مقاله رابطه نفس و بدن در انسانشناسى ملّاصدرا pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله رابطه نفس و بدن در انسان‌شناسى ملّاصدرا pdf دارای 30 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله رابطه نفس و بدن در انسان‌شناسى ملّاصدرا pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله رابطه نفس و بدن در انسان‌شناسى ملّاصدرا pdf

چکیده  
مقدّمه  
دیدگاه ملّاصدرا  
1) دوگانه‌انگارى  
2) یگانه‌انگارى  
دلایل عینیت نفس و بدن در حکمت متعالیه  
3) تشکیک‌گرایى  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله رابطه نفس و بدن در انسان‌شناسى ملّاصدرا pdf

ـ ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، بیروت، مؤسسه النعمان، 1992م

ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، قم، مکتبه آیه‌اللّه العظمى مرعشى نجفى، 1404ق

ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسن‌زاده آملى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375

ـ حافظ، شمس‌الدین محمّد، دیوان، تصحیح بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، دوستان، 1379

ـ سروش، عبدالکریم، نهاد ناآرام جهان، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1379

ـ سهروردى، شیخ شهاب‌الدین (شیخ اشراق)، مجموعه مصنّفات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1355

ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران و قم، سمت و مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)، 1385

ـ فیّاضى، غلامرضا، هستى و چیستى در مکتب صدرایى، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387

ـ لایکن، ویلیام، جى. و دیگران، نگرش‌هاى نوین در فلسفه، ترجمه امیر دیوانى و دیگران، قم، طه، 1383

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، 1379

ـ مطهّرى، مرتضى، معاد، تهران، صدرا، 1373

ـ ـــــ ، مقالات فلسفى، تهران، حکمت، 1369، ج 3

ـ ـــــ ، مقدّمه‌اى بر جهان‌بینى اسلامى، ج 1 (انسان و ایمان)، تهران، صدرا، 1371

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، شرح اصول الکافى، تهران، مکتبه المحمودى، 1391ق

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، مقدّمه و تصحیح سید جلال‌الدین آشتیانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380

ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1382

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1990م

- Carruthers, Peter, The Nature of the Mind; An Introduction, New York and London, Routledge,

- Cunningham, Suzanne, What is a Mind An Integrative Introduction to the Philosophy of Mind, Campidge, Hackett Publishing Company. Inc.,

- Guthrie, W. K. C., “The Presocratic World Picture” in Philosophy before Socrates, ed. Terrence Irwin, New York and London, Garland Publishing Inc

- Scott-Kakures, Dion et al, History of Philosophy, New York, Harpercollins Publishers,

- Swinburne, Richard, “Nature and Immortality of the Soul”, in Routledge Encyclopedia of Philosophy (REP), London, Routledge,

چکیده

نفس و بدن در انسان‌شناسى ملّاصدرا چه رابطه‌اى با یکدیگر دارند؟ آیا آنها دو موجود بیگانه از یکدیگر به حساب مى‌آیند که بر اثر فشار بیرونى، در کنار هم قرار گرفته‌اند و هیچ تناسبى با هم ندارند؟ یا به صورت طبیعى در کنار هم جاى گرفته‌اند؟ براى پاسخ به این پرسش، لازم است قبلا مشخص کنیم که آیا ملّاصدرا، مانند افلاطون و دکارت، دوگانه‌انگار است یا مانند فیزیکالیست‌ها، یگانه‌انگار و یا تشکیکى (نه هر دو و نه هیچ‌کدام)؟ اگر ثابت شود که گزینه اول درست است، آن‌گاه مى‌توانیم از رابطه نفس و بدن به شکل رایج آن سخن به میان آوریم. امّا اگر گزینه دوم درست باشد، نمى‌توان رابطه نفس و بدن را دقیقآ به شکل کلاسیک آن مطرح ساخت. از آنجا که کلمات ملّاصدرا پذیراى هریک از این احتمالات است، نوشتار حاضر هریک از این احتمالات را به دقت بررسى و سرانجام چنین نتیجه‌گیرى مى‌کند که از میان این احتمالات، فقط احتمال اخیر قابل دفاع است. بر پایه این دیدگاه، رابطه نفس و بدن بر اساس نظریه تشکیک تبیین مى‌شود. بر اساس نظریه تشکیک، هستى داراى مراتب تشکیکى است؛ به گونه‌اى که مرتبه برتر، جامع مرتبه فروتر از خود است. از آنجا که این نظریه قابل تطبیق بر نفس و بدن است، نگارنده کوشیده است تا رابطه نفس و بدن را در سایه آن تبیین کند

کلیدواژه‌ها : ملّاصدرا، نفس، بدن، انسان‌شناسى، دوگانه‌انگارى، یگانه‌انگارى، تشکیک، روح

 

مقدّمه

انسان گرچه در امورى مانند تغذیه، تولیدمثل، رشد و نمو، احساس، حرکت ارادى، انطباق‌پذیرى با محیط، و مانند آن با دیگر جانداران در یک ردیف قرار مى‌گیرد؛ امّا در امورى مانند داشتن ادراک یا به گفته برخى از بزرگان «شعاع آگاهى» با آنها تفاوت

دارد. موجودات دیگر، یا اصلا ادراک ندارند (و آنچه هست از مقوله احساس است) یا اگر برفرض ادراک داشته باشند، شعاع آن بسیار محدود است. امّا، پرسشى که اکنون مطرح مى‌شود و از دیرباز نیز (دست‌کم براى آنهایى که با اصل علّیت مخالفت نداشته‌اند) مطرح بوده، این است که منشأ این تمایز چیست؟ چرا انسان مثلا مجهّز به نیروى ادراک است، امّا سایر موجودات از این نیرو محروم‌اند؟

در پاسخ به این پرسش، ممکن است گفته شود که دست‌کم به زعم ماتریالیست‌هایى چون دموکریتوس، که همه‌چیز را به اتم ارجاع مى‌دادند، دلیل تمایز انسان از سایر

موجودات همان مادّه است: یعنى مادّه‌اى که تشکیل‌دهنده جسم انسان است، ویژگى‌هایى دارد که انسان را از سایر جانداران متمایز مى‌سازد. امّا باید گفت که این گزینه قابل قبول نیست؛ چون اولا مادّه از اختصاصات انسان نیست و در غیر انسان نیز یافت مى‌شود. در ضمن، اگر مادّه سبب ادراک باشد، باید در همه‌جا سبب ادراک باشد؛ در حالى که گاهى مشاهده مى‌کنیم که مادّه وجود دارد، ولى ویژگى یادشده یعنى ادراک وجود ندارد. ثانیآ مادّه عین غیبت و عدم حضور است؛ از این‌رو، هیچ جزء از اجزاى مادّه از جزء دیگر آن آگاهى ندارد؛ چیزى که وضع آن این‌گونه باشد نمى‌تواند علّت چیزى واقع شود که وجود آن عین حضور است

همچنین، ممکن است گفته شود که هرچند «مادّه، بما هى مادّه» باعث تمایز انسان از سایر جانداران نیست؛ امّا چرا نباید نوعى خاص از مادّه ـ مثلا مغز ـ باعث تفاوت انسان با دیگر جانداران باشد؟ از نظر فیزیکالیست‌ها، حالات نفسانى مادّى هستند؛ وقتى حالات نفسانى مادّى باشند، موضوع آنها نیز به طریق اولى مادّى خواهد بود. از نظر اینان، توصیف حالات نفسانى با توصیف حالات مغزى یکسان است. همچنان‌که ابرْ همان قطره‌هاى ریز باران است که در هوا به صورت ابر معلّق است، حالات نفسانى نیز همان رقیقه حالات مغزى هستند

همان‌گونه که ناقدان این دیدگاه در جاى خود توضیح داده‌اند، مغز نیز نمى‌تواند دلیل تمایز بین انسان و دیگر جانداران باشد؛ زیرا اگر مغز علّت تمایز قلمداد شود، نباید بین مغز و خود ما تفاوتى وجود داشته باشد؛ در حالى که بین نفس و مغز، از جهات متعدد، تمایز وجود دارد: ما به وجود مغز خودمان یقین داریم، ولى به وجود نفسمان یقین نداریم؛ مغز ما جزء محدوده عمومى است، امّا حالات نفسانى ما مختص به خود ما هستند؛ نسبت به مغزمان هیچ‌گونه داورى ارزشى نداریم، ولى نسبت به افکار و عقایدمان داورى ارزشى داریم (و برخى را به برخى دیگر ترجیح مى‌دهیم)؛ بعضى از حالات نفسانى ارادى هستند و انسان مى‌تواند در تکوّن آنها نقش داشته باشد، در حالى که تکوّن و عدم تکوّن مغز به هیچ روى در اختیار انسان نیست؛ و مانند آن

حال که نه مادّه عام علّت ادراک است و نه مادّه خاص، و از طرفى ـ بنا بر اصل علّیت ـ هر موجود ممکنى علّت مى‌خواهد، باید به دنبال پاسخ دیگرى باشیم. پاسخ دیگر این است که علّت این تمایز، وجود امرى غیرمادّى و متافیزیکى در انسان است که باعث تفاوت او با سایر موجودات مى‌شود. امّا این امر غیرمادّى چیست؟ فیلسوفان آن را «نفس انسانى» نام نهاده‌اند. بنابراین، انسان (دست‌کم به‌زعم الهیونِ پیش از ملّاصدرا) از نفس و بدن یا جسم و روح تشکیل شده است. بدن یا مغز انسان امرى مادّى است، و با امور مادّى دیگر تفاوتى ندارد؛ از این‌رو، موجب تمایز انسان از سایر موجودات نمى‌شود. آنچه سبب‌ساز تمایز انسان مى‌شود، همانا، نفس یا روحِ اوست که از سنخ مادّه نیست

پس، ما ظاهرآ در باب انسان با دو واقعیت مواجه هستیم: واقعیتى به نام «بدن» و واقعیتى به نام «نفس». اکنون، این پرسش مطرح مى‌شود که رابطه نفس و بدن از چه قرار است؟ آیا نفس و بدن دو روى یک سکه‌اند یا دو جوهر متغایر به حساب مى‌آیند؟ اگر نفس و بدن دو چیز متفاوت باشند، ارتباط آنها با یکدیگر به چه ترتیب خواهد بود؟ آیا به صورت قهرى، و بر اثر فشار عوامل بیرونى، در کنار هم قرار گرفته‌اند یا اینکه به صورت طبیعى یکدیگر را پذیرفته‌اند؟ این قبیل پرسش‌ها از دیرباز مطرح بوده و ذهن فیلسوفان را به خود مشغول کرده است

اگرچه افلاطون و پیروان او به دلیل نظریه معرفت‌شناسانه «تذکر» نفس را مجرّد قدیم مى‌دانند و ارسطو و پیروان او نفس را مجرّد حادث مى‌انگارند؛ ولى همگى درباره این مطلب اتفاق‌نظر دارند که نفس و بدن دو جوهر مستقل و متمایز از یکدیگرند که یکى مادّى و دیگرى مجرّد است. حال که نفس و بدن دو جوهر مستقل‌اند، ارتباط

آنها با یکدیگر به چه صورت است؟

از نظر افلاطونیان، ارتباط «نفس و بدن» مانند ارتباط «زندانى و زندان» یا «مرغ و قفس» است. بر پایه این دیدگاه، نفس و بدن به طور طبیعى یکدیگر را انتخاب

نکرده‌اند؛ بلکه نیروى قهریه‌اى آنها را در کنار هم نشانده است. از این‌رو، تصویرى که از این وضعیت مى‌توان ترسیم کرد همان تصویر مرغ و قفس است: مرغِ نفس، در واقع، در قفس بدن گرفتار شده است. استفاده شاعران از تمثیل «مرغ و قفس»، در بسیارى از اشعار عرفانى، حاکى از همین نگرش آنان به مسئله نفس و بدن است. گفتنى است، حتى شمارى از پژوهشگران دیدگاه‌هاى نفس‌شناسان جدیدى مانند دکارت و پیروان او را نیز حمل بر همین رویکرد افلاطونى کرده‌اند

از نظر ارسطوییان، نفس و بدن به اجبار در کنار هم قرار گرفته‌اند؛ ولى این همنشینىِ آنها کاملا خصمانه نیست، بلکه نوعى همیارى در میان نفس و بدن مشاهده مى‌شود. هرچند ممکن است این همیارى بسیار محدود و ناچیز باشد، امّا در مجموع بیانگر این است که ارتباط خصمانه آنچنان قابل پذیرش نیست. ابن‌سینا در پاره‌اى از موارد، ارتباط نفس و بدن را مانند ارتباط نجّار و آلات نجّارى ترسیم کرده است: نفس حکم نجّار را دارد و بدن حکم آلات نجّارى را. همان‌گونه که نجّار با استفاده از ابزارآلات اهداف خود را تحقّق مى‌بخشد، نفس نیز با استفاده از قواى بدن به استکمال خود مى‌پردازد. امّا، در عین حال، ابن‌سینا نمى‌پذیرد که بدن مادّه نفس تلقّى شود و از این حیث، نفس به بدن احتیاج داشته باشد

البته، به نظر مى‌رسد که تصوّر نهایى او از ارتباط مزبور عمیق‌تر از این حرف‌هاست. او نفس را کمال اول براى جسم طبیعى آلى، که عامل حیات است، مى‌داند

منظور او از کمال اول آن چیزى است که نوعیت نوع به آن بستگى دارد؛ به گونه‌اى که اگر نباشد (مانند «شکل» براى شمشیر)، نوع موردنظر (مثلا «شمشیر») تحقّق پیدا نخواهد کرد. در پاره‌اى از موارد نیز نفس را صورت بدن معرفى مى‌کند. در فلسفه ابن‌سینا، «نفس» مسئول تمام فعالیت‌هاى انسانى است؛ از درک و حرکت گرفته تا حفظ مزاج و تصرّف در اجزاى بدن. بنابراین، در نگاه ابن‌سینا، رابطه نفس و بدن تا حدود بسیار زیادى بهبود پیدا مى‌کند و رابطه خصمانه جاى خود را به رابطه دوستانه مى‌دهد. ابن‌سینا معتقد است : گرچه نفس در حدوث و بقا مجرّد است؛ امّا، چون در استکمال خود از ابزار نفس استفاده مى‌کند، تعلّق تدبیرى به بدن دارد. به سخن دیگر، همچنان‌که «زید» وجودى مستقل از «بنا»، و «بنا» وجودى مستقل از «زید» دارد، امّا با نسبت «زید» به «بنا» مفهوم تازه‌اى به نام «بنّا» آفریده مى‌شود؛ از نسبت ذات نفس (که براى ما مجهول است) به بدن، مفهوم اضافى تازه‌اى به نام «نفس» شکل مى‌گیرد، و این مقدار از ذات نفس براى ما قابل شناخت است

با این‌حال، چون ابن‌سینا نفس را از ابتدا مجرّد مى‌داند، با این پرسش پیچیده روبه‌روست که امر مجرّد چرا همنشین امر مادّى مى‌شود؟ این نکته که امر مجرّد از طریق امر مادّى استکمال پیدا مى‌کند، معناى روشنى ندارد؛ چون امر مجرّد مرتبه وجودى بالاترى دارد، و عاقلانه نیست که مرتبه بالاتر از مرتبه نازل‌تر کمال کسب کند

دیدگاه ملّاصدرا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

تجربیات مدون حجاب و نهادینه سازی آن در مدارس pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  تجربیات مدون حجاب و نهادینه سازی آن در مدارس pdf دارای 59 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تجربیات مدون حجاب و نهادینه سازی آن در مدارس pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه تجربیات مدون حجاب و نهادینه سازی آن در مدارس pdf

مقدمه    
نقش آموزش و پرورش در نهادینه‌سازی فرهنگ حجاب    
نقش سیاست‌های تشویقی ترویج حجاب در نظام آموزشی    
پیشینه و تاریخچه حجاب    
پوشش    
چارچوب پوشش    
پوشش های ممنوع برای مرد    
پوشش زنان    
حجاب برتر    
در این روایات چند نکته نهفته است    
عفت و حجاب    
روش های ترویج حجاب    
پایه های حجاب    
نقش آموزش و پرورش در ترویج فرهنگ حجاب    
پیامدهای ناگوار بدحجابی بر اجتماع    
تاثیرحجاب و عفاف    
نتیجه    
پیشنهادات    
منابع    

بخشی از منابع و مراجع پروژه تجربیات مدون حجاب و نهادینه سازی آن در مدارس pdf

حریم عفاف / رشیدی ( حسین )
سیمای فاطم زهرا ( علیهاالسلام )  /    اکبری ( محمدرضا )
حجاب از دیدگاه آیات و روایات  / رشیدی ( حسین )
مسئل حجاب  /  متفکر شهید استاد مطهری ( مرتضی )

مقدمه

اصلاح عمیق و ریشه‌ای مسئله‌ی حجاب قطعاً در سطح مدارس و محیط‌های آموزشی ممکن است و جای اصلاح این مسئله قطعا در کف خیابان نبوده و نمیتوان از طریق برخورد قهری در خیابان این امر را اصلاح نمود . از طرفی اینکه فقط از آموزش و پرورش انتظار داشته باشیم در این زمینه کار کند هم انتظار درستی نیست. با توجه به اینکه آموزش و پرورش جمعیت بالایی از فرزندان این سرزمین را در خود جای داده نقش مهمی در ترویج و توسعه‏ی فرهنگ حجاب و عفاف دارد. در حقیقت اساسی ‏ترین و ماندگارترین راهکار برای تقویت فرهنگ حجاب و عفاف اقدام در دوره ‏ی تحصیلی دانش آموزان است

 البته در این خصوص کارهای بسیاری صورت گرفته اما نتیجه‏ ای که ما در سطح جامعه میبینیم نشان می‏دهد که این اقدامات کافی نیست و باید برای انتقال ارزش‏ها به دانش آموزان به دنبال راهکارهای ظریف تری بود. در این زمینه برخی معتقدند که عفاف به تنهایی کافی است و پوشش ظاهری مد نظر اسلام نیست که در جواب باید گفت این اعتقاد قطعاً درست نیست. به خاطر اینکه حجاب به عنوان یکی از مباحث رفتاری در عرصه‌ی احکام عملی پیشینه‌ی عمیقی دارد و در فقه اسلامی و همه‌ی مذاهب اسلامی به آن اشاره شده است. ممکن است در مورد حدود و شرایط حجاب تفاوت نظرهای اندکی وجود داشته باشد، ولی در اصلِ اینکه حجاب جزء واجبات اسلام است تردیدی نیست

ریشه‌ی حجاب عفاف است. هر چقدر عفاف و روحیه‌ی عدم تبرج و عدم تظاهر زیبایی‌ها پررنگ‌تر شود حجاب تقویت خواهد شد. ریشه‌ی عفاف هم به مسئله‌ی حیا برمی‌گردد که در منظومه‌ی فرهنگ اسلام و در اخلاق دینی ما جایگاه بسیار عمیقی دارد و متأسفانه در سده‌های گذشته بر اثر هجوم فرهنگی عمیقی که به جوامع اسلامی شده، تا حدودی کم‌رنگ شده است. در اسلام خیلی روی بحث حیا تأکید می‌شود، به اندازه‌ای که حیا را هم‌وزن مجموعه‌ی دین و عقلانیت انسان می‌دانند. در بعضی از روایات بین 3 مقوله‌ی عقل، دین و حیا یک نوع هم‌عرضی و همسانی دیده می‌شود و این موضوع اهمیت حیا را نشان می‌دهد

حیا یعنی اینکه فرد به نگرشی عمیق نسبت به خودش و انسان‌های دیگر برسد، در مواجهه‌ی با دیگران خویشتن‌دار باشد و اساساً انجام بعضی از اعمال و رفتارها را در حضور دیگران برای خودش موجب وهن و انحطاط ببیند. بنابراین می‌توان گفت ریشه‌ی حجاب را در عفاف و ریشه‌ی عفاف را در ظرف حیا باید جست‌وجو کرد. اگر آن ریشه وجود داشته باشد، قطعاً میوه و ثمره هم به وجود می‌‌آید. کسی نمی‌تواند ادعا کند که دارای حیا و عفاف است، ولی به حجاب بی‌اعتنا باشد. از جهت دیگر، در احکام شریعت اسلام و همه‌ی شریعت‌های آسمانی حجاب جایگاه ویژه‌ای دارد و بزرگان زیادی از جمله مرحوم مطهری به آن پرداخته‌اند. بنابراین نمی‌توان انکار کرد که حجاب جزء احکام اسلام است

 سوال اصلی شاید این باشد که چه عواملی سبب می‌شود که حجاب در بین زنان ما کم‌رنگ جلوه کند و یا ایراد کار در کجاست ؟ در پاسخ به این سوال باید برگشتی به تاریخ داشته باشیم و جواب را در آنجا جستجو کنیم

 بزرگ‌ترین خیانتی که از دوره‌ی پهلوی به فرهنگ ایرانی و اسلامی ما شد تضعیف بُعد حیا در جامعه و از بین بردن ریشه‌های حجاب، یعنی عفاف و حیا، بود. نگرش غرب‌مدارانه و سکولاریستی دروه‌ی رضاخان سعی می‌کرد که جامعه‌ی ایران اسلامی را از درون دچار پوسیدگی کند. در همین راستا بحث کشف حجاب مطرح شد. در واقع بزرگ‌ترین خیانت رضاخان از نظر فرهنگی اجباری کردن بی‌حجابی و کشف حجاب بود که متأسفانه در طول دو سه نسل موجب شد ریشه‌های حیا و عفاف در جامعه‌ی ما تضعیف شود

 البته این ریشه‌ها تضعیف شد، اما هیچ گاه نخشکید. به همین خاطر، امروز هم در جامعه‌ی ما ریشه‌ی حیا و عفاف وجود دارد، حتی افرادی که غافل‌اند یا تحت تأثیر فضای فرهنگی خانواده و فشار روانی و فرهنگی رسانه‌های بیگانه قرار دارند نیز ریشه‌های حیا و عفاف در درونشان کاملاً نخشکیده است و بارقه‌های امید وجود دارد

 عامل مهم دیگر در این زمینه فضای حاکم بر رسانه‌های جمعی جهانی و فرهنگ سکولاری است که امروز بر جهان تحمیل می‌شود و در 2 دهه‌ی اخیر شدت گرفته است. از طرف دیگر، ما نیز در عرصه‌ی تبیین، توزیع و اشاعه‌ی مبانی فکری و نظری حجاب و عفاف کم‌کاری کرده‌ایم و گاهی تحلیل‌ها و برخوردهای غلطی در این زمینه وجود داشته است

 همچنین کتاب‌های مناسب برای مخاطب نوجوان، جوان و کودک در این زمینه تعداد زیادی نیست. البته اگرچه در دو سه سال اخیر حرکت‌هایی شروع شده است، ولی در 3 دهه‌ی گذشته، یعنی بعد از انقلاب، کم‌کاری زیادی در این زمینه داشته‌ایم. تبیین‌های رسانه‌ها به شدت انفعالی، موسمی و سطحی بوده است. در واقع ما یک اتاق فکر ویژه‌ در سطح ملی برای مواجهه‌ی فرهنگی و علمی عمیق با زشتی‌های عرصه‌ی پوشش نداشته‌ایم و متأسفانه هنوز هم چنین هسته‌ای شکل نگرفته است

 دستگاه‌های مختلف فکری و فرهنگی، حوزوه و نظام تعلیم و تربیت ما همسو و هماهنگ نبوده‌اند و یک طرح یا سناریوی مشخص برای برخورد با این مسئله نداشته‌اند. در بُعد تربیت خانوادگی هم هشیارسازی و ارتقای توانمندی‌ها و مهارت‌های آن‌ها برای مواجهه‌ی درست و منطقی با این مسئله بسیار مهم است که متأسفانه ما در این زمینه بسیار کمبود داشته ایم

 بنابراین می‌توان گفت که واقعاً جامعه‌ی ما در زمینه‌ی برخورداری از یک فکر عمیق و طراحی جامع در مسئله‌ی عفاف و حجاب واقعاً دچار کاستی بوده‌ایم. آنچه ما در جامعه مشاهده می‌کنیم در واقع نتیجه‌ی عوامل بیرونی در جهت گسترش پلشتی و ناهنجاری در عرصه‌ی پوشش و همچنین نبود انسجام، هماهنگی برنامه‌ریزی داخلی است

 با توجه به این شرایط، به نظر می‌رسد که وضعیت پوشش در جامعه‌ی ما تا حد زیادی حفظ شده است؛ یعنی بر خلاف اینکه بعضی‌ها وضعیت موجود را بحرانی و منفی تلقی می‌کنند، هرچند وضعیت مثبت نیست، ولی نسبت به اینکه ما تلاشی نکرده‌ایم و بیگانگان به شدت در این زمینه فعال بوده‌اند، باز هم می‌توان گفت مقاومت درونی جامعه‌ی ما و روحیه‌ی دینی و انقلابی مردم تا حد زیادی توانسته است خودش را در مقابل این پدیده حفظ کند. اگر ما واقعاً یک برنامه‌ریزی میان‌مدت 5 تا 7 ساله را به طور عمیق و با شیوه‌ای کاملاً علمی و با لحاظ رویکردهای عمیق دینی ساماندهی کنیم، خیلی زود می‌توانیم پاسخ بگیریم و حتماً وضعیت پوشش در جامعه‌ی ما بهبود پیدا می‌کند

نقش آموزش و پرورش در نهادینه‌سازی فرهنگ حجاب

 بعضی از لایه‌های جامعه‌ی ما، از جمله عرصه‌ی تعلیم و تربیت، اساساً ممکن است به این مسئله معتقد نباشند. کسانی که اعتقادی ندارند یا اینکه اعتقادشان سطحی است و از پشتوانه‌ی عمیق علمی و نظری برخوردار نیست، اگر هم بخواهند خدمت کنند، گاهی در عمل خدمتشان نتیجه‏ی عکس می‏دهد. مواجهه‌ی با این مسئله به ژرف‌نگری، باور عمیق دینی و یک نگاه علمی و فرهنگی و بدون انفعال در برابر 2 موج موجود نیاز دارد

 منظور از این 2 موج یکی تخریب مبانی فرهنگی جامعه و اشاعه‌دهنده‌ی بدحجابی و بدپوششی و دیگری فشارهای غیرمنطقی موسمی و فصلی است که برخی انتظار کارهای عجولانه و شتاب‌زده را دارند. کسانی که می‌خواهند با واقعاً در این مورد کار کنند باید در مقابل هر دو موج بایستند و به گونه‌ای معقول، با طراحی اثرگذار و ادبیاتی درست به این مسئله بپردازند

 در آموزش و پرورش قطعاً این جهت‌گیری می‌تواند بسیار مؤثر باشد، کمااینکه تا امروز هم می‌توان گفت تا حد زیادی فضاهای آموزش و پرورش، نیروهای متدین، مربیان تربیتی و مدیران متعهد بسیار کمک کردند به اینکه جامعه در برابر موج پلشتی در پوشش و حجاب بتواند مقاومت کند. در واقع آن‌ها بنیه‌های مقاومتی جامعه‌ی ما را تقویت کرده‌اند، ولی این‌ها کافی نیست

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

تجربیات مدون ادبیات فارسی در سند تحول بنیادین و روش تدریس ادبیات

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  تجربیات مدون ادبیات فارسی در سند تحول بنیادین و روش تدریس ادبیات فارسی pdf دارای 57 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تجربیات مدون ادبیات فارسی در سند تحول بنیادین و روش تدریس ادبیات فارسی pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه تجربیات مدون ادبیات فارسی در سند تحول بنیادین و روش تدریس ادبیات فارسی pdf

مقدمه    
جایگاه زبان و ادبیات فارسی در سند تحول    
نقاط قوّت زبان و ادبیات فارسی در آموزش‌وپرورش    
نقاط ضعف آموزش زبان و ادبیات فارسی در آموزش‌وپرورش    
نقاط ضعف آموزش رشته زبان و ادبیات فارسی در آموزش عالی    
نقاط قوّت آموزش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور    
نقاط ضعف آموزش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور    
نقاط ضعف پژوهش‌های زبانی و ادبی    
نقاط قوّت فناوری‌های زبان و ادبیات    
نقاط ضعف فناوری‌های زبان و ادبیات    
مقدمه ای برروش های فعال تدریس    
سمفونی زیبای تدریس    
روش تدریس قصه خوانی     
املای اول راهنمایی براساس روش همیاری    
تدریس براساس کارایی تیمی    
عناصری که در تشکیل تیم ها موثرند    
آزمون    
نکات اساسی الگوی تدریس دریافت مفاهیم    
دریافت مفهوم در نگاه جدول    
الگوی تدریس پیشنهادی «کارایی تیم    
عناصری که در تشکیل تیم ها میسرند    
نمونه آزمون    
روش های نوین در تدریس فارسی    
هدف های کلی برنامه ی اموزشی زبان فارسی    
یادگیری از طریق همیاری    
شیوه ی نمایشنامه ای (ایفای نقش )    
شیوه ی بحث گروهی    
الگوی بدیعه پردازی یا نوآفرینی    
الگوی تفکر استقرائی    
روش یورش مغزی در تدریس انشاء    
چهار قاعده اساسی بارش مغزی    
بهره‌گیری‌‌ از شعر در آموزش ‌زبان فارسی    
نتیجه    
پیشنهادات    
منابع    

بخشی از منابع و مراجع پروژه تجربیات مدون ادبیات فارسی در سند تحول بنیادین و روش تدریس ادبیات فارسی pdf

1- آقازاده محرم .راهنمای روش های نوین تدریس بر پایه پژوهش های مغز محوری

2- شعبانی .حسن .مهارت های آموزشی وپرورشی انتشارات سمت

3- دکتر ذوالفقاری .حسن .راهنمای تدریس کد 51 ناشر ک اداره کل چاپ وتوزیع کتاب های درسی سال

4- رستگار ،طاهره – مجید ملکان ” . آشنایی با یاد گیری از طریق همیاری

5- عباسی، محمد رضا(1379)، عناصر ساختاری روش حل مسئله، مجله رشد تکنولوژی آموزشی، شماره5

6–قربانی .قربانعلی .وهمکاران .آموزش راههای یادگیری نشر دانشجو . .سال 1382

7-موسی، احمد زبان فارسی در مغرب : وضعیت، بررسی و نقد روش‌های آموزشی دانشجوی دانشگاه تهران

8- آقا¬گل¬زاده، فردوس: «ویژگی¬های متون ادبی از دیدگاه زبان¬شناسی»،

9- مجموعه¬مقالات پنجمین کنفرانس زبان¬شناسی. تهران

10 – باطنی، محمدرضا: هم¬بستگی زبان و اجتماع؛ مسا‌ئل زبان شناسی نوین، تهران: آگاه،

11- بدره¬ای، فریدون: زبان و فرهنگ، پژوهش¬نامه فرهنگستان زبان ایران، ش

12- بوبان، بابک: نقش موسیقی آوازی در آموزش شعر فارسی، پایان¬نامه کارشناسی ارشد آموزش زبان فارسی به غیر فارسی¬زبانان، دانشگاه علامه طباطبایی،

13- جان دی، یوحنان: گستره شعر پارسی در انگلستان و آمریکا، ترجمه احمد تمیم¬داری، تهران: روزنه، 1385

جایگاه زبان و ادبیات فارسی در سند تحول آموزش‌و پرورش و راهکارهای تحقق آن

رئوس این بررسی عبارت بودند از:

  نقاط قوّت زبان و ادبیات فارسی در آموزش‌وپرورش

یک‌پنجم (22درصد) از ساعات آموزشی مدارس، آموزش زبان و ادبیات فارسی است؛

سی عنوان کتاب درسی زبان و ادبیات، 12 درصد از کل کتاب‌ها را دربرمی‌گیرد؛

*تدوین کتاب‌ها بر اساس برنام درسی و به‌صورت بست آموزشی، شامل کتاب درسی، کار، راهنمای معلم و برنام درسی؛

* نوآوری، تنوع، جذابیت در انتخاب متون براساس نیازهای دنیای امروز؛

* استفاده وسیع از آثار شاعران و نویسندگان فارسی‌زبان به دور از یک‌سونگری و تحجر؛

* توجه ویژه به آموزش زبان فارسی بر اساس نظریه‌های جدید آموزش زبان؛

* تکیه بر آموزش ادبیات معاصر؛

* تکیه بر جنبه‌های کاربردی زبان و ادبیات فارسی؛

* ایجاد نگرش نو، ماندگار و مثبت نسبت به مجموع زبان و ادبیات غنی فارسی؛

* ایجاد التذاذ ادبی در دانش‌آموزان و تلطیف احساسات و عواطف آنان

نقاط ضعف آموزش زبان و ادبیات فارسی در آموزش‌وپرورش

* عدم ارتباط آموزش عالی با آموزش‌وپرورش؛

* تمرکزِ بخشِ تألیف در وزارت آموزش‌وپرورش؛

* تغییر سریع مدیریت‌ها که موجب تصمیم‌گیری‌های عجولانه در تغییر کتاب‌ها و دروس می‌شود؛

* غلب دیدگاه‌های شخصی مسئولان بر دیدگاه‌های کارشناسی برنامه‌ریزان؛

* ناهماهنگی و گاه تناقص بین رسانه‌ها با محتوای آموزشی کتاب‌های درسی زبان و ادبیات فارسی؛

*حذف و رد برخی شاعران و نویسندگان و آثارشان به‌جای نقد دقیق و علمی اندیش آنان؛

* مشخص نبودن حدود و مرزهای قانونی برای استفاده از آثار نویسندگان به‌خصوص معاصر؛

* غیرحرفه‌ای بودن معلمان زبان و ادبیات فارسی؛

* حذف تدریجی مراکز تربیت معلّم؛

* پایین بودن سطح علاقه و گرایش معلمان زبان و ادبیات فارسی؛

* گزینش نامناسب معلمان زبان و ادبیات فارسی؛

* تخصصی و تفکیک نکردن رشت آموزش زبان و ادبیات فارسی از رشت زبان و ادبیات محض؛

* تدریس معلمان غیرمرتبط با رشته زبان و ادبیات فارسی؛

* استفاده از روش‌های تدریس سنّتی؛

* عدم تسلط کافی به مهارت‌های زبانی و ادبی؛

* تأثیر منفی جریانات و مسائل سیاسی بر روند تألیف کتاب‌های درسی زبان و ادبیات فارسی؛

* بی‌هویتی نسل جوان و جدید و کم‌توجهی به زبان و ادبیات فارسی؛

*کنکور سراسری؛

* تعداد زیاد عناوین کتاب‌‌ها؛

* علاقه و گرایش دانشجویان به این رشته؛

* وجود این رشته در دانشگاه‌های تمام کشور

نقاط ضعف آموزش رشته زبان و ادبیات فارسی در آموزش عالی

*تکراری بودن مباحث و واحدهای درسی تا مقطع دکتری؛

* عدم استفاده از آثار جدید تألیفی و ترجمه‌ای در برنامه؛

* کهنه بودن سرفصل‌ها و سیطر طیف سنّتی بر برنامه‌های این رشته؛

* انعکاس نیافتن تحولات کیفی ادبیات در دوران جدید در برنامه‌های درسی؛

* نبود رشته یا درس­هایی چون ادبیات معاصر، ادبیات عامه، کودک، ایران باستان و داستانی و موضوعات جدید؛ چون رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، فیلم‌نامه؛

* بی‌توجهی به زبان فارسی(تنها 15 واحدهای درسی رشته ادبیات به حوزه زبان بازمی‌گردد)؛

* توجه به حواشی ادبیات تا خودِ ادبیات و خلاقیت ­های ادبی؛

* نبود برنامه­هایی برای انتقال تجربیات نویسندگان و شاعران معاصر به دانشجویان؛

* به حاشیه ادبیات رانده شدن دانشجویان به دلیل ضعف برنامه درسی دانشگاهی؛

* ناکارآمدی دانشجویان به دلیل عدم توجه به مقوله‌هایی چون ادبیات معاصر، ادبیات جهان، نقد ادبی و مباحث نو در آموزش زبان و ادبیات فارسی؛

* عدم استفاده برنامه‌ریزان رشته زبان و ادبیات فارسی از اختیارات قانونی برای تدوین دروس مورد نیاز به دلیل سنّتی بودن دیدگاه‌ها و یا محافظه‌کاری؛

* بیکاری دانش‌آموختگان این رشته؛

* غیرمتخصص بودن دانش‌آموختگان این رشته؛

* بالا بودن سران استاد به دانشجو در رشت زبان و ادبیات فارسی؛

* رشد بی‌روی این رشته بدون در نظر گرفتن تعداد و توان استادان و اعضای هیئت علمی؛

* ناآشنایی استادان با آخرین فنون و منابع و مقالات علمی و دستاوردهای این رشته؛

* عدم استفاده استادان از روش‌های فعّال آموزشی و فناوری‌های نوین و ابزارهای آموزشی؛

* اندک بودن فرصت‌های مطالعات؛

* نبود تجهیزات نوین آموزشی؛

* عدم تشکیل کارگاه‌های آموزشی دانش‌افزایی و روش‌شناسی آموزش و تحقیق؛

* منابع درسی منجر به ارائ تصویری جامع از آن درس نمی‌شود؛

* گزیده‌های درسی به‌جای پرداختن به تمامی لایه‌های یک متن (زبانی، ادبی، زیبایی‌شناسی) صرفاً به لای زبانی و واژگانی و شرح و توضیح مفاهیم بسنده می‌کنند؛

* گزیده‌ها از چهارچوب و برنامه‌ای مدون پیروی نمی‌کنند؛

* گزیده‌ها، جُنگ‌واره هستند و صرفاً ذوق و سلیق گردآورنده آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد؛

* برای هر درس چندین گزیده فراهم شده است که این گزیده‌ها گاه هم‌پوشانی دارند؛

* گزیده‌ها مانع از دسترسی دانشجویان به اصل متون است؛

*هیچ‌یک از گزیده‌ها با مواد کمک آموزشی پشتیبانی نمی‌شوند؛

* در محتوای گزیده‌ها گاه تکرار مطالب دوره‌های آموزشی قبل دیده می‌شود

نقاط قوّت آموزش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور

-وجود نهادهای گسترش زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور (شورای گسترش زبان فارسی -در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی در وزارت فرهنگ -و ارشاد اسلامی، مرکز گسترش زبان فارسی در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی)؛

-برگزاری‌ چهار سمینار و هفتاد دوره دانش‌افزایی؛

-اعزام ده‌ها استاد ایرانی؛

-ارسال صدها جلد کتاب؛

-وجود 150 کرسی آموزش زبان و ادبیات فارسی در 56 کشور؛

-مراکز تحقیقاتی فارسی در خارج از کشور

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf دارای 26 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf

چکیده  
مقدّمه  
حکمت اشراقی  
اصول معرفت‌شناسی سهروردی  
علم حضوری  
ادراک حسی  
ادراک عقلی  
منطق  
معرفت شهودی اشراقی  
عالم اشباح یا اقلیم هشتم  
حاصل سخن  
پرسش‌هایی برای تأمل  
منابع اصلی  
منابع ثانوی  
پی‌نوشت‌ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf

ـ سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، با تصحیح و مقدمه هنری کربن و سیدحسین نصر، (تهران، انجمن فلسفه ایران، 1396ـ1397 هـ. ق)، ج 1ـ3;

ـ شهرزوری، شمس‌الدین، محمد بن محمود، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاریخ الحکماء)، ترجمه مقصودعلی تبریزی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365)

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله سهروردی و مسئله معرفت pdf

ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، (تهران، حکمت، 1366);

ـ امین رضوی، مهدی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمه مجدالدین کیوانی، (تهران، نشر مکز، 1377);

ـ سجادی، سیدجعفر، سیری در فلسفه اشراق، (تهران، فلسفه، 1363);

ـ فنائی‌اشکوری، محمّد، معقول ثانی، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1375);

ـ نصر، سید حسین، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، (تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1361);

ـ یزدان پناه، سیدیداللّه، سهروردی و حکمت اشراق، (قم، مخطوط، 1384);

چکیده

سهروردی با استفاده از سنّت‌های کهن عقلی و اشراقی ایرانی و یونانی و میراث فکری و معنوی اسلامی، نظام فلسفی بدیعی تأسیس کرد که «حکمت اشراقی» نام دارد. مفهوم محوری در این نظام بدیع، مفهوم «نور» است. نور، حقیقتی است ذومراتب که از نورالانوار تا نور حسی را شامل می‌شود. حقیقت «معرفت» نیز نور ذومراتب است. سرچشمه و نقطه آغاز معارف بشری معرفت حضوری است. احساس نیز درک بیواسطه و حضوری است که با اشراق نفس حاصل می‌شود. سهروردی همچون دیگر حکمای اسلامی، به شناخت عقلی انتزاعی نیز قایل است و معارف بدیهی و منطق را برای این منظور ضروری می‌داند. اما معرفت حقیقی و عالی‌ترین نوع معرفت نزد او معرفت شهودی اشراقی است که نه صرفاً با تعقّل و بحث علمی، بلکه از راه انقطاع از تعلّقات دنیوی، تهذیب نفس، سلوک باطنی و توجه به حق تعالی حاصل می‌شود. بدین‌سان، وی موفق شده است بین دانش حصولی فلسفی از یک‌سو، و معرفت شهودی عرفانی از سوی دیگر هماهنگی و هم‌سویی ایجاد کند و نظام جامعی از معرفت ارائه دهد

کلید واژه‌ها

سهروردی، حکمت اشراق، حکمت مشّاء، معرفت‌شناسی، علم حضوری، علم اشراقی، نور

 

مقدّمه

ابوالفتوح شهاب‌الدین یحیی بن حبش امیرک سهروردی، معروف به «شیخ اشراق»، در قریه «سهرورد» زنجان به سال 549 هـ.ق چشم به جهان گشود. پس از تحصیلات ابتدایی، به مراغه رفت و در محضر درس مجدالدین جیلی حضور یافت. گویند: در این دوران، با فخر رازی همدرس بود. آن گاه در اصفهان نزد ظهیرالدین فارسی (قاری) به معرفت‌اندوزی پرداخت. سهروردی بخش مهمی از عمر کوتاهش را در سفرها گذراند و با صوفیان بسیاری ملاقات نمود و دانش و تجربه بسیاری اندوخت; از جمله، وی به «دیار بکر» و «آناتولی» رفت و چندی در «ماردین» به کسب دانش پرداخت. گویند: شیخ مدتی را در کنار پادشاهان سلاجقه روم گذراند. سرانجام، در حدود سال 579 به دمشق و حلب رفت و مورد استقبال و توجه ملک ظاهر غازی، حاکم حلب، قرار گرفت. تفکر فلسفی او پس از نقد مخرّب غزّالی نسبت به فلسفه، ابداعات و سخنان بی‌پروای او در کنار نبوغ و قدرت منطق و بیان شیخ، حسّاسیت و حسادت علمای حلب را برانگیخت، تا اینکه حکم تکفیر و قتل او، در ظاهر به دلیل فساد عقیده، اما شاید در واقع به خاطر اغراض سیاسی، صادر گردید. وساطت ملک ظاهر هم نتوانست کمکی به او کند و سرانجام، در سال 587 به دستور صلاح‌الدین در زندان حلب به نحو نامعلومی به قتل رسید

چنین می‌نماید که شیخ از آغاز جوانی، هم اهل تفکر فلسفی بوده و هم قدمی راسخ در سیر و سلوک داشته است. در رساله در حال طفولیت، از سلوک معنوی خود و انوار و علومی که دریافته و از هدایت و انفاس قدسی مرشدش سخن می‌گوید. گویند: او اهل عبادت و اعتکاف و تأمّلات بسیار و ریاضات شاق بوده است.2 قریب پنجاه عنوان اثر به سهروردی نسبت داده شده است. شاه‌کار فلسفی او کتاب عظیم حکمه‌الاشراق است. این کتاب دربردارنده آراء فلسفی و مواجید شهودی وی و متن مرجع در حکمت ذوقی اشراقی است. این کتاب، هم حاوی بعد عقلی و بحثی و هم حاوی جنبه ذوقی و شهودی سهروردی است و به گفته او، مشتمل بر اسراری است که به دنبال سیر و سلوک و ریاضت و تجرّد و خلوت یافته است. وی می‌گوید: این کتاب را روح‌القدس ناگهان به او القا کرده و فهم آن نیز منوط به القای نوری از روح‌القدس است و بدون مراجعه به خلیفه الله، که دارای علم کتاب است، نمی‌توان این کتاب را فهمید. پیش از شروع به این کتاب، باید چهل روز ریاضت کشید و ترک حیوانی نمود و از طعام کاست و در خلوت به تأمّل پرداخت.3 کتاب مشتمل بر منطق و نقد آراء مشّائیان، نورشناسی، فرشته‌شناسی، طبیعت‌شناسی، علم النفس و فرجام‌شناسی اشراقی است. ابعاد فلسفه سهروردی بیش از آن است که در یک مقاله کوتاه بگنجد. این مقاله نگاهی است اجمالی بر معرفت‌شناسی سهروردی. اما پیش از آن، ناگزیریم اندکی در باب چیستی «حکمت اشراقی» و منشأ آن سخن بگوییم

حکمت اشراقی

پیش از ظهور حکمت اشراقی، فلسفه رایج و حاکم در جهان اسلام، فلسفه مشّائی بود و نمایندگان بارز آن فارابی، ابن‌سینا و ابن رشد بودند. در این نگره، اساس اندیشه فلسفی «عقل نظری» و روش آن «منطق قیاسی ارسطوئی» است. سیر و سلوک و ذوق و شهود، یا در آن مطرح نیست و یا در حاشیه قرار دارد. عرفا و صوفیان نیز بر سلوک و شهود تکیه داشتند و یا به عقل و منطق بی‌اعتنا بودند و یا آن را تحقیر و رد می‌کردند. نمونه بارز مبارزه صوفیان و متکلّمان با تفکر فلسفی، نقد عنیف غزّالی از فلسفه بود که تا حد زیادی در تضعیف و هدم آن در میان اهل تسنّن موفق بود. سهروردی با الهام از تعالیم اسلامی و استفاده از هر دو سنّت فلسفی و عرفانی در جهان اسلام و ردیابی این سنّت‌ها در حکمت ایران باستان و یونان قدیم، به احیا و بازسازی حکمتی پرداخت که به زعم او، همان حکمت خالد و جاوید انبیا و حکمای الهی پیشین است. او احیاگر سنّتی معنوی است که انبیا و حکمای پیشین مانند ابوالحکما هرمس (ادریس) آغاثاذیمون، فیثاغورث، انباذقلس، سقراط و افلاطون از آن برخوردار بودند

از نظر او، این حکمت در میان ملل کهن باستانی همچون هندیان، ایرانیان، بابلیان، مصریان و یونانیان تا زمان افلاطون وجود داشته و در بین صوفیان اسلام، تداوم یافته است. خمیره این حکمت از این طریق به ذوالنون مصری و از او به سهل تستری می‌رسد. سرچشمه حکمت اشراقی در شرق، زرتشت است. این همان حکمتی است که خردمندان خسروانی ایران همچون کیومرث و فریدون و کیخسرو و جاماسب و بزرگمهر تعلیم می‌دادند و از آن‌ها به صوفیانی همچون بایزید بسطامی و منصور حلّاج و ابوالحسن خرقانی رسید. سهروردی این میراث حکمی را احیا و با حکمت مشّائی و عرفان اسلامی و تعالیم قرآن و سنّت به هم پیوند داد و حکمت اشراقی را بنا نهاد

سهروردی تفکر عقلی صرف و غلبه فلسفه ارسطویی را نمی‌پذیرد. از این‌رو، بخشی از فلسفه او به نقد فلسفه مشّائی اختصاص دارد، اما او به هیچ وجه، منکر همه دستاوردهای فلسفه مشّائی نیست، بلکه بسیاری از اصول آن را می‌پذیرد. او خود استاد حکمت مشّائی است و برخی از آثار او به بیان فلسفه مشّائی اختصاص دارد. او در بسیاری از مسائل، مدیون ابن‌سینا بوده، حتی تا حدّی در روی آوردن به حکمت مشرقی و زبان رمزی، متأثر از وی است. اما بی‌شک، مؤسس حکمت اشراقی در دنیای اسلام، کسی جز سهروردی نیست و حکمت مشرقی ابن‌سینا تفاوت بنیادی با فلسفه مشّائی ندارد

حکمت اشراقی یا مشرقی حکمتی است که از مشرق انوار عقلی بر نفوس مستعد می‌تابد، خواه در شرق جغرافیایی و خواه در غرب. از این‌رو، برخی از حکمای یونانی نیز اشراقی هستند، هرچند ریشه این حکمت را باید در شرق جستوجو نمود. فلسفه راستین همان «حکمت یا تألّه» است، نه عقل‌گرایی محض مشّائی. ضمن اینکه عقل و تفکر منطقی اهمیت دارد، اما کلید معرفت حقیقی تهذیب نفس است. به عبارت دیگر، می‌توان گفت: حکمت اشراقی جامع الهیّات طبیعی ـ عقلی، تاریخی ـ وحیانی، و شهودی ـ عرفانی در سنّت اسلامی است که از راه تهذیب، تفکر و افاضه الهی حاصل می‌شود. این حکمت وقف فرد خاص یا قوم معیّنی نیست، بلکه باب آن به روی همه سالکان این راه گشوده است

در این دیدگاه، حکمت «تشبّه به باری تعالی» است به قدر طاقت بشری که از راه ترک قیود و تعلّقات و تحصیل دانش حاصل می‌شود. همان گونه که آهن سرد در اثر مجاورت با آتش آتشین می‌شود، آدمی نیز می‌تواند در اثر زهد و تصفیه دل و انس با خدا، از نور او روشنایی گیرد و از حکمت حکیم مطلق بهره برد; چنان که رسولخدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «مَن اَخلَص لِللّهِ اَربعینَ صباحاً فجّراللّه ینابیعَ الحکمهِ مِن قَلبهِ علی لِسانِه.»

محور حکمت اشراقی سهروردی «نور» است و ظلمت را در حاشیه عالم قرار می‌دهد. او نور و ظلمت مشرکان و دوگانه پرستان مجوسی و مانوی را نفی می‌کند.6 نور و ظلمتی که او از آن سخن می‌گوید برگرفته از تعالیم انبیا، به ویژه آیات نوری قرآن و روایات سید البشر(صلی الله علیه وآله) است. در بسیاری از آیات قرآن از نور سخن به میان آمده است. معروف‌ترین آیه همان است که خداوند را به عنوان نور آسمان‌ها و زمین معرفی می‌کند: (اللّه نُورُ السمواتِ و الارضِ) (نور: 34). آیه دیگر از نورانی شدن زمین بر اثر اشراق نور الهی خبر می‌دهد: (و اشرَقَتِ الارضُ بِنُورِ رَبِّها)(زمر: 69). در بسیاری از آیات قرآن، از حکمت و معرفت و هدایت و حیات و بصیرت و وحی و روشنایی به «نور» تعبیر شده و در مقابل نور، تاریکی، کوری، سایه، مرگ و گم‌راهی قرار داده شده است. سهروردی فراوان به آیات قرآنی در این باب استشهاد می‌کند

 

اصول معرفت‌شناسی سهروردی

سهروردی بحث منسجم و منظّمی از معرفت‌شناسی ارائه نمی‌دهد، اما در جای جای آثار وی، مسائل و نکات بسیاری در باب معرفت به صورت پراکنده آمده است که با تنطیم و تحلیل آن، می‌توان نظام معرفت‌شناختی وی را ارائه نمود. گام نخست در معرفت‌شناسی سهروردی این است که وی شکّاکیت مطلق را رد می‌کند.7 بر پایه نظر او، شک دکارتی نامعقول است و در صورت عروض چنین شکی، راه برون‌رفت عقلانی برای آن وجود ندارد. او برای نفی شکّاکیت مطلق، این پرسش را طرح می‌کند که آیا شکّاک نظر خود را حق می‌داند یا باطل، و یا در حقیقت و بطلانش شک دارد؟ اگر نظر خود را حق می‌داند پس به حقی اعتراف کرده و در نتیجه، شکّاک مطلق نیست. اگر آن را باطل می‌شمارد مدعای خود را نفی کرده است. و در صورت سوم، باید از او پرسید: آیا در شکش شک دارد یا یقین؟ اگر یقین دارد به حقی اعتراف کرده است، و اگر در شکش نیز شک دارد بحث با او بی‌حاصل است و از راه عملی، باید حقیقت را برای او روشن نمود

لازمه نفی شکّاکیت این است که انسان در هیچ حالی بدون معرفتی یقینی نیست. از این‌رو، گام دوم در معرفت‌شناسی سهروردی، اذعان به وجود معارف بدیهی است; معارفی که صدق آن‌ها ضروری است و تصدیق آن‌ها متوقف بر هیچ امری نیست.9 اگر هر معرفتی مبتنی بر معرفتی دیگر باشد تسلسل لازم می‌آید. اگر چنین معارف بنیادین و آغازینی نباشد هیچ نوع معرفتی ممکن نخواهد بود. از این‌رو، به نظر او، بدیهیات، یقینی و مبدأ علوم هستند

گام سوم در معرفت‌شناسی سهروردی این است که علم دو قسم است: حصولی و حضوری. در علم حصولی، بین عالم و معلوم فاصله و واسطه هست. عالم به خود معلوم دست‌رسی ندارد، بلکه آگاهی او به چیزی، از طریق صورتی از آن چیز در ذهن است. اما در علم حضوری بین عالم و معلوم فاصله و واسطه‌ای نیست و معلوم، یا عین عالم است و یا در حیطه وجودی و نوری او. اساس معرفت‌شناسی اشراقی سهروردی بر نظریه «علم حضوری» او مبتنی است

 

علم حضوری

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضلالدین کاشانى pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضل‌الدین کاشانى pdf دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضل‌الدین کاشانى pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضل‌الدین کاشانى pdf

چکیده  
مقدّمه  
تبیین معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا  
تبیین معرفت نفس  
مراتب معرفت نفس  
تبیین معرفت نفس از منظر افضل‌الدین کاشانى  
حقیقت نفس  
حرکت جوهرى نفس  
مراتب هستى  
مراتب نفس  
تبیین معرفت نفس  
نخست. تفکر و تعقّل  
دوم. مجاهدت و تجرید  
بررسى تطبیقى  
بررسى تطبیقى مبادى و پیش‌فرض‌ها  
بررسى تطبیقى اصل نظریه  
بررسى تطبیقى لوازم و پیامدها  
نتیجه‌گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضل‌الدین کاشانى pdf

ـ ابن‌سینا، النجاه من الغرق فى بحر الضلالات، تهران، دانشگاه تهران، 1379

ـ حسن‌زاده آملى، حسن، اتحاد عاقل به معقول، قم، بوستان کتاب، 1386

ـ کاشانى، افضل‌الدین، مصنفات، ره انجام‌نامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، تقریرات و فصول مقطعه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، جاودان‌نامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، جاودان‌نامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، عرض‌نامه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، مدارج‌الکمال، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، مکاتیب و جواب اسئله، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، ینبوع الحیاه، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ ـــــ ، رساله نفس، تهران، چاپخانه نوبهار، 1366

ـ گنابادى، سلطان محمّد، تفسیر بیان‌السعاده، بیروت، مؤسسه الاعلمى، 1408ق

ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1403ق

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، اسرارالآیات، تصحیح محمّد خواجوى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چ سوم، 1981م

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، مشهد، دانشگاه مشهد، 1360

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1380

ـ ـــــ ، الواردات القلبیه، ترجمه احمد شفیعى‌ها، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1385

ـ ـــــ ، ایقاظ النائمین، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1386

ـ ـــــ ، مفاتیح‌الغیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربى، 1419ق

ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1422ق

ـ نباطى بیاضى، على‌بن یونس، الصراط المستقیم، نجف، مکتبه الحیدریه، 1384ق

چکیده

متون دینى انسان را به «خودشناسى» و «خودآگاهى» فراخوانده و بر پیوند ژرف میان «خودشناسى» و «خداشناسى» تأکید ورزیده‌اند. افضل‌الدین کاشانى (از حکماى قرن هفتم) و ملّاصدرا (پایه‌گذار «حکمت متعالیه»)، هرکدام بر اساس مبانى خویش، تبیینى ویژه از «معرفت شهودى نفس» به دست داده‌اند

در بخش ابتدایى این مقاله، نخست، پیش‌فرض‌هاى دیدگاه صدرالمتألّهین پیرامون «معرفت نفس» بازکاوى شده، و سپس تبیینى سازواره‌اى از نظریه «معرفت نفس» ارائه گردیده است. در نهایت، مراحل «معرفت نفس»، که اهل معرفت با گام نهادن در راه سیر و سلوک عملى به آنها دست مى‌یابند، تبیین شده است

در بخش بعدى، دیدگاه افضل‌الدین کاشانى درباره «معرفت نفس» تبیین گردیده و راهکارهاى عملى و سلوکى دست‌یابى به معرفت نفس از نظرگاه وى بیان شده است. در پایان، به بررسى تطبیقى آن دو، در سه ساحت «پیش‌فرض‌ها»، «اصل نظریه» و «لوازم و پیامدها» پرداخته شده است

کلیدواژه‌ها: معرفت نفس، عالم مثال، عالم عقل، معرفت شهودى، فناء فى اللّه، تجرّد نفس، حرکت جوهرى

 

مقدّمه

پرسش از چیستى «خود» یا «منِ» انسان، از دیرباز، در میان ملت‌هاى گوناگون مطرح بوده است. امّا سیر تاریخى «خودشناسى» بایستى از زمان سقراط مورد بازکاوى قرار گیرد؛ زیرا، سقراط بر این گفتار حکیمانه، که «خود را بشناس»، بسیار تأکید مى‌نموده است. فلاسفه پس از سقراط نیز مانند ارسطو (در کتاب درباره نفس)، موضوع «معرفت نفس» را در کانون توجه خود قرار داده‌اند. از میان حکماى اسلام، فارابى، ابن‌سینا، شیخ اشراق، میرداماد، ملّاصدرا، ملّاهادى سبزوارى، و علّامه طباطبائى، هرکدام به طور ویژه، موضوع «معرفت نفس» را در آثار خویش به بررسى گذاشته‌اند. اینکه آیا همه حقیقت و ژرفاى وجودى انسان همین بدن خاکى اوست یا اینکه انسان لایه‌هاى ژرف‌ترى دارد که باید آنها را به فعلیت و شکوفایى برساند، پرسش بنیادینى است که از روزگار کهن، به ذهن بشر خطور مى‌نموده است. «خودشناسى»، به لحاظ دانش‌هاى مختلف، از دریچه‌ها و زاویه‌هاى گوناگونى مورد کاوش و پژوهش قرار گرفته است. به طور کلّى، مى‌توان چهار گونه «نفس‌شناسى» را برشمرد

1 نفس‌شناسىِ روان‌شناختى؛ 2 نفس‌شناسى فلسفى؛ 3 نفس‌شناسى اخلاقى و تربیتى؛ 4 نفس‌شناسى شهودى و عرفانى

در این نوشتار، منظور از معرفت نفس «معرفت شهودى نفس» مى‌باشد که خاستگاه اصلى آن عرفان عملى است: اهل معرفت، در پرتو مجاهدت و مراقبت، در جست‌وجوى کشف و شهود حقیقت خویش هستند. آنان بر این باورند که اکثر مردم به دلیل فرورفتن در باتلاق لذت‌ها و کامجویى‌هاى جسمانى، از آگاهى حضورى به خود بازمانده و تنها از یک خودآگاهى سطحى بهره‌مند شده‌اند

صدرالمتألّهین که خود از رهپویان طریق «معرفت نفس» مى‌باشد و به منازل این راه واقف است، با تکیه بر «اصالت وجود»، «تشکیک وجود»، «حرکت جوهرى»، «اتحاد عاقل و معقول» و «تجرّد نفس»، نظریه منحصر به فردى را در باب «معرفت شهودى نفس» پایه‌ریزى نموده است. همچنین، افضل‌الدین کاشانى ـ که از حکماى برجسته قرن هفتم قلمداد مى‌شود ـ فلسفه خود را بر پایه «معرفت نفس» استوار نموده است. او با پافشارى بر «اصالت آگاهى» و «خودآگاهى نفس»، تفسیرى خاص را از معرفت نفس به دست داده است

باباافضل و ملّاصدرا بر این باورند که «معرفت نفس»، کلید و نردبان «معرفه اللّه» است. خداشناسى حقیقى، جز در پرتو شهود فقر ذاتى نفس به خداوند، امکان‌پذیر نخواهد بود. سالک، در نهایتِ مسیر، بایستى عین‌الرّبط بودن خویش به خداوند را با علم حضورى بیابد. در ضمن، آنان نیکبختى حقیقى انسان در رستاخیز و جهان جاوید را درگرو «خودشناسى» و «خودیابى» مى‌دانند؛ زیرا معتقدند که «علمِ نافع» و «عملِ صالح» انسان‌ساز است. همچنین، از نظر آنان، کسى که «من» خویش را شناخت و آن را با «تن» خود اشتباه نگرفت، غذایى مناسب و مسانخ با آن را فراهم مى‌کند و تنها به فربه نمودن «تن» بسنده نمى‌کند. بنابراین، «معرفت شهودى نفس» پیوند تنگاتنگى با «مبدأ» و «معاد» و «تربیت و تزکیه نفس» دارد

تبیین معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا

نظریه «معرفت شهودى نفس» در بستر حکمت متعالیه و مبانى ویژه آن پایه‌ریزى شده است. از این‌رو، شایسته است که پیش از تبیین «معرفت نفس» از دیدگاه ملّاصدرا، مبانى و پیش‌فرض‌هاى حکمت متعالیه به طور کامل بازکاوى و استخراج گردند؛ با این حال، به منظور جلوگیرى از گسترده شدن دامنه نوشتار حاضر، ما از ذکر این مبانى و پیش‌فرض‌ها صرف‌نظر و به این نکته بسنده مى‌کنیم که نظریه صدرالمتألّهین پیرامون «معرفت نفس» بر مبانى متعددى استوار است؛ از جمله: «اصالت وجود»، «تشکیک وجود»، «اتحاد عاقل و معقول»، «جسمانیه‌الحدوث و روحانیه‌البقاء بودن نفس»، «تجرّد نفس»، «حرکت جوهرى نفس»، و «علم حضورى نفس به خود». پس از پذیرش مبانى مذکور، در ضمن مقدّماتى، دیدگاه حکمت متعالیه را تبیین مى‌کنیم

1) صدرالمتألّهین بر این باور است که انسان، از دو راه، به علم و دانش دست مى‌یابد : الف. «تعلّم» و «کسب» (اینکه انسان مى‌تواند در فرایند آموزش، به تحصیل علم و دانش بپردازد)؛ ب. «وَهب» و «جذبه» (که از آن، به «اِعلام ربّانى» تعبیر مى‌کنند.) توضیح آنکه علوم افاضى (موهبتى) دانشى فراتر از دانش‌هاى متداول است و به آن، علوم «اخروى» نیز مى‌گویند. همچنین، اهل این دانش را «علماء الآخره» مى‌خوانند؛ چراکه از دنیا رویگردان مى‌شوند و زاهدانه زندگى مى‌کنند. ضمنآ، خداوند معارف یادشده را بر علماى دنیاگرا حرام فرموده است. گفتنى است که این علوم و معارف افاضى همان علوم کشفى و ذوقى به شمار مى‌آیند: «و هى علومٌ کشفیه، لایکادُ النظر یصل إلیها الّا بذوق و وجدان، کالعلم بکیفیه حلاوه السکر لایحصل بالوصف، فمن ذاقه عرفه.»

بر این اساس، مقصود از واژه «معرفت» (در عبارت «معرفت نفس») همان علم حضورى و بى‌واسطه نفس به خود مى‌باشد که از آن به «خودآگاهى شهودى» نیز تعبیر مى‌شود

2) از منظر حکمت متعالیه، «وجود» به سه قسم تقسیم مى‌گردد: الف) تام؛ ب) مکتفى؛ ج) ناقص. از این میان، موجودات تامّ همان عقول محض به حساب مى‌آیند که داراى ویژگى‌ها و شاخصه‌هاى ذیل مى‌باشند

اول. عقول محض، صورت‌هاى پیراسته از ابعاد، اجرام، و موادّ هستند

دوم. عالم عقول و موجودات تامّ، بهره‌مند از «وحدت» و «بساطت» تامّ هستند

سوم. عالم عقول و مفارقات تامّ، اصل و مقوّم و فاعل و غایت سایر موجودات مى‌باشند. به بیان دیگر، در قوس نزول، همه موجودات از آن عالم نشئت مى‌گیرند و در قوس صعود، همه به سوى همان عالم برمى‌گردند

چهارم. با اینکه ساکنان فراوانى در عالم عقول وجود دارند، به علّت شدّت مرتبه وجودى این ساکنان و پیراستگى و پالودگى آنها از اجسام و موادّ، همگى به وجود واحد جمعى موجودند

پنجم. عالم عقول، به سبب شرافت وجودى، داراى شدیدترین مرتبه علم و حیات است. از حضرت على در روایتى نقل شده است که ویژگى‌هاى جهان علوى و

عالم عقول را چنین بیان مى‌کنند

سئل امیرالمؤمنین عن العالم العِلوى فقال: صورهٌ عاریهٌ عن الموادّ، عالیهٌ مِنَ القوّه و الاِستعداد، تجلّى لها ربّها فَأشرقَت و طالعها فَتَلَألأت وَ اَلقى فى هویّتها مثالَه فأظهَرَ عنها أفعالَه

قسم دوم، وجود «مکتفى» یا عالم نفوس حیوانى مى‌باشد که عبارت از صور مثالى و اشباح مجرّد است. این نوع از هستى، داراى ویژگى‌هاى ذیل مى‌باشد

اول. وجود مکتفى میان دو عالم عقل و عالم مادّه واقع شده است

دوم. این مرتبه از وجود، به لحاظ تجرّد و وحدت و بساطت، نسبت به عالم عقول ناقص است؛ ولى نسبت به عالم مادّه و طبیعتْ تامّ مى‌باشد

سوم. ساکنان این عالم مثالى، مکتفى به ذات خود و مبادى عقلى خود هستند و کاستى‌هاى آنها، به دلیل اتصالشان به عالم عقول، جبران مى‌شود

چهارم. این موجودات مثالى که به تکمیل شدن نیاز دارند، بعد از استکمال، در جرگه عالم عقول قرار مى‌گیرند و به عقل مفارق تبدیل مى‌شوند

پنجم. صورت‌هاى مثالى بر حواس باطنى انسان ظاهر مى‌شوند و حواس باطنى مظهر عالم مثال مى‌باشند

ششم. عالم مثال یا مکتفى، واجد برخى از ویژگى‌هاى جهان مادّه و طبیعت است؛ از جمله: مقدار و شکل

قسم سوم، هستى «ناقص» یا عالم مادّه و طبیعت است. ویژگى‌هاى این مرتبه از هستى عبارت‌اند از

اول. جهان مادّه، جهان پوشیدگى و پنهانى از خود مى‌باشد؛ در این جهان، هر جسمى از خود و اجزاى خود غایب و پنهان است

دوم. این عالم فاقد حیات مى‌باشد و مردگى گسترده‌اى بر سرتاسر آن حکمفرماست

سوم. جهان طبیعت، جهان استعداد و ندارى است

چهارم. ساکنان این جهان، داراى حرکت و جنبش ذاتى و جوهرى هستند

پنجم. مظهر این عالم، در انسان، حواس ظاهرى اوست

غرض از بیان ویژگى‌هاى سه عالم یادشده (طبیعت، مثال، و عقل)، این است که بگوییم: نفس انسان نیز به وِزان جهان خارج، داراى سه عالم وجودى به نام‌هاى عالم طبیعت، مثال، و عقل مى‌باشد که سالک، در فرایند معرفت نفس، نخست عالم مثالِ خویش را به فعلیت مى‌رساند؛ او پس از گذر از عالم مثال به عالم عقلِ خویش وارد مى‌گردد، و خود در جرگه مفارقات عقلى قرار مى‌گیرد

3) انسان، تنها موجودى است که دارنده همه مراتب سه‌گانه مادّه، مثال، و عقل است. در انسان نمونه‌اى از همه انواع و اجناسِ جهان هستى به ودیعه نهاده شده است؛ البته به صورت قوّه و استعداد. صدرالمتألّهین در تبیین این معنا مى‌گوید

بمعنى انّ کلّ جنس مِن أجناس الموجودات و طبقه مِن الطبقات و عالم مِنَ العوالِم العقلیه و النفسیه و الطبیعیه یوجد فیه شىء ناقص فى الاِبتداء مستعدُّ لِلاستکمال، و کلّ ناقصٍ مشتاق إلى کماله، فالاِنسان لکونه مشتملا على مجموع نقصانات الاشیاء فلاجرم یشتاق بکلّه الى ما هو جامع لکلّ الکمالات، بالاِمکان العام

4) «حرکت جوهرى نفس» یکى از مهم‌ترین ارکان معرفت نفس شمرده مى‌شود. بین حرکت جوهرى نفس و معرفت شهودى نفس، پیوند ژرف و تنگاتنگى وجود دارد. در باب حرکت جوهرى نفس، نکاتى قابل طرح است که به اختصار مورد اشاره قرار مى‌گیرند

الف) جوهر نفس همواره در حال دگرگونى است؛ از این‌رو، در کلام صدرالمتألّهین، سخن از «تدرّج وجودى»، «انتقال وجودى»، «تطوّرات جوهرى»، «تحوّلات ذاتى»، «صعود نفس»، و «عروج نفس» به میان آمده است

ب) این سیر و تحوّل ذاتى، یک سیر اشتدادى و استکمالى است؛ به طورى که نفس از موطن مادّه، به جایگاه عقول و انوار مجرّد، صعود مى‌نماید

ج) گرچه نفس در مراحل آغازین آفرینش، در مادّه فرورفته است؛ ولى در مراحل برترِ حرکت جوهرى خود، به تجرّد تامّ مى‌رسد و قائم به ذات و مستقل مى‌گردد و دیگر براى انجام دادن کارهاى مسانخ با خود ـ یعنى تعقّل ـ نیازى به ابزارآلات مادّى و بدنى ندارد

د) حرکت جوهرى نفس در سه مرحله صورت مى‌گیرد: سیر از عالم طبیعت به عالم مثال، سیر از عالم مثال به عالم عقل و مفارقات، و سیر و صعود فراعقلى تا بى‌نهایت

ه .) هرچه نفس کامل‌تر شود، و عوالِم بیشترى را در خود به فعلیت برساند، بر لطافت و صفا و تجرّد آن افزوده مى‌شود. اساسآ، «تجرّد تامّ» ثمره شیرین حرکت

جوهرى است. حرکت جوهرى ـ در مورد نفس آدمى ـ از این ویژگى منحصر به فرد برخوردار است که مى‌تواند مادّى را به مجرّد تبدیل کند؛ البته مادّه‌اى که استعداد تجرّد تامّ را در درون خود داشته باشد، وگرنه «هر سنگى، لؤلؤ و مرجان نشود.»

و) بحث «اتحاد عقل و عاقل و معقول» رابطه تنگاتنگى با حرکت جوهرى دارد. نفس براثر «اتحاد وجودى» و، بلکه بالاتر، «وحدت وجودى» با صورت‌هاى علمى، داراتر و فربه‌تر مى‌شود و این امر موجب تسریع در حرکت جوهرى مى‌گردد. از این‌رو، دو عامل وجود دارند که نقش بسزایى را در اشتداد و تسریع حرکت جوهرى نفس ایفا مى‌کنند؛ یکى «عمل صالح» و دیگرى «علم نافع»

ز) تمام مدارج و مراتبى که نفس درمى‌نوردد، موجب انفصال و انقسام نفس نمى‌شود؛ بلکه «نفسْ» حقیقت واحدى است که در حال حرکت از قوّه به فعلیت است. از این‌رو، صورت حسّى نفس، مادّه است براى پذیرش صورت خیالى و مثالى آن، و صورت مثالى مانند مادّه ثانى است براى صورت عقلى، و صورت عقلى نیز به تنهایى مراتبى دارد که هر مرتبه به منزله مادّه و قابل براى مرتبه بالاتر است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >