مقاله تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق pdf دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق pdf

چکیده  
مقدّمه  
اهمیت و جایگاه موضوع  
تاریخچه موضوع  
دیدگاه کانت در مورد ذهن و عین  
دیدگاه کانت در مورد ماهیت صدق  
صدق در قضایا  
نتیجه‏ گیرى و نقد نظریه  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق pdf

ـ آپل، ماکس، شرحى بر تمهیدات کانت، ترجمه محمدرضا حسینى بهشتى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1375

ـ ابن‏سینا، برهان شفا، بى‏جا، دارالتربیه و التعلیم، 1375ق

ـ ارسطو، مابعدالطبیعه، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1378

ـ اسکروتن، راجر، کانت، ترجمه على پایا، تهران، طرح نو، 1375

ـ افلاطون، مجموعه آثار، ترجمه محمدحسن لطفى، چ دوم، تهران، خوارزمى، 1367

ـ دکارت، رنه، تأمّلات، ترجمه احمد احمدى، چ دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1369

ـ ژیلسون، اتین، نقد تفکر فلسفى غرب، ترجمه احمد احمدى، چ پنجم، تهران، حکمت، 1377

ـ شمس، منصور، آشنایى با معرفت‏شناسى، قم، انجمن معارف اسلامى ایران، 1382

ـ شیروانى، على، «نگاهى تطبیقى و انتقادى به معرفت‏شناسى کانت»، ذهن، ش 4، زمستان 1379

ـ فارابى، ابونصر، المنطقیات، قم، مکتبه المرعشى النجفى، 1366ـ1368

ـ فروغى، محمّدعلى، سیر حکمت در اروپا، چ سوم، تهران، البرز، 1379

ـ فعالى، محمّدتقى، درآمدى بر معرفت‏شناسى معاصر و دینى، چ دوم، قم، معارف، 1379

ـ فولکیه، پل، فلسفه عمومى، ترجمه یحیى مهدوى، تهران، دانشگاه تهران، 1370

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلال‏الدین مجتبوى، چ دوم، تهران، علمى و فرهنگى، 1368

ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلى حدّاد عادل، چ دوم، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1370

ـ مجتهدى، کریم، فلسفه نقّادى کانت، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1378

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 10 (شرح مبسوط منظومه)، تهران، صدرا، 1375

ـ ملکیان، مصطفى، تاریخ فلسفه غرب، قم، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، 1378

ـ هارتناک، یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ترجمه غلامعلى حدّادعادل، تهران، فکر روز، 1376

ـ هاملین، دیوید، تاریخ معرفت‏شناسى، ترجمه شاپور اعتماد، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1374

ـ یاسپرس، کارل، کانت، ترجمه عبدالحسین نقیب‏زاده، بى‏جا، طهورى، 1372

- Dancy, Janathan, An Introduction to Cotemporary Epistemology, New York, Basil Blackwell,

- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, trans. by Norman Kemp Smith, New York, Macmillan,

- Putnam, Hilary, Reason, Truth and History, Cambridge, Cambridge University Press,

چکیده

بررسى نظرگاه کانت درباره چیستى صدق، به لحاظ تأثیرگذارى این اندیشمند در تحوّل‏هاى مربوط به مباحث معرفت‏شناسى در سه قرن اخیر، از اهمیتى بسزا برخوردار است. کانت کتاب نقّادى عقل محض را در پاسخ به چگونگى نسبت میان اندیشنده و ابژه (متعلّق شناخت) به رشته تحریر درآورد

تنها نظریه رسمى پیش از کانت در مورد ماهیت صدق، «نظریه مطابقت» بوده است و لذا هم عقل‏گرایان و هم تجربه‏گرایان، با وجود اختلاف فکرى، بر تمایز میان ذهن و عین تأکید داشتند. امّا در این میان، بارکلى نحله‏اى دیگر را پایه‏گذارى کرد و با طرح وحدت ذهن و عین، از مرز رئالیسم گذشت و به ایده‏آلیسم روى آورد. کانت در مواجهه با این بحث، موضع روشنى نداشته، و در تمهیدات تمایز میان نومن و فنومن را پذیرفته است. او در نقد عقل محض، نومن را به عنوان ساحتى مستقل از ذهن به رسمیت نمى‏شناسد و از فاصله خود با ایده‏آلیسم مى‏کاهد. البته، این اضطراب معرفتى، تفاوتى در نظریه صدق کانت ایجاد نمى‏کند؛ زیرا در هر صورت، او بر عدم علم به نومن، و تقدّم معرفت‏شناختى سوژه بر ابژه تأکید دارد. با این توصیف، کانت معتقد به نظریه مطابقت نبوده و طرفدار و پایه‏گذار نظریه انسجام‏گروى محسوب مى‏شود. در این مقاله، ابعاد و زوایاى دیدگاه کانت را بررسى و مؤلّفه‏هاى آن را نقد خواهیم کرد

کلیدواژه‏ها: نظریه مطابقت، انسجام‏گروى، کانت، ابژه، سوژه، رئالیسم، ایده‏آلیسم

 

مقدّمه

کانت پرآوازه‏ترین و تأثیرگذارترین فیلسوف غرب در چهار قرن گذشته است که بى‏مبالغه، مى‏توان بسیارى از مکاتب فلسفى متأخّر را در افکار و آثار او ریشه‏یابى کرد. بسیارى از ابعاد تفکّر فلسفى و معرفت‏شناختى او تا به امروز مورد کاوش و سنجش قرار گرفته است؛ ولى شاید بتوان ادّعا کرد که در تبیین و نقد نظریه صدق او، کمتر تحقیقى انجام شده است. دلیل این امر گذشته از نوپا بودن برخى مسائل معرفت‏شناختى، نظیر مسئله صدق، شاید بیشتر پیچیدگى مباحث کانت و به ویژه نبود دیدگاهى نظام‏مند و روشن از او درباره این‏گونه مسائل معرفت‏شناختى باشد

مؤلّفه «صدق» همواره یکى از عناصر اصلى حوزه معرفت تلقّى شده است. آرى، چه در میان فلاسفه غرب که تعریفشان از معرفتْ به تحلیل سه‏وجهى1 مشهور است (یعنى «باور صادق موجّه»)2 و چه در میان اهل منطق و فلاسفه اسلامى که معرفت را «اعتقاد جازم مطابق صادقو غیرقابل زوال» مى‏دانند،3 صدق از ارکان علم شناخته شده است. بر این اساس، فرد فقط وقتى به گزاره‏اى علم دارد که آن گزاره صادق باشد. تأکید معرفت‏شناسان بر شرط صدق از آن‏روست که ذهن آدمى به همان اندازه که مى‏تواند به گزاره‏اى صادقْ باور داشته باشد، مى‏تواند گزاره‏اى کاذب را نیز باور کند. بدیهى است، باور کاذب نمى‏تواند معرفت به معناى واقعىِ کلمه باشد

در بحث از صدق، پرسش‏هاى گوناگونى مطرح است: ماهیت و مفهوم صدق چیست؟ معیار احراز صدق چیست؟ حامل‏هاى صدق4 کدام‏اند؟ آیا این جملات‏اند که متّصف به صدقمى‏شوند یا صرفا گزاره‏هایند که حامل صدق‏اند؟ آیا صدق انواع متعدّدى دارد؟ آیا در قضایاى مختلف مى‏توان به دیدگاه‏هاى مختلفى در مورد صدق دست یافت؟ آیا صدق توصیفى است یا هنجارى؟

ناگفته، پیداست که پژوهش و پاسخ به همه این پرسش‏ها از دیدگاه کانت، با عنایت به برخى محدودیت‏ها از جمله آنچه پیشتر درباره نبود دیدگاهى نظام‏مند و روشن از او در باب بعضى مسائل معرفت‏شناختى بیان شد، کارى است بس دشوار و طاقت‏فرسا. از این‏رو، نگارنده بر آن است تا در مقاله حاضر، صرفا به تبیین دیدگاه کانت در مورد چیستى و ماهیت صدق بپردازد

اهمیت و جایگاه موضوع

اهمیت بررسى دیدگاه کانت در مورد نظریه صدق آن‏گاه روشن‏تر مى‏شود که دریابیم کانت تفکّر انتقادى خود را که به «انقلاب کوپرنیکى» موسوم ساخت، از این پرسش آغاز کرد که قلمرو شناخت ما کجاست؟ چه چیزهایى را ما مى‏توانیم بدانیم؟ فاهمه ما از ادراک چه امورى عاجز است؟ هماهنگى میان تصوّر و واقعیت، یا به تعبیر دقیق‏تر، هماهنگى میان تصوّرهاى عقلانى ما (که نتیجه فعالیت درونى ما هستند) و ابژه‏ها (که نتیجه فعالیت درونى ما نیستند)، چگونه ممکن است؟5 فیلسوفان قبل از کانت درباره هماهنگى میان اندیشه و ابژه تحقیق کرده، ولى به امکان نسبت میان اندیشنده و موضوع آن کمتر پرداخته بودند. به تعبیر روشن‏تر، آنان نپرسیده بودند چه با چه هماهنگ است؟6 کانت با گذر از پاسخ تجربه‏گرایان و عقل‏گرایان، در پاسخ به چگونگى این نسبت، کتاب نقّادى عقل محض را به نگارش درآورد

همه این پرسش‏ها در ارتباط با بحث نظریه صدق مى‏باشند؛ زیرا مهم‏ترین پرسشى که هر نظریه صدق باید پاسخگوى آن باشد، پرسش در مورد ماهیت صدق‏سازها7 است. پرسشمزبور آن است که: آیا صدق‏سازها یعنى آنچه موجب اتّصاف حامل‏ها به صدق و کذب مى‏شوند، مستقل از ذهن‏اند یا خیر؟ پاسخى که نظریه‏هاى صدق به چنین پرسشى مى‏دهند، آنها را به رئالیستى و غیررئالیستى تقسیم مى‏کند. فلسفه کانت با بحث درباره قلمرو معرفت، تحوّلى عظیم در چگونگى پاسخ به این پرسش پدید آورد و به طور غیرمستقیم، باعث دگوگونى در نظریه‏هاى صدق نیز شد. این سخن فولکیه که «تا از حدود معرفت آدمى بحث نشود، سخن از ماهیت صدق و کذب بى‏ثمر است»، در اینجا معناى خود را بازمى‏یابد.8 نکات فوق ثابت مى‏کند که نظریه صدق کانت یکى از زیربنایى‏ترین سطوح فکرى اوست که اگر درست بازکاوى شود، به فهم بسیارى از نقاط پیچیده افکار وى کمک مى‏کند

از آنجا که کانت با نقّادى فلسفه‏هاى پیش از خود، راه را براى طرح نظریات معرفت‏شناسانه خویش بازمى‏سازد، لازم است در بحث صدق نیز ابتدا نگاهى به تفکّرات اندیشمندان سابق بر او داشته باشیم

تاریخچه موضوع

شاید بتوان ادّعا کرد که تنها نظریه رسمى پیش از کانت در مورد ماهیت صدق، «نظریه مطابقت» بوده است. بر اساس این نظریه، هر گزاره وقتى صادق است که مطابق با واقع باشد. معرفت‏شناسان پیشینه این نظریه را به آثار ارسطو مى‏رسانند. ارسطو صدق و کذب را به طور مستقیم با هستى و نیستى پیوند مى‏زند. وى مى‏گوید

نخست باید معلوم کنیم که: صدق چیست و کذب چیست؟ کذب این است که درباره آنچه هست، بگوییم نیست یا درباره آنچه نیست، بگوییم هست. صدق این است که درباره آنچه هست، بگوییم هست و درباره آنچه نیست، بگوییم نیست

البته، برخى این نظریه را به افلاطون نسبت داده‏اند.10 این نظریه دیدگاهى رئالیستى را دنبال مى‏کند که براساس آن، صدق به معناى هماهنگ شدن ذهن با واقعیات خارجى است. بر این اساس، در این نظریه، چند نکته به عنوان پیش‏فرض و اصل موضوع، مفروض و مقبول گرفته شده است

1) واقعیتى فراسوى ذهن آدمى یافت مى‏شود

2) باورهایى در ذهن آدمى یافت مى‏شوند که به گونه‏اى درباره همین واقعیت‏ها مى‏باشند

3) باورها به هیچ روى با واقعیت‏هاى یادشده یکى نیستند، بلکه لزوما غیر آنها هستند

4) غیریت باورها با واقعیت‏ها مانع از نسبت محاکات مطابقى میان آنها نیست

پاتنم در آغاز فصل سوم از کتاب عقل، صدق و تاریخ، در بیان عناصر نظریه رئالیست‏ها چنین مى‏گوید

براساس این دیدگاه، جهان متشکّل از مجموعه‏هاى ثابت از چیزهاى مستقل از ذهن است. فقط یک توصیف صادق و درست از «نحوه بودن جهان» وجود دارد. صدق مستلزم نوعى نسبت مطابقت میان واژه‏ها یا اندیشه‏ها و امور بیرونى است. من این دیدگاه را دیدگاه بیرون‏گرایانه مى‏نامم

در نگاه شکّاکان اوّلیه (سوفیست‏ها) نظریه صدق نیز براساس همان نظریه مطابقت شکل گرفته بود؛ البته آنان یا پیش‏فرض اوّل («واقعیتى فراسوى ذهن آدمى یافت مى‏شود») و یا پیش‏فرض چهارم را که «باورها با واقعیات نسبت مطابقت دارند و از آنها ـ همان‏گونه که در خارج‏اند ـ حکایت مى‏کنند» انکار مى‏نمودند. سه اصل معروف گرگیاس13 مؤیّد این مدّعاست که

1) هیچ واقعیتى وجود ندارد

2) اگر هم وجود داشته باشد، ما نمى‏توانیم به آن معرفت پیدا کنیم

3) اگر هم بتوانیم معرفت پیدا کنیم، نمى‏توانیم به دیگرى منتقل کنیم

همان‏گونه که پیداست، شکّاکان اوّلیه به هیچ روى اصل سوم را به چالش نمى‏کشند. از نظر آنان نیز بین باور و واقعیت جدایى است؛ ولى سخن آنان برسر پر کردن این فاصله است. آنان مدّعى‏اند که پوشاندن این فاصله با نسبت‏هایى همچون مطابقت، غیرممکن و یا تردیدآمیز است. امّا در شکّاکیت متأخّر که قبل از کانت شکل گرفت، اصل سوم به مخاطره افتاد. توضیح آنکه دکارت (1596ـ1650م) همان اصل سوم را در اصول فلسفى خویش14 مورد تأکید قرار داد. وى ذهن و عین را به نحو دقیق، از یکدیگر متمایز ساخت. از این‏رو، فیلسوفان پس از او با قطعى تلقّى کردن این اصل، توجهشان را عمدتا به سمت ارتباط میان این دو قلمرو معطوف نمودند. آنان با مسلَّم دانستن تقدّم ابژه بر سوژه، تلاش مى‏کنند چگونگى تأثیر عالم خارج در ذهن را توضیح دهند تا روشن شود که چگونه مى‏توان به مطابقت معرفت (که ذهنى است) با اعیان و اشیا (که عینى مى‏باشند) پى برد.15 در این رهگذر، چه عقل‏گرایان (که به مطابقت معلومات عقلى با حقیقت جازم بودند)16 و چه تجربه‏گرایان اوّلیه (که حس و تجربه را اصل دانستند) در یک نقطه اشتراک رأى داشتند و آن رئالیسم ابتدایى بود که بر تمایز میان ذهن و عین تأکید داشت. در مورد هماهنگى میان آن دو، پاسخ فیلسوف تجربى این بود که این هماهنگى نتیجه آن است که خود اعیان از طریق عضوهاى جسمى به درون ما راه مى‏یابند و در ذهن ما تأثیر مى‏گذارند؛ ما از طریق حواس، صاحب صور ادراکى مى‏شویم. پاسخ خردگرایان این بود که هماهنگى از آن‏رو وجود دارد که خود ذهن پدیدآورنده شناسایى مى‏باشد و خداوند چیزها را چنان به نظم کشیده است که آنچه به طور لازم به اندیشه درمى‏آید، همواره با بودن به خودى خود هماهنگ است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله روششناسی حکمت متعالیه pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله روش‌‌شناسی حکمت متعالیه pdf دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله روش‌‌شناسی حکمت متعالیه pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله روش‌‌شناسی حکمت متعالیه pdf

چکیده  
مفهوم‌‌شناسی «حکمت متعالیه»  
روش‌‌شناسی حکمت متعالیه  
جنبه سلبی روش حکمت متعالیه  
وجه عدم کفایت عقل  
عدم کفایت وجدان و مکاشفه  
وجه عدم اکتفا به وجدان و مکاشفه  
جدایی راه عرفان از راه جهله صوفیه  
نیازمندی تفسیر شریعت به عقل و کشف  
عناصر ایجابی به شیوه حکمت متعالیه  
نقد و بررسی  
1) پیشینه حکمت متعالیه در حکمت اشراق  
2) تفاوت روش حکمت متعالیه و طریقه حکمت اشراق  
3) مبانی معرفت‌‌شناختی روش حکمت متعالیه  
منابع شناخت در روش حکمت متعالیه  
ارزش شناخت در حکمت متعالیه  
بررسی درون‌‌دینی معرفت‌‌شناختی حکمت متعالیه  
بررسی برون‌‌دینی  
منابع  
پى‌‌نوشت‌‌ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله روش‌‌شناسی حکمت متعالیه pdf

ـ آشتیانی، جلال‌‌الدین، شرح مقدمه قیصری، (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات، 1375)، چاپ چهارم

ـ آملی، سید حیدر، جامع‌‌الاسرار و منبع‌‌الانوار، تصحیح و مقدمه: هنری کربین و عثمان اسماعیل یحیی، (تهران، انجمن ایران‌‌شناسی فرانسه، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1368)، چاپ دوم

ـ ابن‌‌سینا، ابی علی حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح للمتحقق نصرالدین محمد بن محمد بن الحسن الطوسی، و شرح الشرح للعلامه قطب‌‌الدین محمدبن محمدبن ابی‌‌جعفر الرازی، (بی‌‌جا، دفتر نشر کتاب، 1403ه.ق)، چاپ دوّم، ج 3

ـ الشیرازی، صدرالدین محمدبن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، (بیروت، دارإحیاء التراث العربی،1981)، چاپ سوم

ـ ـــــــــــ، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، حواشی حکیم سبزواری، تصحیح و تعلیق و مقدمه: سید جلال‌‌الدین آشتیانی، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360). چاپ دوّم

ـ ـــــــــــ، المبدء و المعاد، مقدمه و تصحیح سید جلال‌‌الدین آشتیانی، (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1422ه.ق)، چ سوم

ـ ــــــــــــ، المسائل القدسیه، مندرج در رسائل فلسفی

ـ ــــــــــــ، تعلیقات حکمه الاشراق، مندرج در حاشیه شرح حکمهالاشراق (قطب‌‌الدین شیرازی)، بیدار، قم

ـ ـــــــــــ، رسائل فلسفی، تعلیق و تصحیح و مقدمه: سید جلال‌‌الدین آشتیانی، (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1363)، چاپ دوّم

ـ ـــــــــــ، کتاب العرشیه، تصحیح و تعلیق: فاتن محمد خلیل اللبون فولادکار، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1420ه)

ـ ـــــــــــ، کتاب المشاعر، ترجمه بدیع الملک میرزا عمادالدوله و ترجمه و مقدمه و تعلیقات فرانسوی هنری کربین، (تهران، کتابخانه طهوری، 1363)، چاپ دوّم

ـ ـــــــــــ، مفاتیح الغیب، مع تعلیقات للمولی علی النوری، مصحح و مقدمه: محمد خواجوی، (مشهد، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)

ـ القیصری، داوود بن محمد، شرح القیصری علی فصوص الحکم للشیخ الاکبر محی بن العربی، (قم، بیدار، 1363ش)

ـ سهروردی، شهاب‌‌الدین یحیی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح و مقدمه هنری کربین، ج دوّم، «کتاب حکمه الاشراق»، (تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1397ق)

ـ عابدی شاهرودی، علی، مفاتیح‌‌الغیب، مقدّمه مصحح

ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، داراحیاء التراث العربی، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1412ه)، چ اول

ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، 1380)، چاپ ششم، ج 13، مقالات فلسفی، «مقاله صدرالمتألهین»

چکیده

برای حکمت متعالیه صدرالمتألهین دو معنا می‌‌توان در نظر گرفت: یکی، «فلسفه اولی» و دیگری، مکتبی است که با روش ویژه‌‌ای، مسائل فلسفی را بررسی می‌‌کند. روش‌‌شناسی حکمت متعالیه از دیدگاه صدرالمتألهین و نقد و بررسی آن، موضوع این مقاله است. پیروی از این روش، طبعا، دستاوردهای متفاوت با دستاوردهای فلسفه مشّاء و علم کلام و حتی اندکی متفاوت با دستاوردهای شیوه اشراقی و عرفانی خواهد داشت

شیوه حکمت متعالیه دارای دو بُعد سلبی و ایجابی است. ناکفایتی عقل برای دست‌‌یابی به حقایق و نارسایی عرفان برای ادراک حقایق و زیان‌‌های سطحی‌‌نگری و ظاهربینی در بررسی شریعت در بُعد سلبی این مکتب بیان می‌‌شود. نقش عقل و وجدان عرفانی و کیفیت امتزاج برهان و وجدان و نقش شریعت در ورای این دو علم به عنوان مصحّح و مؤیّد عقل و عرفان و هماهنگی راه برهان، وجدان و شریعت در وصول به حقایق در بُعد اثباتی این مکتب جا دارد

این مکتب هدف از تعلیم و تعلّم را تنها دست‌‌یابی به مجموعه‌‌ای از مفاهیم و اصطلاحات و گزاره‌‌های ذهنی نمی‌‌داند، بلکه هدف را معرفتی می‌‌داند که با کمال نفسانی صاحب معرفت همراه است. امتیاز دیگر این مکتب آن است که روش تحقیق آن بر معرفت‌‌شناسی متقنی مبتنی است، در عین حال، دارای نارسایی‌‌هایی نیز هست و راه نقد در آن مسدود نیست

کلید واژه‌‌ها

حکمت متعالیه، روش‌‌شناسی، وجدان، مکاشفه، عرفان، اشراق، عقل

مفهوم‌‌شناسی «حکمت متعالیه»

«حکمت متعالیه» نامی آشنا برای فلسفه‌‌ای است که حکیم بزرگ الهی صدرالدین محمدبن ابراهیم الشیرازی القوامی معروف به صدرالمتألهین (1050ـ979ه.ق) بنیان نهاد. این نام، سابقه‌‌ای در کلام شیخ‌‌الرئیس ابن سینا و محقق طوسی دارد.1 صدرالمتألهین اثر جامع خود را، که مشتمل بر نظام فلسفی ابتکاری او است، «حکمت متعالیه» نامیده است.2 این نام بی‌‌تناسب انتخاب نشده است، اما کدام مناسبت منشأ این نامگذاری است؟ آیا مراد از «حکمت متعالیه» همان فلسفه الهی یعنی الهیات بالمعنی الاعّم و الاخصّ است که «فلسفه اولی»، «حکمت اولی» و «علم اعلی» نیز نامیده می‌‌شود؛3 یا مراد، فلسفه اختصاصی و ابتکاری صدرالمتألهین است و یا معنایی دیگر موردنظر بوده است؟

مراجعه به موارد کاربرد این واژه در آثارِ صدرالمتألهین، ابن سینا و محقق طوسی و توجه به زمینه‌‌های آن در کلام عرفا و حکمت اشراق به روشنی نشان می‌‌دهد که این واژه، معنایی وسیع‌‌تر از فلسفه اختصاصی صدرالمتألهین و محدودتر از فلسفه اولی دارد و صدرالمتألهین نیز چون دیدگاه‌‌های خود را مصداقی‌‌از »حکمت‌‌متعالیه«می‌‌دانسته است، این‌‌ نام ‌‌را برکتاب خود نهاده است

«حکمت متعالیه»، دست کم، چهار بار در کتاب «اسفار» به کار رفته است. یک بار، پس از نقل کلامی از ابن سینا، آن را نامتناسب با حکمت متعالیه دانسته، می‌‌گوید

هذا ممّا التزمه الشیخ الرئیس فی الهیات الشفاء;.و لایرتضی به من استشرق قلبه بانوار الحکمه المتعالیه

و این مطلبی است که شیخ‌‌الرئیس در الهیات شفا بدان پای‌‌بند است; و [امّا] آن کس که دلش با انوار حکمت متعالیه روشن گشته است، بدان دل خوش نخواهد داشت

و باز می‌‌گوید

إنّ بعضا من أجلّه العلماء المتأخرین أراد ان یصل اِلی مقام الواصلین من اصحاب المعارج و أولیاء الحکمه المتعالیه فقال;

یکی از علمای جلیل‌‌القدر از متأخرین که خواسته است به مقام واصلین صاحبان معارج و دوستداران حکمت متعالیه نایل گردد، گفته است;

و در جایی دیگر می‌‌گوید

و هذا ممّا لم ینکره الشیخ و لاغیره من الراسخین فی الحکمه المتعالیه

و این مطلبی است که نه شیخ و نه غیر او از استواران در حکمت متعالیه آن را انکار نمی‌‌کنند

و در جایی دیگر آورده است

و هذا و ان امکن تصحیحه عند من له قدم راسخ فی الحکمه المتعالیه لکن لایصح علی قواعدهم المشهوره

و این مطلب هر چند نزد کسانی که گامی استوار در حکمت متعالیه دارند می‌‌تواند درست به شمار آید، بنابر قواعد مشهور حکما، صحیح به حساب نمی‌‌آید

اگر این گفته‌‌های صدرالمتألهین را در کنار سخنان ابن سینا و محقق طوسی در باب حکمت متعالیه قرار دهیم، تردیدی نخواهیم کرد که صدرالمتألهین این واژه را با توجه به سابقه آن به کار برده است؛ بدین معنا که در انتخاب این نام برای کتاب خود، ناظر به مفهومی بوده است که پیشتر، از این واژه، مراد می‌‌شده است و نه تنها فیلسوفان پیش از او، بلکه حتی صدرالمتألهین، خود نیز در کاربرد این واژه بر فلسفه خود، مفهوم وسیعتر آن را مدّ نظر داشته است. ابن سینا پس از طرح یکی از مسائل فلسفی می‌‌گوید

ثم ان کان ما یلوحه ضرب من النظر مستورا الاّ علی الراسخین فی الحکمه المتعالیه; حقّا صار للاجسام السماویه;

سپس اگر آنچه نوع خاصی از بحث، در حالی که جز بر استواران در حکمت‌‌متعالیه، پوشیده است; حق باشد;

محقق طوسی در تبیین مراد شیخ از واژه «حکمت متعالیه» و وجه تسمیه آن می‌‌گوید

انّما جعل هذه المسئله من الحکمه المتعالیه لِأنّ حکمه المشائین حکمه بحثیه صرفه و هذه و أمثالها انّما یتم مع البحث و النظر بالکشف و الذوق فالحکمه المشتمله علیها متعالیه بالقیاس الی الاوّل

این مسئله را وی ]شیخ الرئیس[ به این دلیل از حکمت متعالیه قرار داده که حکمت مشائین، صرفا حکمت بحثی است؛ در حالی که این مسئله و مسائل مشابه آن، تنها با همراهی بحث و نظر با کشف و ذوق به اتمام می‌‌رسد. پس حکمتی که این مسئله را در بر دارد، در مقام مقایسه با حکمت مشائین، حکمت متعالیه به حساب می‌‌آید

پس از این مقدمه و قبل از ورود به موضوع اصلی بحث ـ یعنی روش‌‌شناسی حکمت متعالیه لازم است بار دیگر این نکته را یاد آوریم که درباره کاربرد واژه »حکمت متعالیه«، در کلام صدرالمتألهین سه احتمال را می‌‌توان مطرح ساخت

1ـ اینکه مراد از آن، همان مباحث ما بعدالطبیعی به صورت کلی باشد و صدرالمتألهین نیز اسفار خود را از این جهت که کتابی فلسفی است به این نام یاد کرده باشد

2ـ نامی برای فلسفه ابتکاری و اختصاصی صدرالمتألهین باشد و در واقع این نام، صرفا اسمی خاص برای یک فلسفه باشد

3ـ مفهوم وسیعتری از این واژه مراد باشد

صرف‌‌نظر از نامی که صدرالمتألهین بر کتاب خود نهاده است، آنچه تاکنون از عبارات صدرالمتألهین و دو فیلسوف پیش از او به دست آمده این است که حکمت متعالیه، مجموعه‌‌ای از معارف فلسفی است که مباحثات علمی و براهین عقلی برای دستیابی به آن کافی نیست، بلکه علاوه بر آن باید مکاشفه و ذوق را برای وصول به این‌‌گونه معارف به مدد طلبید. بدیهی است که این تعریف از «حکمت متعالیه» یک تعریف روش‌‌شناسانه است و با توجه به این تعریف و معانی دیگری که پیش از این به آنها اشاره شد، حکمت متعالیه نامی مشترک است برای یک کتاب، فلسفه خاص و مکتبی کُلّی و فلسفی که فصل ممیّز آن، شیوه اختصاصی‌‌اش در نیل به معارف و حقایق است. از این‌‌رو، نمی‌‌توان آن را به نظام خاص‌‌فلسفی‌‌صدرالمتألهین‌‌منحصر کرد

بنابراین، پیش‌‌فرض بحث ما، تعریف روش‌‌شناسانه از حکمت متعالیه است و از این پس، در پی بررسی این مکتب فلسفی از حیث روش تحقیق آن هستیم. از این‌‌رو، موضوع بحث، بر متدلوژی حکمت متعالیه متمرکز می‌‌گردد که در واقع از نوعی معرفت‌‌شناسی خاص نشئت گرفته است و صدرالمتألهین، فلسفه خود را بر گرفته از اصولِ این متد می‌‌داند. جا دارد اوّلا، تفاوت آن را با شیوه‌‌های رایج در علم کلام، فلسفه مشّاء، حکمت اشراق و عرفان نظری معلوم سازیم و ثانیا، اجزای تشکیل‌‌دهنده این نظام را بشناسیم؛ ثالثا، وجه انتخاب و جایگزینی این روش را به جای شیوه‌‌های دیگر روشن سازیم و سرانجام، آن را نقد و بررسی کنیم

قبل از این نیز اشاره شد که صدرالمتألهین خود را مدیون شیوه‌‌ای می‌‌داند که در سراسر راه از آن بهره جسته است و در نوشته‌‌های او کمتر پیش می‌‌آید که در کنار ادعای ابتکاری از خود، نقش شیوه و متد دستیابی به آن را بیان نکند

بنابراین، نباید صدرالمتألهین را تنها، مبدع یک نظام فلسفی جدید دانست، بلکه باید به نقش ابتکاری یا دست‌‌کم کوشش او در احیای یک روش مفید برای کشف اصول هستی‌‌شناسی، ارج نهاد. البته این روش چیزی جز نتیجه کنار هم آمدن اصولی معرفت‌‌شناختی نیست، اما به هر حال، پیوند خاص میان این اصول معرفت‌‌شناختی است که چون در خدمت هستی‌‌شناسی قرار می‌‌گیرد، نظام فلسفی خاصی را به بار می‌‌آورد که با نظام‌‌های متکلّمان، مشّائیان و عارفان هر چند در ظاهر و شیوه بیان متفاوت است

روش‌‌شناسی حکمت متعالیه

برای شناخت دقیق روشی که صدرالمتألهین با استفاده از معرفت‌‌شناسی مقبول خویش بنیان نهاد، باید دو جنبه سلبی و ایجابی ارائه شده در کلام وی را از یکدیگر تفکیک کرد. در جنبه سلبی، او بیشتر در پی تبیین ضعف‌‌های راه‌‌های موجود در شناخت حقایق عالم و یا نارسایی‌‌های آنها در تبیین و تفسیر و تعبیر درست از آن است، و در جنبه ایجابی تلاش می‌‌کند ویژگی‌‌های راه خود و امتیازات و برتری آن را بر راه‌‌های قبلی مبرهن سازد. در اینجا ما نیز نخست به جنبه سلبی می‌‌پردازیم که هم در مقام ثبوت و هم در مقام اثبات، برای وصول به جنبه ایجابی نقش بنیادی دارد و سپس به جنبه ایجابی خواهیم پرداخت

جنبه سلبی روش حکمت متعالیه

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن pdf دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن pdf

چکیده  
مقدّمه  
سؤال اول: آیا اصالت ملازم با وجوب ذاتی آن است یا نه؟  
سؤال دوم: اگر اصالت لابشرطی وجود ملازم با وجوب ذاتی آن است، آیا مجالی برای کثرت تباینی و یا تشکیکی وجود باقی می‌گذارد یا نه؟  
پاسخ به پرسش اول  
دلیل اول  
دلیل دوم  
پاسخ به پرسش دوم  
پاسخ به انتقادات  
برهان پنجم بر دعوی تلازم چنین بود:  
منابع  
پی‌نوشت‌ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن pdf

ـ سلیمانی امیری، عسکری، «اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی»، معرفت فلسفی 6 (زمستان 1383): 166ـ147

ـ شیرازی، صدرالدین، الاسفارالاربعه، (قم، المکتبه المصطفویه، 1386 هـ. ق)، ج 1;

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، (تهران، انجمن فلسفه ایران، 1354);

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، (مشهد، دانشگاه مشهد، 1346);

ـ عشّاقی، حسین، «ملازمت وجود با وجوب ذاتی آن»، معرفت فلسفی 6 (زمستان 1383): 146ـ135

چکیده

حقیقت لابشرطی وجود، اصیل است و به ادلّه‌ای که خواهد آمد اصالت او با وجوب ذاتی آن ملازمت دارد. بنابراین، ، واجب‌الوجود بالذات است و چون واجب‌الوجود هیچ‌گونه کثرتی را نمی‌پذیرد پس این حقیقت از هرگونه کثرت عزلی یا تشکیکی به دور است. در این مقاله، انتقادات وارد بر ملازمه اصالت وجود با وجوب ذاتی آن طرح، سپس به آن‌ها پاسخ داده شده است

کلید واژه‌ها

حقیقت لابشرطی وجود، وجوب ذاتی، موجود بالذات، اصالت وجود

 

مقدّمه

وجود اصیل است; یعنی در موجود بودن وجود، به هیچ واسطه‌ای در عروض نیازی نیست; بنابراین، به داشتن هیچ چیزی جز ذات وجود نیازی نیست، بلکه داشتن وجود تنها، داشتن واقعیت و موجودیت است. این همان مسئله‌ای است که در فلسفه صدرایی با عنوان «اصالت وجود» از آن تعبیر می‌شود. در اینجا سؤال این است که آیا «اصالت وجود» ملازم با وجوب ذاتی آن است و یا با وجوب ذاتی ملازمه‌ای ندارد و می‌توان وجود غیر واجب‌الوجود داشت؟

پاسخ به این پرسش را در مقاله «ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتی آن» بررسی کردیم.1اکنون به این مسئله از زاویه‌ای دیگر توجه می‌شود تا علاوه بر طرح نکاتی دیگر در این باب، به انتقاداتی که به مطالب مذکور شده است2 نیز پاسخ داده شود

صدرالمتألهین اصالت وجود را در دو مورد طرح نموده است: یکی در مورد وجودات خاصه و دیگر (به تبع عرفا) در مورد .3 حال دو سؤال مطرح است

 

سؤال اول: آیا اصالت ملازم با وجوب ذاتی آن است یا نه؟

سؤال دوم: اگر اصالت لابشرطی وجود ملازم با وجوب ذاتی آن است، آیا مجالی برای کثرت تباینی و یا تشکیکی وجود باقی می‌گذارد یا نه؟

 

پاسخ به پرسش اول

پاسخ پرسش اول مثبت است و ما می‌توانیم آن را با ادلّه ذیل به اثبات برسانیم

دلیل اول

مقدّمه اول: وقتی فرض بر این باشد که حقیقت وجود اصیل است باید بر اساس معنایی که برای اصالت وجود مطرح شد این حقیقت به ملاک ذاتش بدون نیاز به هیچ واسطه در عروضی و بدون وابستگی به هرگونه حیثیت تقییدی موجود باشد. بر این اساس، موجودیت با حقیقت وجود یگانگی دارد; یعنی موجودیت عین حقیقت وجود است، نه جزء و بخشی از آن و نه چیزی زاید بر ذات آن. در غیر این صورت، داشتن حقیقت وجود تنها، داشتن موجودیت نیست و این حقیقت به ملاک ذات خود، موجود نخواهد بود، بلکه در موجود بودن او، به چیزی ورای ذات وجود نیاز است تا به آن افزوده شود و این ملازم با آن است که حقیقت وجود اصالت نداشته باشد و موجود بالذات نباشد. اما این خلف فرض است. بنابراین، با فرض و قبول اصالت حقیقت وجود، باید موجودیت را عین حقیقت وجود دانست که تمام هویّت آن را پر می‌کند و این خود نتیجه می‌دهد که حقیقت وجود حقیقتی است ناب و صرف که هیچ حیثیتی در ذات او جز موجودیت و واقعیت راه ندارد; زیرا اگر چیزی بیگانه با موجودیت، در هویّتش راه یابد، در این صورت، حقیقت وجود که اینجا هویّتی مرکب از موجودیت و غیر موجودیت است، همان موجودیت نخواهد بود و بنابراین، موجویت هویّتی است و وجود هویّتی دیگر که موجودیت فقط بخشی از آن است. پس یگانگی وجود و موجودیت محفوظ نخواهد ماند و این خلف فرض است. برای اینکه موجودیت عیناً همان وجود باشد باید او موجودی ناب باشد و هیچ حیثیتی بیگانه با موجودیت در آن نباشد. تا اینجا ثابت شد که حقیقت وجود، موجود ناب و واقعیت صرف است که هیچ آمیزه دیگری در هویّتش راه ندارد

مقدّمه دوم: «هیچ موجود نابی، معلول هیچ علتی نیست»; زیرا وجود هر معلولی نسبت به علت خود ناقص است، بر این اساس اگر موجود ناب، معلول علتی باشد هویّت او مرکّب از کمال و نقص خواهد بود و ذاتش آمیزه‌ای از هستی و نیستی می‌شود و بنابراین، دیگر موجود ناب نخواهد بود; چون حیثیت عدم و نیستی، که در هویّت او محقق است، ملاک موجودیت نیست، بلکه ملاک نفی موجودیت است. بنابراین، اگر موجود ناب وابسته به علتی باشد صرافت ذات او و ناب بودن هویّت او محفوظ نخواهد ماند و به تبع آن، طبق مقدّمه اول، اصالت او محفوظ نخواهد ماند، که این هر دو خلاف فرض است. پس در این مقدّمه نیز ثابت شد که موجود ناب، معلول هیچ علتی نیست و در تحققش واسطه در ثبوت ندارد

از ضمیمه کردن دو مقدّمه مزبور به یکدیگر، یک قیاس اقترانی شکل اول تشکیل می‌شود که نتیجه می‌دهد: حقیقت لابشرطی وجود، معلول هیچ علتی نیست. بنابراین، اصالت حقیقت وجود نتیجه داد که او در موجودیتش واسطه در ثبوت ندارد. همچنان که واسطه در عروض هم نداشت و این همان ملازمه‌ای است که در این مقاله ادعا شده است

دلیل دوم

اگر حقیقت لابشرطی وجود در موجود بودن خود، وابسته به علتی باشد، در این صورت، اگر آن علت، موجود باشد به تبع آن «حقیقت لابشرطی وجود، موجود است» و اگر آن علت موجود نباشد «حقیقت لابشرطی وجود، موجود نیست.» پس در فرض مذکور، دو گزاره تشکیل می‌شود که در یکی «موجود» به نحو ایجابی حمل می‌شود و در دیگری همین محمول سلب می‌گردد و این نشان می‌دهد که در فرض مذکور، نسبت «موجود» به حقیقت وجود، نسبت امکانی است، نه ضروری; چون این محمول برای این موضوع می‌تواند محقق باشد و می‌تواند محقق نباشد و این با اصالت وجود، که بر اساس آن «موجود» عین حقیقت وجود است و بنابراین، نسبت آن به این حقیقت، نسبت ضروری است، ناسازگار است. پس برای آنکه اصالت حقیقت وجود ـ که فرض ماست ـ محفوظ بماند، باید پذیرفت که حقیقت وجود در موجود بودنش، وابسته به علتی نیست و این همان ملازمه اصالت حقیقت لابشرطی وجود است با وجوب ذاتی که مطلوب ماست; زیرا چیزی که در موجود بودنش وابسته به علت نیست، «واجب‌الوجود بالذات» است

پاسخ به پرسش دوم

اکنون که روشن شد اصالت حقیقت لابشرطی وجود، ملازم با وجوب ذاتی آن است، پاسخ بخش دوم پرسش مزبور هم روشن می‌شود و آن اینکه اصالت این حقیقت مجالی برای کثرت وجود، چه تباینی و چه تشکیکی، باقی نمی‌گذارد; زیرا اگر وجود، افرادی داشته باشد هر یک از این افراد، فرد همان حقیقت لابشرطی وجود است که ثابت شد حقیقتی است واجب‌الوجود بالذات و روشن شد فرد حقیقت واجب‌الوجود، واجب‌الوجود است. بنابراین، تحقق هرگونه کثرت در وجود مستلزم تحقق کثرت برای حقیقت واجب‌الوجود است که این البته طبق ادلّه توحید ذاتی محال و ناممکن است. بنابراین، در وجود هیچ کثرتی، چه تباینی و چه تشکیکی، راه ندارد

پاسخ به انتقادات

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله ادله فلسفی اثبات کامل مطلق در یک نگاه pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله ادله فلسفی اثبات کامل مطلق در یک نگاه pdf دارای 28 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله ادله فلسفی اثبات کامل مطلق در یک نگاه pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله ادله فلسفی اثبات کامل مطلق در یک نگاه pdf

چکیده  
کامل مطلق در متون دینی  
بخش اول: نقد و بررسی ادله اثبات کامل مطلق  
برهان اول و نقد و بررسی آن  
نقد و بررسی برهان دوم  
نقد و بررسی برهان سوم  
نقد و بررسی برهان چهارم  
نقد و بررسی برهان پنجم  
نقد و بررسی برهان ششم  
نقد و بررسی برهان هفتم  
نقد و بررسی برهان هشتم  
نقد و بررسی برهان نهم  
نقد و بررسی برهان دهم  
بخش دوم: ادله مورد قبول برای اثبات کامل مطلق  
برهان اول  
برهان دوم  
برهان سوم  
برهان چهارم  
برهان پنجم  
••• پى‏نوشت‏ها  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله ادله فلسفی اثبات کامل مطلق در یک نگاه pdf

ـ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایه الحکمه، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378)، ج 1؛

ـ عبودیت، عبدالرسول، اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)؛

ـ فروغی، محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، (تهران، زوار، 1375)، چ ششم، ج 1؛

ـ کلینی، محمدبن‏یعقوب، اصول کافی، (تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1363)، چ پنجم، ج 1؛

ـ مصباح، محمدتقی، آموزش فلسفه، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1373)، چ ششم، ج 2؛

ـ ـــــ ، تعلیقه علی نهایه الحکمه، (قم، مؤسسه در راه حق، 1405 ه ق)؛

ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، 1377)، چ ششم، ج 6؛

ـ ملاصدرا، اسفار اربعه، (قم، المکتبه المصطفویه، 1386 ه ق)، ج 2

چکیده

از باورهای مهم همه موحدان، به ویژه مسلمانان، اعتقاد به وجود کامل مطلق و وجود لایتناهی است. اذکار مبارکه «سبحان الله»، «الحمدلله»، «یا سبوح، یا قدوس» و مانند آن‏ها بر کامل مطلق بودن ذات حق دلالت دارند. فلاسفه الهی به ویژه فلاسفه اسلامی در پی اثبات عقلی و برهانی این باور اساسی برآمده‏اند، و نتیجه تلاش‏های آنان ارائه و اقامه چندین برهان عقلی و فلسفی در این باب بوده است. آنچه این مقاله بدان پرداخته است از یک سو، بررسی این ادله است، و از سوی دیگر، ارایه برهان‏های دیگری که کتب فلسفی به روشنی بدان‏ها نپرداخته‏اند

کلید واژه‏ها

کامل مطلق، وجود لایتناهی، واجب‏الوجود، ماهیت، ممکن‏الوجود، ضرورت، امکان، برهان عقلی

 

کامل مطلق در متون دینی

همه موحدان بر این باورند که خداوند موجودی است مبرّای از هر عیب و نقص و ضعف و کاستی. او کامل مطلق و هستی لایتناهی است. این عقیده از بنیادى‏ترین باورهای موحدان، و به ویژه مسلمانان است. بسیاری از اوراد و ادعیه ما به تصریح یا تلویح ناظر بر این باورند. سبوح و قدوس بودن ذات حق، به این معناست که او از هر نقص و عیب و کاستی منزّه و مبرّاست. هر جا از تسبیح و تقدیس او سخن به میان مى‏آید همین موضوع در نظر است. از این گذشته، برخی تعابیر که درباره حمد و ستایش او آمده است، بر همین امر دلالت دارند: حمدا لامنتهی لحدّه و لاحساب لعدده و لامبلغ لغایته و لا انقطاع لأمده؛150 «خداوند را سپاس و ستایش مى‏کنیم به گونه‏ای که حد آن را انتها، و عددش را شمارش، و پایانش در دسترس، و مدت آن تمام شدنی نیست.»

حمد و ثنا در برابر کمال و جمال است، و حمد بى‏پایان و مطلق بدون کمال و جمال مطلق، مفهوم ندارد. در نهج البلاغه آمده است: الحمدلله الذی لایبلغ مدحته القائلون و لایحصی نعمائه العادّون و لایؤدّی حقّه المجتهدون الذی لایدرکه بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن الذی لیس لصفته حدّ محدود و لانعت موجود و لاوقت معدود و لااجل ممدود؛151 «سپاس خدایی را که سخن‏وران در ستودن او بمانند و شمارگان نعمت‏های او ندانند و کوشندگان حق او را گزاردن نتوانند؛ خدایی که پای اندیشه تیزگام در راه شناسایی او لنگ است و سر فکرت ژرف، رو به دریای معرفتش بر سنگ، صفت‏های او تعریف‏ناشدنی است و به وصف درنیامدنی و در وقت ناگنجیدنی و به زمانی مخصوص نابودنی.»

این عبارت نیز بر کمال بودن ذات حق دلالت دارد. امام چهارم علیه‏السلام به ابوحمزه مى‏فرماید: «ای اباحمزه، همانا خدا به هیچ محدودیتی وصف نشود. پروردگار ما بزرگ‏تر از وصف است. چگونه به محدودیت وصف شود آن که حدی ندارد؟»

در روایتی از امام کاظم علیه‏السلام آمده است: «منزه است آن خدایی که حدی ندارد، و به وصف در نیاید، و چیزی مانند او نیست، و او به چیزی نماند، و او شنوا و بیناست.»

در روایتی دیگر آمده است که راوی مى‏گوید: «به امام موسی علیه‏السلام نوشتم و درباره این جمله دعا که سپاس خدای راست تا نهایت علمش، از او نظر خواستم. حضرت به من نوشت: نگو نهایتِ علمش؛ زیرا علمش را نهایت و حدی نیست. بگو نهایت رضایش.»

قرآن کریم نیز بر نامتناهی بودن صفات خداوند تکیه و تأکید فراوان کرده است؛ جملاتی مانند: «ان الله علی کل شى‏ء قدیر»،155 «ان الله بکل شى‏ء علیم»،156 «ربنا وسعت کل شى‏ء رحمه و علما»157 بر این امر دلالت دارند

به هر روی، اعتقاد ما مسلمانان این است که خداوند واجب‏الوجود و علت هستی بخش و خالق همه جهان است. بلکه او کامل مطلق و غنی من جمیع‏الجهات است. ذات و صفات او در مرتبه اطلاق و لاحدّی است. او هستی، علم، قدرت و حیات بى‏پایان و نامتناهی دارد

برای اثبات کامل مطلق از لابلای کتب فلسفی مى‏توان ادله متعددی اصطیاد کرد. واکنش فلاسفه اسلامی در مقابل این مسئله نشان مى‏دهد که آنان این موضوع را غامض و دشوار نشمرده‏اند. امّا حقیقت این است که اثبات فلسفی این باور چندان آسان نیست. ما گمان مى‏کنیم ادله‏ای که برای اثبات این مسئله اقامه کرده‏اند خالی از خدشه و نقد نیست

در این گفتار، بحث را در دو بخش مطرح مى‏سازیم: در بخش نخست مهم‏ترین ادله فلسفی اقامه شده بر این امر را نقد و بررسی مى‏کنیم و در بخش دوم به پاره‏ای ادله که به گمان ما از اتقان کافی برخوردارند امّا در کتب فلسفی به روشنی بر آن‏ها اشارت نرفته است، مى‏پردازیم

 

بخش اول: نقد و بررسی ادله اثبات کامل مطلق

برهان اول و نقد و بررسی آن

یکی از مهم‏ترین براهین در این باره بر این گزاره استوار است که هر ماهیتی ممکن است. عکس نقیض آن این است که چیزی که ممکن نیست، ماهیت ندارد. با نظر به اینکه خداوندِ واجب‏الوجود (نه ممکن‏الوجود) قهرا ماهیت ندارد، و با توجه به اینکه ماهیت از حد وجود حکایت مى‏کند، نفی ماهیت از واجب‏الوجود به معنای نامحدود بودن وجود اوست

این برهان مبتنی بر اذعان به وجود واجب‏الوجود است، و با عنایت به اینکه اثبات آن در مباحث فلسفی کار دشواری نیست، وابستگی این برهان به آن مشکلی ایجاد نمى‏کند

نکته‏ای که باید بدان توجه کرد این است که اثبات واجب‏الوجود، کاملِ مطلق بودن او را ثابت نمى‏کند؛ زیرا واجب‏الوجود، موجودی است که هستی عین ذات اوست و وجود برای او ضرورت دارد، و وجود او قائم به غیر نیست. این معنا به تنهایی دلالت بر این ندارد که هستی او نامحدود و لایتناهی است و همه کمالات را در حد اطلاق در خود دارد و ضعف و نقص را در او راهی نیست

نقد: اولاً، این برهان بر امکان ماهوی استوار است، و امکان ماهوی نیز بر اصالت ماهیت؛ زیرا بنابر نظریه اصالت وجود، ماهیت یک امر اعتباری و پنداری و ذهنی است و همه اوصافی که به آن نسبت مى‏دهند نیز به تبع آن ذهنی و اعتباری خواهد بود و انتساب ماهیت به اوصاف وجود خارجی (مانند خود ماهیت) از باب مجاز فلسفی و مسامحه است

شهید مطهری در این باره مى‏فرماید: «هم بنابه نظریه قدما و هم بنابر اصالت وجود، معنای امکان ذاتی ماهیت، لااقتضائیت ذات ماهیت است نسبت به موجودیت و معدومیت; لکن بنابر نظریه قدما باید به واقع نظر داشت و معنای اینکه مى‏گوییم ماهیت به خودی خود نمى‏تواند موجود باشد، یعنی قطع نظر از علت خارجی نمى‏تواند در واقع موجود باشد، ولی با فرض علت خارجی واقعا موجود است. ولی بنابر اصالت وجود باید نظر به اعتبار ذهن داشت و معنای اینکه مى‏گوییم ماهیت به خودی خود نمى‏تواند موجود باشد یعنی قطع نظر از اعتبار ذهن نمى‏تواند موجود باشد و با اعتبار ذهن به نحو مجاز موجود است; .»

تذکر این نکته لازم است که این اشکال بنابر دیدگاه کسانی است که ماهیت را اعتباری مى‏دانند

ثانیا، این اعتقاد که ماهیت از حد وجود حکایت مى‏کند و به همین سبب خداوند ماهیت ندارد، از ذهنیتِ پنداری بودنِ ماهیت برمى‏خیزد، که از نظر راقم این سطور پذیرفته نیست. به نظر ما، تمام ادله اعتباری بودن ماهیت مخدوش و ناتمام است و شواهد از اصیل بودن ماهیت مانند وجود حکایت دارد. ماهیت، آن است که در جواب «ماهو» (او چیست) گفته مى‏شود. هر موجودی ـ حتی خداوند ـ چیستی دارد. فرض موجودی خاص با ویژگى‏های خاص و متمایز از موجودات دیگر، بدون داشتن چیستی، اساسا فرض نامعقولی است. مفهوم وجود از اصل وجود حکایت مى‏کند و ماهیت از مرتبه و چند و چونی آن. همان‏گونه که اصل وجود، واقعیت دارد چند و چونی آن نیز برخوردار از واقعیت است

ثالثا، اینکه «ماهیت ممکن است» مبنای موجه و مقبولی ندارد. این گزاره از قاعده معروف: «الماهیه من حیث هی لیست الا هی لاموجوده و لامعدومه» برخاسته است. پذیرش این قاعده بحث و بررسی و تأمل بیشتری مى‏طلبد؛ زیرا باید پرسید منظور از این قاعده چیست. برخی از فلاسفه متأخر گفته‏اند: منظور از این قاعده آن است که بر ماهیت، به حمل اولی جز خود ماهیت بار نمى‏شود؛ نه مفهوم وجود بر آن بار مى‏شود، نه مفهوم عدم

اگر مقصود از قاعده مزبور، همین معنا باشد، اختصاص به مفاهیم ماهوی ندارد و همه مفاهیم اعم از ماهوی و فلسفی و منطقی چنین‏اند؛ زیرا درباره هر مفهومی مى‏توان گفت که به حمل اولی تنها خودش بر خودش قابل حمل است نه چیز دیگر

علامه طباطبایی در پاسخ این اشکال مى‏فرماید: «این حکم از خواص ماهیت است. اگر به مفاهیم دیگر هم نسبت داده مى‏شود به نحو بالعرض است؛ زیرا به دلیل انتزاع مفاهیم دیگر در ذهن از ماهیات، میان آن‏ها اتحاد برقرار است.»

اما همان‏گونه که برخی بزرگان فرموده‏اند، این توجیه افزون بر اینکه تکلف آشکار است، مخدوش است؛ زیرا مفاهیم فلسفی برگرفته از مفاهیم ماهوی نیست

برخی محققان توجیه دیگری برای این قاعده ارائه کرده‏اند. به نظر آنان مقصود این است که مصداق ماهیت در وعاء اعتبار به وجود و عدم متصف نیست. توضیح اینکه حمل در قضیه هلیه بسیطه «الأنسان موجود» با اینکه از نوع شایع است نه اولی، ذهن باید قبل از اتصاف انسان (ماهیت) به وجود یا به تعبیر دیگر، قبل از حمل این محمول (موجود) بر انسان، برای موضوع (یعنی انسان) مصداقی را اعتبار کند تا بتواند وجود را به حمل شایع بر او بار کند. طبیعی است مصداق اعتباری ماهیت باید به گونه‏ای باشد که بتوان هم مفهوم وجود و هم مفهوم عدم را بر آن بار کرد. بنابراین، مصداق اعتباری ماهیت در ذات خود به گونه‏ای است که نه متصف به وجود است و نه متصف به عدم

به نظر ما این توجیه نیز نمى‏تواند نشان دهد که حکم در قاعده مزبور «الماهیه من حیث هی;» از مختصات ماهیت است. توجیه مزبور در هر هلیه بسیطه قابل طرح است، اعم از اینکه موضوع آن از مفاهیم ماهوی باشد و یا مفاهیم دیگر. مثلاً جمله «المعلول موجود» یا «الواجب موجود» نیز هلیه بسیطه است و عین همان توجیه در این موارد نیز قابل طرح است

نتیجه اینکه، برای قاعده مزبور توجیه مقبولی نیافتیم و بنابراین گزاره «الماهیه ممکنه» نیز اساس مقبولی ندارد

 

نقد و بررسی برهان دوم

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله باور و حیث التفاتى pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله باور و حیث التفاتى pdf دارای 42 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله باور و حیث التفاتى pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله باور و حیث التفاتى pdf

چکیده  
مقدمه  
حذف‌گرایى77  
الف. دیدگاه اول  
اشکالات رفتارگرایى  
ب. کارکردگرایى  
ب. دیدگاه دوم  
باور و آگاهى  
حیث التفاتى  
متعلق باور  
نسبت میان حیث التفاتى و آگاهى  
باور و معرفت  
نتیجه  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله باور و حیث التفاتى pdf

- ابن سینا، الشفاء، الهیات، با تحقیق ابراهیم مدکور، (قم، کتابخانه آیت‌الله نجفى، 1404 ق)؛

- ـــــ، النفس، تحقیق حسن حسن‌زاده آملى، (قم، مرکز النشر، 1375)؛

ـ ـــــ، التعلیقات، تحقیق ابراهیم بدوى، (قم، مرکز النشر، بى‌تا)؛

- ـــــ، المبدأ و المعاد، (تهران، موسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک‌گیل با همکارى دانشگاه تهران، 1363)؛

ـ خاتمى، محمود، فلسفه ذهن، (تهران، جهاد دانشگاهى، 1381)؛

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، نهایه‌الحکمه، با تصحیح و تعلیقه غلام‌رضا فیاضى، (قم، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378)؛

ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، تعدیل المعیار فى نقد تنزیل‌الافکار، به اهتمام مهدى محقق و توشى‌هیکو ایزتسو، (تهران، 1353، بى‌تا)؛

ـ طهانوى، على، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، (بیروت، مکتبه لبنان، 1996 م)؛

ـ رازى، قطب‌الدین، الرساله‌المعموله فى التصور و التصدیق، ضمن رسالتان فیالتصور و التصدیق، تحقیق مهدى شریعتى، (قم، اسماعیلیان، 1416 ق)؛

- مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1372)؛

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، بى‌تا)، ج 9؛

ـ میرزاهد هروى، شرح رساله‌المعموله فى التصور و التصدیق و تعلیقاته، تحقیق مهدى شریعتى، (قم، مکتبه الشهید شریعتى، 1420 ق)؛

- Brentano, Franz, Psychology from an Empirical Standpoint. Translated by Antos C. Rancurello, D. B. Terrell and Linda L. McAlister. London: Routledge,

- Routledge Encyclopedia of philosophy: London and New York: Routledge,1998, vol. 4, pp. 816-

- Dummett, Michael, Origins of Analytical Philosophy, Harvard University Press,

- Moser, Paul .k, Moulder, trout, The Theory of Knowledge, New York: Oxford,

- Moser, Paul .k, Human Knowledge, New York, Oxford, Oxford University, 1995؛

- Timothy OConnor and David Robb (ed), philosophy of mind: contemporary readings, Edted by Routledge,

- Lycan, William G. (ed), Mind And Cognition: A reader, Blackwell, 1989؛

- The Stanford Encyclopedia of philosophy, (Fall 1999 Edition) Edward N. Zalta

- Philosophy of mind, edited by timothy o connor and david robb, London and New York, Routledge,

- Audy, Robert, Epistemolgy, Routledge, London and New York,

- Dennett, Daniel, The Intentional Stance. Cambridge, Mass.: M.I.T. Press,

- Pollock, John L. & Cruz, Joseph, Contemporary Theories of Knowledge, second Edition, Roeman and littlefied,

- Oxford Studies in Ancient Philosophy, (ed) Julia Annas, Claredon press, 1992, vols 5 and

چکیده

در مورد «باور» چند پرسش مهم مطرح است: نخست اینکه «باور» چیست و آیا اصولا چیزى به نام «باور» وجود دارد یا نه؟ دوم اینکه باور داراى چه ویژگى‌هایى است؟ سوم اینکه باور و معرفت چه نسبتى با هم دارند؟ و سرانجام اینکه منظور از «باور» چیست؟

در پاسخ به پرسش نخست، دو دیدگاه مهم مطرح است: رفتارگرایى و کارکردگرایى. هرچند این دو مباحثى متافیزیکى هستند، اما چالش‌هاى معرفتى مهمى به وجود مى‌آورند. مهم‌ترین ویژگى «باور»، حیث التفاتى آن است که پیشینه آن به ابن‌سینا باز مى‌گردد. این بحث را، که بعداً برنتانو احیا نمود، امروزه در فلسفه‌هاى تحلیلى و «فلسفه» ذهن مورد توجه جدّى قرار گرفته است

در باب نسبت میان «باور» و «معرفت»، دست‌کم چهار دیدگاه مهم مطرح است که عبارتند از: انکار وجود چیزى به نام «باور» (دیدگاه رفتارگرایان)، نفى تلازم میان باور و معرفت، جداانگارى ساحت‌هاى باور، و معرفت و تلازم آن دو

کلید واژه‌ها

باور، حذف‌گرایى، کارکردگرایى، حیث التفاتى، آگاهى، معنا، فهم، صدق و معرفت

 

مقدمه

بر حسب تحلیل سنتى، معرفت 65 تحلیل مى‌شود به باور،66 صادق،67 موجّه68 بدین معنا که باور، صدق و توجیه شرایط ضرورى آن به شمار مى‌آید. بنابراین، اگر به چیزى معرفت داشته باشیم، نخست باید آن را باور کنیم و آن چیز باید صادق نیز باشد و سرانجام اینکه باید توجیه داشته باشد؛ همچنان که معرفت و یقین ـ به معناى خاص آن ـ در فلسفه و منطق اسلامى نیز مشابه آن تعریف شده است

آنچه در معرفت‌شناسى عمدتاً مورد بحث بوده، ماهیت توجیه، صدق و منابع معرفت و مباحث همانند آن است. تنها پس از انتشار مقاله معروف ادموند گیتیه بود که بحث دیگرى وارد این عرصه گردید و آن کفایت و عدم کفایت تحلیل مزبور است.69 اما بحث از باور، که آن نیز از عناصر و مؤلّفه‌هاى معرفت است، چندان مورد توجه قرار نگرفته و به نحوى امرى بدیهى و بى‌نیاز از تبیین و تفسیر تلقّى شده است. به همین دلیل، در میان فیلسوفان غربى، معمولا کسى به ماهیت و چیستى باور نپرداخت؛ چنان‌که در حوزه فلسفه و منطق اسلامى نیز حکم به همین منوال است. در آنجا معمولا اصطلاحاتى همچون اذعان، اعتقاد، حکم و تصدیق به کار رفته، اما تعریفى از آنها و کارکردشان صورت نگرفته است. در این باب، تنها رویکرد برخى از متکلّمان درخور توجه است، اما نه از منظر معرفتى، بلکه به انگیزه دیگرى. آنان که دغدغه ایمان دینى داشته‌اند، کوشیده‌اند رابطه ایمان و باور را تبیین نمایند. بدین منظور، به این مقوله پرداخته‌اند، اما چون رویکرد کلامى دارند، مباحث آنها نمى‌تواند چندان راهگشاى این بحث باشد

اما در غرب، به دنبال پیشرفت‌هاى علم، بخصوص علوم شناختى و تلاش در جهت علمى‌سازى معرفت، تلاش‌هایى براى تبیین «باور» نیز صورت گرفته است که همچنان تداوم دارد و از این رهگذر، مسئله «باور» و نقش آن در نگرش و کنش آدمى نیز اهمیت یافته است. به دنبال آن، امروزه از معرفت‌شناسى به «باورشناسى»70 نیز تعبیر مى‌شود.71 این امر به خوبى گویاى اهمیت و سمت و سوى جدید آن در میان معاصران است، در عین آنکه حاکى از پیوند نزدیک آن با فلسفه ذهن و علم‌النفس است

در نتیجه، درباب باور دیدگاه‌هایى مطرح شده است که هر یک آثار و نتایج خاصى دارد؛ همان‌گونه که در باب سایر مؤلّفه‌هاى معرفت نیز این‌گونه است. نتیجه برخى از این دیدگاه‌ها، حذف قید «باور» از هندسه سه ضلعى معرفت است؛ مثل گونه‌هایى از رفتارگرایى. این دیدگاه، که طیف وسیعى را تشکیل مى‌دهد، با استفاده از دستاورهاى علم و نتایج آن، اتفاق نظر دارد که معرفت مى‌تواند موجود باشد، بى آنکه باورى ـ به معناى سنّتى آن ـ لازم باشد. اما گروه دیگر همچنان وجود باور را از شروط و عناصر لازم و ضرورى معرفت مى‌دانند. آنان باور را داراى ویژگى‌هایى مى‌دانند؛ مثل «حیث التفاتى» و «آگاهى». به نظر آنان، با استفاده از این ویژگى‌هاست که مى‌توان نحوه معرفت انسان را تبیین کرد. در این باب، دیدگاه‌هاى دیگرى نیز مطرح است؛ مثل دیدگاه جدایى ساحت‌هاى معرفت و باور یا دیدگاه منسوب به افلاطون که بر ناسازگارى باور و معرفت تأکید دارد

بنابراین، مى‌توان دیدگاه‌هاى مهم در باب باور را به چهار دیدگاه ذیل تقسیم نمود: یک دیدگاه، که منسوب به افلاطون است، بر دوگانگى هویت باور و معرفت و ناسازگارى آن دو تأکید دارد. دیدگاه دوم، که از سوى بسیارى همچون فیلسوفان و منطق‌دانان مسلمان پذیرفته شده است، و بعدها نیز افرادى همانند آیر73 از آن جانب‌دارى کرده‌اند، به تلازم میان باور و معرفت اعتقاد دارند. دیدگاه سوم، که آن نیز طرفدارانى دارد، بر جدایى ساحت‌هاى باور و معرفت اصرار دارد. اما آخرین دیدگاه، دیدگاه برخى نحله‌هاى رفتارگرایى است که وجود عنصرى به نام باور را برنمى‌تابند

به دلیل آنکه مسائلى همچون معنادارى، شناخت، ساز و کار فهم، کارکرد ذهن و مباحث مانند آن مى‌بایست حل گردد، مکاتب مزبور هر یک کوشیده‌اند پاسخى براى این مسائل بیابند. از مهم‌ترین مباحث دیگر، تبیین ویژگى‌هاى مهم ذهن و باور است. از این‌رو، هر یک تلاش کرده‌اند ویژگى‌هاى مزبور، بخصوص «حیث التفاتى» را مطابق نظر خود تفسیر و تبیین نمایند؛ اصطلاحى که در میان فیلسوفان مسلمان نیز سابقه دیرینه دارد. در نتیجه، قرائت‌هایى از این اصطلاح ارائه گردیده است. قرائت سنّتى آن توسط ابن‌سینا مطرح گردید که در قرون وسطا نیز تداوم یافت، اما قرائت جدید آن از سوى فیلسوف استرالیایى فرانس برنتانو74 و شاگردان او در فلسفه تحلیلى75 و پدیدارشناسى76 عرضه شد که همچنان تداوم یافته و به بحث محورى در فلسفه تحلیلى مبدّل گشته است. اما مخالفان دیدگاه مزبور، کوشیده‌اند تفسیر دیگرى از آن ارائه نمایند تا با دیدگاه آنان مبنى بر انکار وجود باور، به معناى سنّتى آن، سازگار باشد. این دیدگاه، که بیشتر جنبه متافیزیکى و منطقى دارد، بر آن است تا تفسیر فیزیکالیستى از آن ارائه نماید

حذف‌گرایى

از نظر هستى‌شناختى، دیدگاه‌هاى مطرح شده در باب باور را مى‌توان به طور کلى، به دو گروه عمده تقسیم نمود: دیدگاه‌هایى که به حذف باور از سه ضلعى معرفت مى‌انجامد، و دیدگاه‌هایى که معتقد به وجود باور و از این رهگذر، ضرورت آن براى معرفت، هستند

دیدگاه اول، که معتقد است باور و حالات مثل آن وجود ندارد، یا تفسیرى از آن ارائه مى‌دهد که به نادیده انگاشتن آن منتهى مى‌شود، مشتمل بر گرایش‌هایى است که وجه مشترک تمامى آنها مخالفت با نظریه دو ساحتى ذهن و بدن است. به تعبیر دیگر، در فلسفه غرب، در باب ذهن و حالات آن، از قدیم‌الایام سه دیدگاه کلى مطرح بوده است: یکى دیدگاه دکارت است که به جدایى ساحت‌هاى ذهن و بدن، یعنى «دوگانه‌انگارى78 نفس و بدن» معروف است.79 بر اساس آن، نفس و ذهن موجودیتى دارد و بدن موجودیت دیگرى. به نظر دکارت، فرایند «ادراک» حالتى است ذهنى که بازتاب‌دهنده امرى بیرونى است. رفتار بیرونى انسان به نظر دکارت، حاکى از وجود حالت ذهنى و برنامه‌ریزى شده خاصى است. این دیدگاه، که دلایل خاص خود را دارد، با چالش‌هایى مواجه گردید

دوم دیدگاه ایده‌آلیستى است که از سوى افرادى همچون بارکلى80 ارائه گردید. برحسب این دیدگاه، آنچه اصالت و موجودیت دارد، ذهن و حالات آن است

سوم نظریه رئالیستى در باب ذهن است. این نظر، که چالش معرفت‌شناختى و هستى‌شناسانه جدیدى در باب باور ایجاد مى‌کند، معتقد است: ذهن و حالات آن ساحت وجودى ممتازى ندارد، یا اگر دارد دور از دسترس آدمى است. این دیدگاه، که از آن به «حذف‌گرایى» تعبیر مى‌کنند، مشتمل بر گرایش‌هایى است که از آن جمله مى‌توان به نحله‌هاى ذیل اشاره نمود

 

الف. دیدگاه اول

رفتارگرایى81 در نیمه اول قرن بیستم شکوفا شد و فیلسوفان نامدارى همچون ویتگنشتاین، کارناپ و راسل طرفدار آن به شمار مى‌آمدند. پس از آنان، کواین، دیوید سون، آرمسترانگ و برخى از روان‌شناسان از چهره‌هاى شاخص دیگر آن هستند که مى‌توان گفت: وجه مشترک تمام آنها بى‌توجهى به نقش باور و تلاش براى فرو کاستن آن به امور کمّى همچون رفتار است. از این منظر، اندیشه و سایر حالات درونى انسان تعیین‌کننده نیست؛ آنچه مى‌تواند به رفتار انسان شکل دهد، شرایط بیرونى است. در نتیجه رفتار انسان آگاهانه نیست ـ آن‌گونه که قبلا تصور مى‌کردند ـ بلکه واکنش‌هایى در برابر موقعیت‌ها و شرایط خاص است. دلیل و قرینه‌اى بر وجود این حالات ذهنى در دست نیست، مگر رفتار انسان. از این‌رو، با مطالعه رفتار، مى‌توان آن را تبیین و تفسیر نمود. این دیدگاه در درون خود، مشتمل بر دیدگاه‌هایى است

1 رفتارگرایى منطقى؛

2 رفتارگرایى روش‌شناختى؛

3 رفتارگرایى تجربى؛

4 رفتارگرایى متافیزیکى

«رفتارگرایى روش‌شناختى» عمدتاً از سوى روان‌شناسان ارائه شده است. آنان که در حقیقت ادعاى متافیزیکى نداشتند، روش علمى معتبر را منحصر در روش‌هاى علمى، همچون روان‌شناسى مى‌دانستند و از سوى دیگر، به نظر آنان، این علوم تنها مى‌تواند رفتارهاى کمّیت‌پذیر آدمى را تبیین نماید، اما حالات ذهنى را نیز داده‌هاى مناسبى براى تحقیقات علمى نمى‌دانستند؛87 چنان‌که رفتارگرایان تجربى نیز همین نظر را دارند. از این‌رو، نمى‌توان گفت: آنان منکر وجود و دیگر حالات ذهنى هستند. بنابراین، آنچه مهم است دو نحله دیگر رفتارگرایى است؛ یعنى رفتارگرایى منطقى و متافیزیکى

«رفتارگرایان متافیزیکى» در واقع، همان نحله «حذف‌گرایانه ماتریالیست» هستند که معتقدند: برداشت متعارف از ذهن و حالات آن مبتنى بر «روان‌شناسى عامیانه»88 است که نمایندگان شاخص آن فودر،89 استفان استیچ90 و چرچلند91 هستند. به نظر آنان، روان‌شناسى عامیانه براى تبیین رفتار انسان و نشان دادن عقلانیت آن، به وجود «باور» متوسّل مى‌شود. از این‌رو، باور پیش‌فرض این‌گونه رفتارهاست، اما اگر کسى به روان‌شناسى عامیانه باور نداشته نباشد، چنان که با روان‌شناسى علمى جایى براى آن باقى نمى‌ماند، مى‌تواند فرض مذکور را نادیده انگارد. بنابر این نظر، باور واقعیتى جز واقعیت رفتارى ندارد

اما «رفتارگرایى منطقى»، که در نیمه دوم قرن بیستم متداول بود، بر این باور است که جملات مربوط به حالات ذهنى از نظر معنا، با جملات مربوط به رفتار مترادف است. آنان با تأثیرپذیرى از اثبات‌گرایى منطقى (پوزیتیویسم) رایج در قرن بیستم، معتقدند: یک گزاره در صورتى معنادار است که بتواند به رفتار فیزیکى یا هر پدیده رفتارى ترجمه شود، و اگر این‌گونه نباشد، مى‌توان نتیجه گرفت که آن جمله یا گزاره بى‌معناست. اما این دیدگاه، که پس از آن تاریخ، بکلى مردود دانسته مى‌شود، دیدگاه «فیزیکالیستى» در باب باور و حالات ذهنى است که بر حسب آن، باید تمامى حالات ذهنى را به پدیده‌هاى فیزیکى فروکاست

قرائت معتدل‌ترى از رفتارگرایى منسوب به گیلبرت رایل92 وجود دارد. بنابر نظر او، «باور» یعنى: تمایل و گرایش به رفتار یا انجام عملى خاص. اگر کسى به امرى باور داشته باشد، به این معناست که وى تمایلى به انجام یا گفتن آن دارد و نه بیش از آن

اشکالات رفتارگرایى

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >