسب ناتمام بودن ادلّه این دعوا. ما در این مقاله، فقط به جهت اوّل مى‏پردازیم و اشکالات وارد بر ادلّه را به فرصت دیگرى موکول مى‏کنیم

اشکالات وارد بر اصل دعواى تشکیک خاصّى وجود

اشکال اوّل: عدم مسانخت مراتب نازله با مرتبه واجب‏الوجودى

اساسا تشکیک در «حقیقت وجود» محال است؛ زیرا اگر تشکیک در «حقیقت وجود» درست باشد، به خاطر تنزّلى که مراتب تنزّل‏یافته وجود نسبت به مرتبه واجب‏الوجودى دارند، باید مرتبه واجب‏الوجودى از آن مراتب سلب گردد؛ یعنى باید گفت: مراتب تنزّل‏یافته وجود، به حسب مرتبه، همان مرتبه واجب‏الوجودى نیستند. از سویى، به خاطر اینکه ارتفاع نقیضین از هر موضوع مفروضى محال است، و در اینجا مرتبه واجب‏الوجودى بر سایر مراتب صادق نیست، باید نقیض مرتبه واجب‏الوجودى بر این مراتب صدق کند (وگرنه ارتفاع نقیضین لازم مى‏آید). روشن است که نقیض مرتبه واجب‏الوجودى حقیقتى عدمى و از سنخ عدم است، زیرا خود مرتبه واجب‏الوجودى از سنخ وجود است و نقیضین نمى‏توانند هر دو از سنخ وجود باشند؛ پس باید نقیض مرتبه واجب‏الوجودى از سنخ اَعدام باشد. بر این اساس، مراتب تنزّل‏یافته مفروض به خاطر اینکه مصداق حقیقى و بالذّات این عدم هستند، باید همه از سنخ عدم باشند و در این صورت، دیگر تشکیک ناممکن خواهد شد؛ زیرا وقتى مراتب تنزّل‏یافته همه از سنخ عدم بودند و مصداق حقیقى و بالذّات این عدم گشتند، دیگر نمى‏توان آنها را از مراتب تشکیکى وجود دانست؛ چون آنها از سنخ وجود نیستند، حال آنکه مراتب حقیقت تشکیکى باید همه از یک سنخ باشند، ولى وجود و عدم از یک سنخ نیستند. پس اساسا تشکیک در «حقیقت وجود» باطل است و نمى‏توان «حقیقت وجود» را به صورت تشکیکى، و با مراتب متعدّد، متکثّر دانست

پاسخ به یک اشکال: چه بسا گفته شود که نقیض مرتبه واجب‏الوجودى از سنخ عدم است، امّا عدم یک شى‏ء مى‏تواند با وجود شى‏ء دیگرى متّحدالمصداق باشد (چنانچه عدم سفیدى مى‏تواند با وجود سیاهى متّحدالمصداق باشد)؛ بنابرین، از عدم بودن نقیض مرتبه واجب‏الوجودى نمى‏توان نتیجه گرفت که سایر مراتبْ از سنخ عدم هستند

پاسخ این است که نقیض مرتبه واجب‏الوجودى هیچ بهره‏اى از وجود ندارد، بلکه عدمِ صرف و نیستىِ ناب است؛ زیرا اگر نقیض مرتبه واجب‏الوجودى بهره‏اى از وجود داشته باشد، این نحوه وجود باید معلول واجب باشد (چون همه موجودات در وجودشان به وجود واجب استناد دارند). بنابراین اگر نقیض بالذّات و حقیقى مرتبه واجب‏الوجودى نحوه‏اى از وجود باشد، باید معلول واجب باشد، حال آنکه نقیض یک شى‏ء نمى‏تواند معلول آن شى‏ء باشد؛ زیرا نقیضین اجتماع وجودى ندارند، امّا معلول و علّت باید اجتماع وجودى داشته باشند. بر این اساس، نقیض مرتبه واجب‏الوجودى نحوه‏اى از وجود نیست، بلکه عدم صرف و نیستى ناب است، و عدم صرف نمى‏تواند با یک وجود، متّحدالمصداق باشد؛ وگرنه تناقض لازم مى‏آید. بنابراین، هرچه مصداق این عدم صرف باشد، باید فاقد شیئیت وجودى و بى‏بهره از هستى باشد و چنین چیزى نمى‏تواند از سنخ وجود باشد تا تشکیک امکان وقوع داشته باشد

به بیان دیگر، چون مرتبه واجب‏الوجودى واجب‏الوجود بالذّات است، نقیض این مرتبه محال ذاتى و ممتنع بالذّات خواهد شد. توضیح آنکه اگر یکى از دو نقیضْ امکان وقوع داشته باشد، نقیض دیگر ضرورت وجود ندارد؛ زیرا اگر نقیض دیگر ضرورت وجود داشته باشد، لازم مى‏آید با وقوع نقیض اوّل که ممکن‏الوقوع است، نقیض دیگر هم که ضرورت وجود دارد وقوع داشته باشد. بنابراین، نقیضین ـ در وقوع ـ با هم اجتماع خواهند داشت که این محال است؛ پس «اگر نقیض اوّل ممکن‏الوقوع باشد، نقیض دوم ضرورى‏الوجود نیست.» از این‏رو، در اینجا که نقیض دوم ـ یعنى واجب‏الوجود ـ ضرورى‏الوجود است، نقیض اوّل ممکن‏الوقوع نیست، بلکه ممتنع بالذّات است؛ پس نقیض مرتبه واجب‏الوجود، محال ذاتى و ممتنع بالذّات است. و طبق بیان فوق، همه مراتب تنزّل‏یافته وجودْ مصداق نقیض مرتبه واجب‏الوجودند؛ پس همه این مراتب، مصداق «ممتنع‏الوجود بالذّات» هستند و ممتنع‏الوجود بالذّات اصلاً وجود ندارد تا مرتبه‏اى از «حقیقت وجود» باشد. پس، تشکیک در وجود به خاطر عدم تسانخ مرتبه اعلى و سایر مراتبْ منتفى، بلکه محال است

 اشکال دوم: متناقض بودن یا مراتب وجود امکانى یا مرتبه وجود واجبى بر مبناى تشکیک

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس pdf دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس pdf

چکیده  
مقدّمه  
خلاصه اقوال  
خلاصه ادلّه «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن»  
بررسى تفصیلى ادلّه  
دلیل اول  
دلیل دوم  
بررسى دلیل اول و دوم  
دلیل سوم  
بررسى دلیل سوم  
دلیل چهارم  
بررسى دلیل چهارم  
دلیل پنجم  
بررسى دلیل پنجم  
دلیل ششم  
بررسى دلیل ششم  
دلیل هفتم  
دلیل هشتم  
بررسى دلیل‌هاى هفتم و هشتم  
دلیل نهم  
بررسى دلیل نهم  
دلیل دهم  
بررسى دلیل دهم  
دلیل یازدهم  
بررسى دلیل یازدهم  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ارزیابى ادلّه و مبانى نظریه حدوث نفس pdf

ـ ابن‌سینا، الشفاء، الطبیعیات، ج 2 (النفس)، تحقیق سعید زاید، قم، کتابخانه آیه‌اللّه مرعشى نجفى، 1404ق

ـ ابن هروى، محمّدبن شریف نظام‌الدین احمد، انواریه (ترجمه و شرح حکمه‌الاشراق سهروردى)، تهران، امیرکبیر، چ دوم، 1363

ـ رازى، فخر، المباحث المشرقیه فى علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چ دوم، 1411ق

ـ سبزوارى، ملّاهادى، شرح المنظومه، تعلیقه حسن حسن‌زاده آملى، قم، ناب، 1416ق

ـ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چ دوم، 1375

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، تفسیر المیزان، قم، انتشارات اسلامى، 1363

ـ طوسى، نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء، چ دوم، 1405ق

ـ قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1384

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث، چ سوم، 1981م

ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى، تهران، حکمت، 1375

چکیده

تاکنون، در باب حدوث یا قدمِ نفس، دست‌کم هفت نظریه مختلف را از قول دانشمندان گوناگون نقل کرده‌اند. امّا اکثر فلاسفه به ویژه فلاسفه مسلمان، به رغم اختلاف در نحوه حدوث نفس، درباره اصل «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» اتفاق‌نظر داشته‌اند. ابن‌سینا و پیروان او نفس را روحانیه الحدوث و روحانیه البقاء مى‌دانند؛ در حالى که پیروان حکمت متعالیه نفس را در ابتداى پیدایشْ جسمانى، و در ادامه زندگىْ روحانى دانسته‌اند

از کلمات ابن‌سینا به ویژه در شفا، دست‌کم دو دلیل براى نظریه «حدوث نفس همراه بدن و عدم تقدّم آن بر بدن» به دست مى‌آید. ملّاصدرا نیز سه دلیل از طرفداران «قدم نفس» را نقل و نقد مى‌کند و بیش از ده دلیل را به نفع «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» مى‌آورد؛ وى پاره‌اى از آنها را مى‌پذیرد و انتقادات دیگران و ایرادات احتمالى را دفع مى‌نماید. بى‌تردید، بسیارى از ادلّه نقلى، ظهور در «حدوث نفسْ پیش از بدن» دارند. در این مقاله، با نقد ادلّه فلاسفه بر «حدوث نفسْ همراه یا پس از بدن»، تعارض ادعایى میان عقل و ظاهر نقل را رفع کرده‌ایم

کلیدواژه‌ها : نفس، بدن، حدوث، قدم

 

مقدّمه

مباحث مرتبط با نفس از دیرباز مورد اهتمام ویژه فلاسفه و سایر اندیشمندان قرار داشته و نفس، همواره موضوعى مهم براى بحث‌هاى عقلى و تضارب آرا بوده است. البته چون ممکن است بحث از نفسْ از احوال و عوارض ذاتیه «موجود بما هو موجود» به شمار نرود (و زیرمجموعه مباحث «امور عامّه» و «الهیات به معناى اعم» نباشد و از مسائل فلسفه اولى قلمداد نشود)، فلاسفه احکام مربوط به نفس را گاهى به صورت علمى مستقل و با عنوان «علم‌النفس (فلسفى)» بررسى کرده‌اند

اهمیت مباحث نفس بر هیچ‌کس پوشیده نبوده و نیست. امّا پیوند میان مباحث خودشناسى و خداشناسى در قرآن کریم3 و کلمات شریف معصومان :، اهمیت

علم‌النفس را نزد فیلسوف مسلمان دوچندان کرده است. به علاوه، آیات الهى و رهنمودهاى معصومان : در خصوص نفس، افق‌هاى جدیدى را پیش‌روى اندیشمند مسلمان قرار داده است. با وجود این، سازگار کردن دستاوردهاى عقلى با ظواهر شرع ـ که یکى از دغدغه‌هاى همیشگى فلسفه اسلامى بوده است4 ـ مسئله‌اى مستقل و

چالشى مهم براى فیلسوف مسلمان به شمار مى‌رود

در حالى که اکثر متکلمان به پیروى از بسیارى از ظواهر شرع و ادلّه نقلى به طرفدارى از نظریه «پیدایش نفس پیش از بدن» پرداخته‌اند، تقریبآ همه فلاسفه مسلمانْ خلقت نفس قبل از بدن را محال دانسته و به نوعى قائل به حدوث نفس، همراه با بدن یا پس از آن، شده‌اند. در این مقاله، قصد داریم از یک‌سو ادلّه فلاسفه بر حدوث نفس و استحاله تقدّم نفس بر بدن را به بررسى بگذاریم و از سوى دیگر، اشکالات متکلمان و مدافعان نظریه «پیدایش نفس پیش از بدن» را مورد نقد قرار دهیم

 

خلاصه اقوال

ملّاهادى سبزوارى در باب پیدایش نفس، هفت قول مختلف را نقل کرده است

1 نفسْ قدیم است، هم از حیث ذات و هم از نظر زمان (این قول منسوب به غلات است)

2 نفس، اگرچه ذاتآ حادث است، امّا زمانآ قدیم شمرده مى‌شود؛ آن‌هم در یک سلسله عرضى (این نظر متعلّق به قائلین به تناسخ است)

3 نفس، ذاتآ حادث و زمانآ قدیم است؛ امّا قدیم بودن آن در یک سلسله طولى است، آن‌هم به همان صورت نفس (هرچند محقّق سبزوارى، صاحب این نظریه را معرفى نکرده است؛ امّا گویا نظام‌الدین هروى چنین نظرى دارد6 )

4 نفس ذاتآ حادث و زمانآ قدیم است، آن‌هم در یک سلسه طولى؛ ولى نه به صورت نفس، بلکه به صورت عقل (به گفته ملّاصدرا، و به اعتقاد ملّاهادى سبزوارى، این قول از افلاطون است)

5 نفس حادث است، امّا پیش از حدوث بدن (نظر برخى از حکما و متکلمان چنین است)

6 نفس حادث است، ولى همراه با حدوث بدن (به گفته ملّاهادى سبزوارى، بیشتر حکما و متکلمان7 قائل به این قول هستند)

7 نفس حادث است، به همان حدوث بدن؛ بلکه اساسآ حدوث نفس همان حدوث بدن است (ملّاصدرا بر این عقیده است)

طبیعى است که بررسى همه این نظریات و ارزیابى ادلّه آنها، متناسب با حجم نوشتار حاضر نیست. از این‌رو، ما با صرف‌نظر از جزئیات این اقوال و ادلّه آنها، بحث خود را بر روى «بررسى ادلّه حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن» متمرکز مى‌کنیم

خلاصه ادلّه «حدوث نفس و عدم تقدّم آن بر بدن»

دلیل اول. نفوس قطعآ متعدد هستند، نه واحد؛ امّا اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، نمى‌تواند متکثر باشد

دلیل دوم. نفوس، که قطعآ متعدد هستند، نوع واحدى دارند؛ تشخص نفوس متکثرِ واحد بالنوع، به اعراض مفارق است؛ اعراض مفارق حتمآ عللى حادث و زمانى دارند؛ پس تشخص نفس نیز حادث خواهد بود؛ در نتیجه، خودِ نفس نیز حادث خواهد بود

دلیل سوم. اگر نفس موجودى مجرّد و قدیم باشد، باید جوهرى کامل داشته و فاقد حرکت باشد؛ در حالى که نفسْ ناقص است، زیرا بالوجدان داراى حرکت و استحاله است

دلیل چهارم. اگر نفس موجودى مجرّد و قدیم باشد، باید جوهرى کامل داشته و از آلات و قوا بى‌نیاز باشد؛ در حالى که نفسْ ناقص است، زیرا محتاج آلات و قواى نباتى و حیوانى است

دلیل پنجم. اگر نفس موجودى قدیم و مجرّد از عوارض مفارق باشد، نوعِ آن منحصر در فرد خواهد بود (و در نتیجه، هر انسانى نوع ویژه و خاصى خواهد بود، و طبعآ انسان‌ها انواع متعدد و مختلف مى‌شوند)؛ در حالى که نفوس انسانى، در عین وحدتِ نوع، متکثر هستند

دلیل ششم. چون نفسْ موجودى است که بدون بدنْ فاقد فعل و انفعال است، اگر قبل از بدن موجود باشد، تعطیل نفس و قواى آن از تصرّف و تدبیر بدن و هر فعل و انفعالى پیش مى‌آید؛ در حالى که تعطیل محال است (زیرا مبادى عالیه حکیم هستند و موجود معطل و عبث را ایجاد نمى‌کنند.)

دلیل هفتم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد خواهد بود و میان آن و سایر مجرّدات تامّه، مانع و شاغلى نخواهد بود؛ در نتیجه، کامل خواهد بود و استکمال آن متصور نخواهد بود. لذا، تصرّف و تعلّق نفس به بدن، تضییع آن به شمار مى‌رود

دلیل هشتم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد خواهد بود و چون اتفاق و تجدد حالات در عالم مجرّدات تام نیست تا مخصص نفس بشوند، تعلّق هر نفسى به هر بدنى مستلزم ترجیح بلامرجح است

دلیل نهم. اگر نفوس و انوار مدبّره قبل از بدن خلق شده باشند و بعضى از آنها هرگز به هیچ بدنى تعلّق نگیرند، تعطیل لازم مى‌آید. همچنین، اگر زمانى باشد که همه نفوس صاحب بدن شده باشند، چون بدن‌ها بى‌نهایت هستند، حتمآ برخى از بدن‌ها بدون نفس و عبث خواهند بود

دلیل دهم. چون بدن‌ها بى‌نهایت هستند، و هر بدنى نفس خاصى را مى‌طلبد، اگر نفوس پیش از بدن‌ها موجود باشند، آنها هم بى‌نهایت خواهند بود؛ امّا بى‌نهایت نفس، مستدعى بى‌نهایت جهت در عقول است که امرى محال شمرده مى‌شود، زیرا مستلزم بى‌نهایت جهت و خصوصیت در واجب تعالى است

دلیل یازدهم. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد، مجرّد از بدن خواهد بود و پس از تعلّق به بدن، هم مجرّد از مادّه خواهد بود و هم مخالط با آن

بررسى تفصیلى ادلّه

در این بخش از مقاله، با تفصیل بیشترى، به بیان ادلّه حدوث نفس مى‌پردازیم و تاحدودى، مقدّمات استدلال‌ها را تفکیک مى‌کنیم تا از این رهگذر، مقدّماتى که ممکن است اشکال مبنایى داشته باشند مشخص شوند. ضمنآ تلاش خواهیم کرد حتى‌الامکان برخى از پیش‌فرض‌ها و مبانى پوشیده استدلال‌ها را نیز روشن کنیم

دلیل اول

این دلیل، که از ابن‌سینا است، مورد قبول ملّاصدرا و بسیارى از فلاسفه دیگر9 نیز واقع

شده است

إنّ الانفس الانسانیه لم تکن قائمه مفارقه للابدان ثم حصلت فى الابدان، لان الانفس الانسانیه متفقه فى النوع و المعنى، فإذا فرض أن لها وجودا لیس حادثا مع حدوث

الابدان، بل هو وجود مفرد، لم یجز أن تکون النفس فى ذلک الوجود متکثره

و ذلک لان کثره الأشیاء إمّا أن تکون من جهه الماهیه و الصوره، و إمّا أن یکون من جهه النسبه إلى العنصر و المادّه المتکثره بما تتکثر به من الامکنه الّتى تشتمل على کلّ مادّه فى جهه و الازمنه الّتى تختص بکلّ واحد منها فى حدوثه و العلل القاسمه إیّاها، و لیست متغایره بالماهیه و الصوره، لان صورتها واحده. فإذن إنّما تتغایر من جهه قابل الماهیه أو المنسوب إلیه الماهیه بالاختصاص، و هذا هو البدن. و أمّا إذا أمکن أن تکون النفس موجوده و لا بدن، فلیس یمکن أن تغایر نفس نفسا بالعدد و هذا مطلق فى کلّ شىء، فإن الأشیاء الّتى ذواتها معان فقط و قد تکثرت نوعیاتها بأشخاصها فإنّما تکثرها بالحوامل و القوابل و المنفعلات عنها أو بنسبه ما إلیها و إلى أزمنتها فقط و إذا کانت مجرده أصلا لم تتفرق بما قلنا. فمحال أن یکون بینها مغایره و تکثر، فقد بطل أن تکون الانفس قبل دخولها الابدان متکثره الذات بالعدد

و أقول: و لا یجوز أن تکون واحده الذات بالعدد، لانّه إذا حصل بدنان حصل فى البدنین نفسان. فإمّا أن تکونا قسمى تلک النفس الواحده، فیکون الشىء الواحد الّذى لیس له عظم و حجم منقسما بالقوّه، و هذا ظاهر البطلان بالاصول المتقرره فى الطبیعیات و غیرها. و إمّا أن تکون النفس الواحده بالعدد فى بدنین، و هذا لایحتاج أیضا إلى کثیر تکلّف فى إبطاله

این استدلال را مى‌توان این‌گونه تقریر کرد

مقدّمه اول. اگر نفس قبل از بدن موجود باشد،11 یکى از پنج حالت زیر پیش مى‌آید

الف) پیش از تعلّق به بدن فقط یک نفس داریم، و پس از تعلّق به بدن نیز فقط یک نفس خواهیم داشت و نفس متکثر نخواهد شد؛

ب) پیش از تعلّق به بدن فقط یک نفس داریم، امّا پس از تعلّق به بدن متکثّر مى‌شود؛

ج) نفوس متعدد و متکثر هستند و عامل تکثر آنها، و تمایزشان از یکدیگر، ذات و

ماهیت نفوس است (یعنى تمایز نفوس به ذات و ذاتیات آنهاست)؛

د) نفوس متکثر هستند و عامل تکثر آنها عوارض لازم آنهاست؛

ه .) نفوس متکثر هستند و عامل تکثر آنها عوارض مفارق و اعراض غریبه آنهاست

مقدّمه دوم. هیچ‌یک از پنج حالت یادشده امکان ندارد؛ زیرا

الف) اگر همه بدن‌ها یک نفس داشته باشند، زمانى که یک انسان به چیزى علم پیدا کند، همه انسان‌ها عالم به آن خواهند شد و هر وقت جاهل به چیزى باشد، همه باید جاهل به آن باشند ـ و همین‌طور در مورد سایر صفات

ب) بنا بر فرض «ب»، نفسِ مجرّدى که فاقد اندازه و حجم است باید بالقوّه منقسم باشد؛ در حالى که انقسام و تجزیه، مخصوص امور مادّى است

ج و د) امر مشترک هرگز نمى‌تواند مایه تمایز و تکثر باشد، پس فرض «ج» باطل است؛ به دلیل اینکه نفوس انسانى، نوع واحد هستند. در ضمن، فرض «د» باطل است؛ چون نوع واحد، لوازم واحد دارد

ه .) تکثر نفوس به واسطه عوارض لاحقه هم نمى‌تواند باشد؛ زیرا حدوث عوارض لاحق و تکثر آنها، به وسیله مادّه و آنچه در مادّه است (حوامل و قوابل و منفعلات از آنها) امکان دارد؛ چراکه عروض عرضى مفارق، متوقّف بر استعداد معروض است و مجرّدات فاقد چنین استعدادى هستند

نتیجه : نفس نمى‌تواند پیش از بدن موجود باشد، چه رسد به اینکه قدیم باشد

دلیل دوم

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf

چکیده  
مقدمه  
الف) کلیات  
متن روایت  
منابع روایت  
بررسی سند روایت  
بررسی دلالت  
ب) گستره شمول روایت  
سنخ‌شناسی نظریات  
انتصاب فقیه  
تعدد فقها و شورای رهبری  
تحقق حاکمیت فقیه  
نقش مردم  
شرط اعلمیت  
گستره اختیارات ولیّ حاکم  
نتیجه‌گیری  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf

ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبه الله (1404ق )، شرح نهج البلاغه، تصحیح محمدابوالفضل ابراهیم، قم ، مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی

افلاطون (1380)، مجموعه آثار، ترجمه محمدحسن لطفی، چ سوم، تهران، خوارزمی

انصاری، مرتضی (1415ق)، مکاسب، قم، کنگره جهانى بزرگداشت شیخ اعظم انصارى

بحرالعلوم، محمدبن محمدتقى (1403ق )، بلغه الفقیه، چ چهارم، تهران، مکتبه الصادق

جوادی‌آملی، عبدالله (1379)، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، چ یازدهم، قم، اسراء

حائری یزدی، مهدی (بی‌تا)، حکمت و حکومت، بی‌جا، بی‌نا

حسینی حائری، سیدکاظم (1432ق)، ولایه الامر فی عصر الغیبه، چ چهارم، بی‌جا، مجمع الفکر الإسلامی

حسینی طهرانی، سید محمدحسین (1417ق)، ولایه الفقیه فی حکومه الإسلام، بیروت، دارالمحجه البیضاء

حلّى، حسن‌بن على‌بن داود (1383ق)، رجال ابن داود، تهران، دانشگاه تهران

خوئی، سیدابوالقاسم (1374)، معجم الرجال الحدیث، مشهد، آستان قدس رضوی

خمینی، سیدمصطفی (1376)، ثلاث رسائل، ولایت الفقیه، تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

رحمان ستایش، محمدکاظم و مهدی مهریزی (1383)، رسائل فی ولایه الفقیه، قم، بوستان کتاب

روسو، ژان ژاک (1379)، قرارداد اجتماعی، ترجمه مرتضی کلانتریان، تهران، آگاه

صافی گلپایگانی، علی (1417ق)، الدلاله الی من له الولایه، مکتب المعارف الاسلامیه

صدوق، محمدبن علی (1395ق )، کمال الدین، قم، دارالکتب الإسلامیه

طبرسى، احمدبن على (1403ق )، الإحتجاج على أهل اللجاج، تصحیح محمدباقر خرسان، مشهد، مرتضى

ـــــ (1415ق )، رجال الشیخ، قم، اسلامى

ـــــ (بی‌تا)، الفهرست ، نجف، المکتبه الرضویه

ـــــ (1370)، الغیبه، تهران، معارف اسلامی

عبدالرازق، علی (1966م)، الاسلام و اصول الحکم، نقد و تعلیق ممدوح حقّی، بیروت، دارمکتبه الحیاه

کدیور، محسن (1377)، حکومت ولایی، تهران، نی

کلینی، محمدبن یعقوب (1372)، اصول کافی، چ دوم، تهران، اسوه

گلپایگانی، سیدمحمدرضا، (1384)، الهدایه الی من له الولایه، مندرج در رسائل فی ولایه الفقیه، قم، بوستان کتاب

لاک، جان (1377)، نامه‌ای در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم، تهران، نی

مجلسی، محمدباقر (1362)، بحارالانوار، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه

مصباح، محمدتقی (1388)، نظریه سیاسی اسلام، تحقیق و نگارش کریم سبحانی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

مظاهری، حسین (1386)، فقه الولایه و الحکومه الاسلامیه، قرره مجید هادی‌زاده، قم، مؤسسه الزهراء

موسوی خمینى، سیدروح‌الله، (بی‌تا)، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

ـــــ (1373)، ولایت فقیه(حکومت اسلامی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

مؤمن قمی، محمد (1429ق)، الولایه الالهیه الاسلامیه، قم، اسلامی

نائینى، میرزا محمدحسین (1373ق)، منیه الطالب فی حاشیه المکاسب، مقرر شیخ موسى‌بن محمد نجفى خوانسارى، تهران، المکتبه المحمدیه

نجفى، محمدحسن (بی‌تا)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، تصحیح عباس قوچانى، چ هفتم، بیروت، دارإحیاء التراث العربی

نجفی، محمدتقی، (1384)، بحث فی ولایه الحاکم الفقیه، مندرج در رسائل فی ولایه الفقیه، قم، بوستان کتاب

نجاشى، احمدبن على (1407ق )، رجال النجاشی، تحقیق و تصحیح سیدموسى شبیرى زنجانى ، قم، انتشارات اسلامى

هابز، توماس (1380)، لویاتان، ترجمه حسین بشریه، تهران، نی

هادوی تهرانی، مهدی (1377)، ولایت فقیه، بی‌جا، کانون اندیشه جوان

چکیده

توقیع شریف، روایتی است که در تاریخ شیعه برای اثبات ولایت فقها به آن استناد شده است. تا کنون بیشتر به بررسی دلالت یا عدم دلالت این روایت بر اصل ولایت فقیهان در عصر غیبت پرداخته شده و به اثبات جنبه‌های دیگر ولایت فقیه در این روایت، چندان توجه نشده است. در این مقاله تلاش شده است تا افزون بر اثبات ولایت فقها در امور سیاسی و اجتماعی، گستره شمول توقیع شریف، نسبت‌به برخی از مسائل مطرح در حوزه ولایت فقیهان شیعه نیز کاوش گردد. بر این اساس، ضمن سنخ‌شناسی نظریات حاکمیت فقیه، دلالت این روایت بر نظریه ولایت فقیه و انتصاب آن به اثبات رسیده و با نفی شورای رهبری، به نقش مردم در حکومت دینی نیز اشاره شده است. پس از آن، شرط اعلمیت در ولایت سیاسی فقیه بررسی شده و بحث در گستره اختیارات ولی حاکم نیز پایان‌بخش این نوشتار است

کلیدواژه‌ها: فقیه، مردم، ولایت، حاکم، انتصاب، توقیع

 

مقدمه

حکومت یکی از نیازهای پذیرفته‌شده اندیشمندان مختلف، برای اداره جوامع انسانی است. در طول تاریخ بشر نیز این مهم کمتر انکار شده و از دیدگاه انکارکنندگان ضرورت حکومت، در اندیشه و عمل استقبال نشده است. بحث درباره حکومت، بیش از آنکه ناظر به اصل حکومت باشد، متوجه حق حاکمیت و چگونگی اداره امور اجتماع است. برخی با مسلّم انگاشتن حق حاکمیت برای انسان، به تدوین نمونه‌ و اشکالی از حکومت پرداخته‌اند تا بر اساس آن، چگونگی اداره امور اجتماع خویش را ارزیابی کنند و زندگی خویش را سامان بخشند

افلاطون بهترین نوع حکومت را حکومت فیلسوفان می‌داند و باور دارد تا زمانی که حکیمان زمام جامعه را به دست نگیرند، اصلاح آن ممکن نخواهد بود. (افلاطون، 1380، بند499) در دوره‌های بعد، اندیشمندانی چون توماس‌ هابز که اندیشه خویش را بر شرارت ذاتی انسان مبتنی ساخته بودند، باور داشتند که اجتماع انسانی باید تحت اداره حکومتی مطلقه باشد. (ر.ک: هابز، 1380) جان لاک نیز که به نیک‌سرشتی انسان معتقد بود، مدل حکومت لیبرال را پیشنهاد می‌کرد(جان لاک، ص178) و در ادامه، روسو بر این پندار بود که قرارداد اجتماعی، مقتضی وجود حاکمیتی بر اساس اراده عمومی است. (روسو، 1379، ص103)

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) شیوه‌ای از اداره جامعه را برای سعادت، کمال و تعالی بشر امروز به ارمغان آورد که ریشه در اندیشه علمای شیعه داشته و در حقیقت، برگرفته از منبع نظریه امامت شیعی است. بر اساس این نظریه، حق حاکمیت، مختص خداوند متعال است و اوست که نظام تکوین و تشریع عالم را اداره می‌کند. محدودیت جهانی که وطن ماست، اقتضا دارد تا خداوند این حاکمیت را به‌صورت طولی توسط پیامبران و امامان(ع) اِعمال نماید. با شکل‌گیری مفهوم غیبت در اندیشه تشیع، شاهد پرسش‌هایی از سوی شهروندان جامعه شیعی، درباره چگونگی حل مسائل زندگی خویش، هستیم. امامان معصوم(ع) شیعه نیز در این موارد، مردم را به فقهای شیعه ارجاع داده‌اند. افزون بر ادله عقلی، این روایات، ارائه‌دهنده شیوه‌ای از حاکمیت در عصر غیبت، بر اساس ولایت فقیه عادل می‌باشند

توقیع شریف، از نمونه روایاتی است که از وجود مقدس امام عصر(ع) در پاسخ به پرسش اسحاق‌بن‌یعقوب صادر شده است و بر این مهم دلالت دارد. این روایت، افزون بر ارجاع مردم در حوادث واقعه به فقهای شیعه، گستره شمول اختیارات فقیه، انتصابی بودن این شیوه از حکومت و; را بیان می‌کند. اثبات این مسئله، مستلزم بررسی سند و دلالت این روایت بوده که رسالت مقاله حاضر است. از این‌رو، در دو بخش به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت

الف) کلیات

متن روایت

روایت از چند جنبه در این مقاله بررسی خواهد شد. به نظر می‌رسد بیان بخشی از آن در متن مقاله و توجه خواننده محترم به آن، لازم و ضروری است. در این روایت بیان شده است

وأخبرنی جماعه عن جعفر‌بن محمد‌بن قولویه وأبی غالب الزراری وغیرهما عن محمد‌بن یعقوب الکلینی عن إسحاق‌بن یعقوب قال سألت محمد‌بن عثمان العمری ـ رحمه الله ـ أن یوصل لی کتابا قد سألت فیه عن مسائل أشکلت علی فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الدار ـ علیه السلام ـ أما ما سألت عنه أرشد الله وثبتک من أمر المنکرین لی من اهل‌بیتنا وبنی عمنا ; ومن أنکرنی فلیس منی وسبیله سبیل ابن نوح ـ علیه السلام ـ وأما سبیل عمی جعفر وولده فسبیل إخوه یوسف على نبینا وآله وعلیه السلام و أما الفقاع فشربه حرام ولا بأس بالشلماب ; وأما ظهور الفرج فإنه إلى الله ـ عز وجل ـ کذب الوقاتون وأما قول من زعم أن الحسین ـ علیه السلام ـ لم یقتل فکفر وتکذیب وضلال و أما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواه حدیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجه‌الله علیکم وأما محمد‌بن عثمان العمری ـ رضی الله عنه ـ وعن أبیه من قبل فإنه ثقتی وکتابه کتابی وأما محمد‌بن علی‌بن مهزیار الأهوازی فسیصلح الله قلبه ویزیل عنه شکه و; وثمن المغنیه حرام وأما محمد‌بن شاذان‌بن نعیم فإنه رجل من شیعتنا أهل البیت وأما أبو الخطاب محمد‌بن أبی‌زینب الأجدع فإنه ملعون وأصحابه ملعونون; و أما عله ما وقع من الغیبه; إنه لم یکن أحد من آبائی إلا وقد وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه وإنی أخرج حین أخرج ولا بیعه لأحد من الطواغیت فی عنقی وأما وجه الانتفاع فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبتها عن الأبصار السحاب و; وأکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم والسلام علیک یا إسحاق‌بن یعقوب وعلى من اتبع الهدى. (طوسی، 1370، ص293)

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله گستره شمول توقیع شریف در نظریه ولایت فقیه pdf

توقیع شریف، از چند طریق در منابع روایی شیعه نقل شده است. مرحوم طبرسی این روایت را در کتاب الاحتجاج، از کلینی و او از اسحاق‌بن‌یعقوب نقل می‌کند. (طبرسی، 1403ق، ج2، ص281) مرحوم صدوق نیز این روایت را در کتاب کمال‌الدین، از محمدبن‌محمدبن‌عصام از محمدبن‌یعقوب از اسحاق‌بن‌یعقوب نقل کرده است. (صدوق، 1395ق، ج2، ص484) طریق سوم، روایت شیخ طوسی در کتاب الغیبه است. ایشان این روایت را از طریق جماعتی، از جعفربن‌محمد‌بن‌قولویه از ابی‌غالب الزراری و او از محمدبن‌یعقوب از اسحاق‌بن‌یعقوب ذکر کرده‌است. (طوسی، 1370، ص 293)

بررسی سند روایت

در بررسی سند، توجه به این نکته لازم است که در بین نقل‌های پیش‌گفته، نقل طبرسی در الاحتجاج، مرسل است و درنتیجه نمی‌تواند قابل استدلال باشد. در نقل مرحوم صدوق نیز محمدبن‌عصام وجود دارد که در منابع رجالی شیعه مجهول است. (خوئی، 1374، ج17، ص199) نقل شیخ طوسی در کتاب الغیبه دارای معتبرترین طریق است؛ چراکه قدر متیقنِ جماعتی که شیخ از ایشان، روایت را نقل می‌کند، یکی محمدبن‌محمدبن‌نعمان، یعنی شیخ مفید، و دیگری، حسین‌بن‌عبیدالله الغضائری است که هر دو مورد اعتماد و از ثقات شیعه‌اند. نکته دیگر اینکه جماعت مورد ادعای شیخ‌الطائفه، این روایت را از جعفربن محمد‌بن قولویه و ابی‌غالب الزراری نقل کرده‌اند که هر دو ثقه و مورد اعتمادند. (نجاشی، 1407ق ، ص123؛ طوسی، بی‌تا، ص109)

مشکل این روایت، شاید مجهول بودن اسحاق‌بن‌یعقوب باشد؛ ولی در این‌باره نیز می‌توان شواهدی بر قابل اعتنا بودن نقل ایشان بیان کرد. برخی، خود توقیع را دلالت بر جلالت شأن اسحاق‌بن‌یعقوب دانسته‌اند؛ چون در توقیعِ امام(ع) خطاب به او چنین آمده است: «اما ما سألت عنه ارشدک الله وثبتک من امر المنکرین لی من اهل‌بیتنا وبنی عمنا; السلام علیکم یا اسحاق‌بن یعقوب وعلی من اتبع الهدی»؛ اما در رابطه با مسائلی که سؤال نمودی؛ خداوند هدایتت نماید و تو را ثابت‌قدم بدارد. از کسانی که امامت اهل‌بیت و عموزادگان مرا به‌خاطر من ]پذیرفتن ولایت من[،... سلام بر تو و کسانی که راه هدایت را انتخاب نمایند.» این‌گونه خطاب از طرف امام، دلیل بر شأن و جلالت قدر اسحاق‌بن‌یعقوب در نزد امام است. (موسوی خمینی، 1373، ص68)

مسئله دیگر اینکه برخی بر نقل کلینی از امثال اسحاق‌بن‌یعقوب اعتماد کرده‌اند و بر این باورند که کلینی به او اعتماد داشته است و ایشان از افرادی که مورد وثوق نباشند، روایتى نقل نمی‌کند. (ر.ک: هادوی تهرانی، 1377) این بیان نمی‌تواند پذیرفتنی باشد؛ چراکه بر این اساس باید تمام روایاتی را که کلینی نقل کرده است، پذیرفت؛ حال آنکه جز اخباریین کسی بدان قائل نیست. برخی نیز چنین اشکال کرده‌اند که چون کلینی این روایت را در کتاب شریف کافی نقل نکرده است، نقل او نیز مورد تردید است. در پاسخ می‌توان بیان داشت که مرحوم کلینی در شرایط ویژه‌ای در زمان غیبت صغری بوده است که اقتضای تقیه داشت. از سوی دیگر، این نامه مشتمل بر اسم سفیر خاص حضرت بود و افشای نام ایشان در آن هنگام صلاح نبود. ازاین‌رو، این روایت در کافی بیان نشده است؛ لکن مرحوم کلینی آن را برای شاگردان مورد اعتماد خود، همچون ابن‌قولویه بیان کرده است. دیگر اینکه، نیاوردن روایتی در کافی، دلیل بر عدم اطمینان به راوی یا روایت نیست

افزون بر مطالب پیش‌گفته، برخی از فقها معتقدند آنچه می‌تواند ضعف احتمالی اسحاق‌بن‌یعقوب را جبران کند، عمل و استدلال فقهای شیعه به این روایت، در دوره‌های مختلف است. (صافی گلپایگانی، 1417ق، ص62) بر این اساس می‌توان این روایت را مورد اطمینان دانست و به آن استدلال کرد. برخی فقهای معاصر نیز سند این روایت را تام و در حد اعلا صحیح برشمرده‌اند. (حسینی حائری، 1432ق، ص22)

بررسی دلالت

دلالت توقیع مورد بحث بر مدعای این مقاله، مستلزم بررسی چند فراز از این روایت است. قسمت اول، دریافت مراد از «الحوادث الواقعه»، و قسمت دوم، تبیین اطلاق فقره «إنهم حجتی علیکم» است. مرحوم شیخ انصاری به اطلاق «الحوادث الواقعه» تمسک کرده و بیان داشته است که مراد از حوادث در این روایت، مطلق اموری است که مردم در آنها به‌لحاظ عرف یا شرع یا عقل به رئیس خود مراجعه می‌کنند. (انصاری، 1415ق، ج3، ص551) ایشان اموری همچون ولایت بر اموال قاصرین را ـ که از سنخ امور حسبیه است ـ برمی‌شمارد؛ اما چنان‌که از عبارت شیخ برمی‌آید، برشمردن این امور، از قبیل تمثیل است و مراد ایشان، برشمردن موارد ولایت فقها نیست. (همان، ص555) افزون بر اینکه وی ضمن اشاره به روایاتی در خصوص حدود، تعزیرات و مسائل حکومتی، این امور را مربوط به امام مسلمین می‌داند. (همان، ص550) این بیان مؤید این است که مثال به اموال قاصرین و... تنها به‌عنوان تمثیل است و فقیه ولایات دیگری نیز دارد. مراد از «امام المسلمین» در این بیان شیخ نیز «فقیه شیعه» است؛ چراکه موارد حدود و تعزیرات که از محدوده قضا هستند، براساس روایات و به اتفاق علما، در اختیار فقهاست

آیت‌الله گلپایگانی نیز پیرامون «الحوادث الواقعه» بیان می‌دارند: مراد اموری است که در اجتماع انسانی رخ می‌دهند و نیازمند متصدی و مصلح است. این امور شامل اعمالی همچون قتل و سرقت می‌‌شود که منافی نظم اجتماع و امنیت مردم‌اند و مردم را نیازمند مرجع، رهبر و مصلح می‌نماید. ایشان معتقد است که عمومیت این روایت، مسائل مستحدثه را نیز شامل می‌شود.(گلپایگانی، 1384،‌ ص800)

شاید این پرسش به ذهن سبقت جوید که تمسک به اطلاق دلیل، آن‌گاه ممکن خواهد بود که قرینه یا هر آنچه که صلاحیت قرینه بودن را دارد، وجود نداشته باشد؛ حال آنکه در این روایت، پرسش راوی، از روایت حذف شده است و احتمال می‌رود که این پرسش قرینه بر این باشد که سنخ حوادث مورد سؤال چه بوده است. ازاین‌رو، احتمال این قرینه، مانع اخذ به اطلاق «الحوادث» خواهد بود. (نائینی، 1373ق، ص326) در پاسخ این پرسش می‌توان بیان داشت که هرچند سؤال راوی در روایت ذکر نشده است، لکن به قرینه نوع جواب امام(ع) می‌توان به سنخ سؤال نیز پی‌برد. (همان) بخش‌های مختلف روایت نیز که امام(ع) در پاسخ به پرسش مطرح کرده است، به‌خوبی روشنگر سؤال است و ازاین‌رو، مانعی بر تمسک به اطلاق «الحوادث» نیست. (خمینی، 1376، ص58)

توضیح آنکه با تحلیل تمامی ابعاد روایت، درخواهیم یافت که این روایت شامل چند پرسش در حوزه‌های مختلف دینی است. برخی از پرسش‌ها مربوط به مسائل کلامی همچون انکار امامت ائمه(ع) برخی مربوط به مسائل شرعی همچون: حکم شرعی فقاع، شلماب و ثمن مغنیه هستند. برخی نیز مربوط به وثاقت یا عدم وثاقت برخی افراد همچون محمدبن‌عثمان العمری و پدر ایشان، محمدبن‌علی‌بن مهزیار اهوازی و محمدبن‌أبی‌زینب الأجدع می‌باشد. این روایت، همچنین شامل پرسش‌هایی درباره امر فرج و شهادت امام حسین(ع)، غصب حقوق ایشان و... است. در این میان، سؤال‌کننده از مسئله‌ای به نام «الحوادث الواقعه» نیز سخن به میان آورده است و از امام(ع) کسب تکلیف می‌کند. با توجه به این بیان، سنخ حوادث واقعه، نه از سنخ پرسش از حکم مسائل شرعی، بلکه همه حوادثی است که مردم در عصر غیبت با آن مواجه‌اند. برخی از این حوادث، امور ولایی و سیاسی است. بنابراین، متبادر از «الحوادث الواقعه»، امور ولایی و سیاسی است

بخش قابل استشهاد دیگر از این روایت، فراز «فإنهم حجتی علیکم وأنا حجه الله» است. بر اساس این بخش از روایت نیز می‌‌توان ولایت فقیه شیعه در عصر غیبت را در امور سیاسی و حکومتی، افزون بر امور قضایی و فتوایی به اثبات ‌رساند. بر اساس این فراز از روایت امام(ع)، رواه احادیث را ـ که مراد از آن فقهای شیعه‌اند ـ (نجفی، 1384، ص 662) حجت خویش بر مردم معرفی کرده است. در این مجال، پرسش بر این امر متمرکز خواهد شد که فقهای شیعه در چه اموری بر مردم حجت‌اند. بر اساس اطلاق بیان امام درباره حجت بودن روات، می‌توان بیان داشت در تمامی مواردی که امام بر مردم حجت ‌است، فقهای شیعه نیز حجت امام بر مردم‌اند و بر این اساس به دلیل تمسک به اطلاق بیان امام بر این باور خواهیم بود که فقها در تمامی امور و از آن جمله، امور سیاسی و ولایی، حجت امام بر مردم‌اند و مردم در این امور وظیفه دارند که در صورت عدم دسترسی به امام، به ایشان مراجعه کنند

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟ pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟ pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟ pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟ pdf

چکیده  
مقدّمه  
تعریف «علّیت»  
تعریف «معقول اول و ثانی»  
تفاوت محل عروض و محل اتصاف  
معقول ثانی و قاعده «فرعیت»  
محل انتزاع معقولات فلسفی  
تدقیق در معقول اول بودن وجود  
تدقیق در معقول اول بودن ماهیت  
… منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟ pdf

ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1362

ـ حلّی، حسنبن یوسف، الجوهرالنضید فی شرح منطقالتجرید، قم، بیدار، 1381

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، نهایهالحکمه، قم، جامعه مدرسین، 1376

ـ فنائی اشکوری، محمّد، معقول ثانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1375

ـ فیّاضی، غلامرضا، تعلیقات نهایهالحکمه، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378

ـ ـــــ ، میزگرد «اصالت وجود و اعتباریت ماهیت»، 10 بهمن 1383، www.korsi.ir

ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، چ سوم، تهران، نشر شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1382

ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایهالحکمه، قم، در راه حق، 1363

ـ مطهّری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، صدرا، 1372

ـ ـــــ ، شرح مبسوط منظومه، تهران، حکمت، 1366

ـ ـــــ ، شرح منظومه، تهران، حکمت، 1360

ـ ملّاصدرا، الحکمهالمتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، قم، طلیعه نور، 1383

ـ ـــــ ، الرسائل، قم، مصطفوی، بیتا

ـ ـــــ ، الشواهدالربوبیه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، چ سوم، قم، بوستان کتاب، 1382

چکیده

علّیت و معلولیت صفات حقیقهای هستند که در مقولات فکری، بسیار مهم و مبنایی تلقّی میگردند؛ چنانکه جستوجو و تفتیش زوایای آن تأسیس نظریاتی همچون «تشکیک در وجود» را به دنبال داشته است و در فلسفه ملّاصدرا نقش محوری دارد. بنابراین، شناخت تحلیلی، دقیق و برخاسته از متن واقع و تمییز بالذاتها و بالعرضها و بالتبعها از یکدیگر در این بحث، به گونهای شگرف در نتایج به دست آمده تأثیر میگذارد

یکی از عناوینی که در حیطه برخورد نیروی مدرک با واقع پدید آمده و شکل گرفته، «اوّلیت و ثانویت در معقولیت» است. این مقاله با الهام از سخنان صدرالمتألّهین، در پیجویی برای اثبات معقول اول بودن معنای وجود و به تبع آن، معنای علّیت و معلولیت برآمده، هرچند این طرح پیشنهادی مخالف رأی معروف در این باب است. نویسنده با هدف ارائه تصویری تحلیلی از ماهیت علّیت و معلولیت، به مباحثی همچون تعریف، بررسی تأثیر نظریه «اصالت وجود» بر اوّلیت معنایی علّیت و معلولیت و بررسی جایگاه علیت و معلولیت در موقعیت حکایتگری ذهنی پرداخته و نظرات مطرح توسط صاحبنظران در باب معقول اول و ثانی را پیجویی کرده است

کلید واژهها: معقول اول، معقول ثانی، عینیت وجود و ماهیت، مفاهیم فلسفی، مفاهیم منطقی، مفاهیم ماهوی

 

مقدّمه

اولین ـ اوّلیت رتبی ـ علمی که در تماس مستقیم با واقع، سعی دارد آنچه را در متن واقع است موشکافی کند، علم «فلسفه» است. این علم در صدد شناخت اولینهای تحقق در خارج بوده و به تبع آن، در پی شناخت عوارض آن است. تاریخی که بر فلسفه غربی و شرقی گذشته ـ با همه فراز و نشیب آن ـ در پی جستوجوی یک نکته اساسی است و آن اینکه «واقعیت چیست؟» و «اصل در تحقق چیست؟» این سؤال رکن این علم است؛ چرا که دیگر مباحث، ذاتاً تابع این اصل هستند

اطلاع مختصر از سیر فلسفه صدرایی گواه آن است که اصل در تحقق، «وجود» است و ماهیت به تبع وجود، «موجود حقیقی» است245 و «علّیت» به عنوان یکی از صفات کلیدی در میدان تحقق موجودات، در فلسفه ملّاصدرا، امری وجودی و صفت بالذات وجود است، نه ماهیت.246 آغاز تصور علّیت از درون انسان شروع میشود. او مییابد که در درون خود، بین نفس و اراده ـ به عنوان یکی از حالات عارض بر نفس ـ «ارتباط» وجود دارد؛ ارتباطی که از نوع کنش و دخالت امری در تحقق امری دیگر است. استاد شهید مطهّری میفرماید

هر علم حصولی مسبوق به علم حضوری است، و تا ذهن نمونه واقعیت شیء را نیابد، نمیتواند تصوری از آن بسازد، خواه آن نمونه را داخل ذات نفس بیابد و یا از راه حواس خارجی بدان نایل شود. نمونه علت و معلول را ذهن ابتدا در داخل نفس یافته و از آن تصوری ساخته و سپس موارد آن تصور را بسط و گسترش داده است. همچنانکه سابقاً گفته شد، نفس، هم خود را مییابد و هم آثار و افعال خود را ـ از قبیل اندیشهها و افکار ـ و این یافتن به گونه حضوری است، نه حصولی؛ یعنی نفس با واقعیت خود، عین واقعیت آنها را مییابد و چون معلولیت عین واقعیت و وجود این آثار است، پس ادراک این آثار عین ادراک معلولیت آنهاست. به عبارت دیگر، نفس به علم حضوری، هم خود را مییابد و هم آثار و افعال خود را و این آثار و افعال را متعلّقالوجود به خود مییابد و این نحو درک کردن عین ادراک معلولیت است

 

تعریف «علّیت»

ملّاصدرا در تعریف «علت» میگوید

العله لها مفهومان: احدهما هو الشیء الذی یحصل من وجوده وجود شیء آخر و من عدمه عدم شیء آخر؛ و ثانیهما هو ما یتوقف علیه وجود الشیء، فیمتنع بعدمه ولا یجب بوجوده

«علت» دو مفهوم دارد: یکی اینکه چیزی است که از وجود او وجود معلول، و از نبود او نبود معلول واقعیت مییابد. و معنای دوم اینکه چیزی است که وجود معلول، متوقّف بر آن است. پس با نبود او، معلول ممتنعالوجود است و البته با وجود آن علت، تحقق معلول الزامی نیست. ایشان در ادامه سخن، بیان میکند که معنای دوم اعم از معنای اول است؛ چرا که شامل علت تامّه و ناقصه ـ هر دو ـ میگردد و البته مشی خود وی در کتاب بر همان معنای دوم است. تعاریف بزرگان فلسفه نیز در حدّ غالب، به هر دو مفهوم اشاره میکند

لازم به ذکر است که قید «ولا یجب بوجوده» در تعریف دوم ملّاصدرا مانع شمول مورد انتظار وی است و از اینرو، همانگونه که تعریف اول مختص علت تامّه است، تعریف دوم نیز به علت ناقصه اختصاص یافته، مگر اینکه نسخه صحیح «ولو لم یجب بوجوده» باشد که در این صورت، اعم از علت تامّه و ناقصه میگردد

به هر حال، به تعبیر رساتر، «علّیت» همان حیث نقش داشتن است که به همین دلیل، به اندازه دخالت خود، غنیکننده و برطرفکننده احتیاج معلول است و معلول صرفاً پذیرایی شونده توسط علت است

از این نکته، دو نتیجه به دست میآید

الف. حیثیت علت و حیثیت معلول دو حیث و دو معنای متفاوت است و معرفی هر کدام توسط دیگری نادرست است

ب. محل انتزاع معنای علّیت ذات علت است و محل اخذ معنای معلولیت، ذات معلول. بنابراین

1 آنچه در برخی کتب هنگام تبیین «اصل علّیت» ذکر شده، مبنی بر اینکه «اصل علّیت عبارت است از: قضیهای که دلالت بر نیازمندی معلول به علت دارد»250 سهو قلم است، بلکه مبیّن مفهوم مزبور، اصل معلولیت است و مفاد اصل علّیت، رسانایی و غنابخشی

2 همچنین منتزع بودن معنای علّیت از ذات معلول سخن صوابی به نظر نمیرسد؛251 چرا که معنای علّیت از ذات علت اخذ میشود و معلولیت است که از ذات معلول اخذ میگردد

در باب تعریف معانی وجدانی، یک نکته قابل تأمّل است و آن اینکه مفهوم «علّیت» مفهومی بدیهی است؛ چرا که هر مفهومی که در فهم آن به وجدان محکی نیاز باشد مفهومی بدیهی است و البته پر واضح است که نیاز داشتن به «وجدان محکی» غیر از نیاز به «فکر» است که ملاک نظریت است، و همین یکی از جهات بداهت مفهوم وجود نیز هست

تعریف «معقول اول و ثانی»

برای شروع سخن در اینباره، ابتدا باید به ملاک اوّلی و ثانوی بودن معقولات مراجعه نمود. صدرالمتألّهین صفات را به سه قسم منقسم میداند

1 معقول اول: صفاتی که هم وجود خارجی دارند و هم وجود ذهنی؛ مثل بیاض و همه صفات ماهوی

2 معقول ثانی: صفاتی که تنها وجود عینی آنها، وصف بودن آنها برای موجود ذهنی ـ بما هو ذهنی ـ است؛ مثل نوعیت برای مفهوم انسان

3 معقول ثانی فلسفی: صفاتی که هنگام حضور در حمل و قضیه، ابراز اتصاف و عینیت خارجی مینمایند، اما مصداق و ما بازای خارجی ندارند

 

تفاوت محل عروض و محل اتصاف

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   41   42   43   44   45      >