مقاله سیستم اطلاعات تجاری pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله سیستم اطلاعات تجاری pdf دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سیستم اطلاعات تجاری pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله سیستم اطلاعات تجاری pdf

سیستم اطلاعات تجاری  
مقدمه  
اهمیت اطلاعات در تجارت  
ویژگیهای اطلاعات مناسب :  
مقاصد کلی اطلاعات  
توصیف داده ها:  
- تبیین رخدادها:  
- پیش بینی :  
- پیشنهاد راهکارها :  
- ارزیابی :  
سیستم های اطلاعات فرابخشی  
فرایندهایی نظیر:  
بازاریابی دو جانبه (تعاملی):  
اتوماسیون نیروی فروش:  
مدیریت محصول و فروش:  
ترویج فروش و تبلیغات:  
توزیع :  
بازاریابی هدفمند:  
تحقیقات بازار و پیش بینی ها:  
2 – سیستم های اطلاعات تولید:  
تولید یکپارچه رایانه ای:  
ساده سازی:  
خودکار کردن:  
یکپارچه کردن:  
تولید به کمک رایانه (CAM) و سیستم های اجرایی تولید:  
شبکه های همکاری تولید:  
کنترل فرایند:  
روباتیک:  
مهندسی به کمک رایانه:  
3 – سیستم های اطلاعات منابع انسانی:  
آموزش و پیشرفت:  
4 – سیستم های اطلاعات حســـابداری:  
سیستم های حسابداری آن لاین:  
پردازش سفارش:  
کنترل موجودی:  
حسابهای دریافتی:  
حسابهای پرداختی:  
لیست حقوق:  
دفتر کل:  
5 – سیستم های اطلاعات مالی:  
مدیریت وجوه نقد:  
تحلیل مالی:  
برنامه ریزی و پیش بینی مالی:  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله سیستم اطلاعات تجاری pdf

1 – TURBAN EFRAIM, MCLEAN EPHRAIM, WETHERBE JAMES, “INFORMATION TECHNOLOGY FOR MANAGEMENT: TRANSFORMATION BUSINESS IN THE DIGITAL ECONOMY”, THIRD EDITION, WILEY INC

2 – O BRIEN JAMES A., “INTRODUCTION TO INFORMATION SYSTEMS: ESSENTIALS FOR THE E-BUSINESS ENTERPRISE”, MCGRAW-HILL IRWIN,

3 – LUSSIER ROBERT N., “MANAGEMENT FUNDAMENTALS CONCEPTS:APPLICATIONS; SKILL; DEVELOPMENT”, SOUTH – WESTERN COLLEGE PUBLISHING,

4 – O SHAUGHNESSY JOHN, “COMPETITIVE MARKETING: A STRATEGIC APPROACH”, ROUTLEDGE,

5 – KOTLER PHILIP, ARMSTRONG GARY, SAUNDERS JOHN, WONG VERONICA, “PRINCIPLE OF MARKETING”, SECOND EUROPEAN EDITION, PRENTICE HALL EUROPE,

. 6 – “FROM THE VALUATION OF INFORMATION TECHNOLOGY, A GUIDE FOR STRATEGY”  BOOKS.COM/FINANCE-AND-PROFITABILITY-BOOKS/THE-VALUATION-OF-INFORMATION-TECHNOLOGY.HTM

7- صرافی زاده، اصغر و علی علی پناهی، «سیستم های اطلاعات مدیریت، مفاهیم، نظریه ها، کاربردها»، تهران، انتشارات میر، 1380 ! مهدی بیگدلو: دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران

 

مقدمه

سیستم های اطلاعات در اشکال گوناگون می‌توانند در سازمانها و کسب و کارها به کار گرفته شوند. مواردی نظیر انجام فعالیتها، حل مسایل سازمانی و پیگیری فرصتهای تجاری، همگی با استفاده از آن امکان پذیر می‌گردد

در این مقاله قصد داریم سیستم اطلاعات تجاری (BIS) را که کارکردهای گوناگون سازمان نظیر بازاریابی، مالی، حسابداری، مدیریت عملیات و مدیریت منابع انسانی را پشتیبانی می‌کند، مورد بررسی قرار دهیم و در پی آن اثراتی که می‌تواند بااستفاده از این سیستم ها در عملکرد سازمانها و کیفیت خروجیهای آنها ایجاد شود را مورد مطالعه قرار دهیم

اهمیت اطلاعات در تجارت

امروزه اطلاعات هم به عنوان یک منبع مهم استراتژیک در سازمان و هم به عنوان یک منبع عمده برای ارزش افزوده مطرح است. اطلاعات همواره به عنوان یک مزیت رقابتی قلمداد شده است. دستیابی به اطلاعات مربوط به فعالیتهای گوناگون سازمان از جنبه های مختلف می‌تواند بر عملکرد کلی آن اثرگذار باشد، برخی از مزایای آن به شرح ذیل است

داشتن اطلاعات در زمینه نیازها و دیدگاههای مصرف کنندگان نسبت به کالاها و خدمات فعلی سازمان می‌تواند، به بهبود محصولات و ایجاد محصولات جدید منجر شود

اطلاعات در مورد پیشرفتهایی که در زمینه مواد و کاربرد فناوری وجود دارد می‌تواند به کارایی و بهره وری در فرایند تولید و بهبود طراحی و کیفیت محصول منجر گردد

ارتباطات پیشرفته میان کارکنانی که خدماتی را به مشتری ارائه می‌دهند و گروه عملیات طراحی و تولید محصول، موجب مشخص شدن نواقص کالا و مشکلات در نصب و اجرای عملیات خواهد شد و لذا موجب افزایش کیفیت شود

وجود جریان صحیح اطلاعات بین بخشهای تولید و فروش می‌تواند وظایف پیش بینی و برنامه زمان بندی تولید را بهبود بخشیده و زمان تحویل را کاهش دهد

به علاوه هر سازمانی که داده های صحیح، دقیق، بهنگام و جامع در اختیار داشته باشد و بتواند در کمترین زمان، به داده های مورد نیازش دسترسی داشته باشد، بهتر می‌تواند به اهدافش نایل شود.(7)

ویژگیهای اطلاعات مناسب

اطلاعات مفید دارای چهار ویژگی هستند؛ 1 – بهنگام بودن 2 – کیفیت 3 – کامل بودن 4 – مربوط بودن. بهنگام بودن به اینکه آیا در هنگام تصمیم گیری دسترسی به اطلاعات امکان پذیر است یا خیر، اشاره دارد. کیفیت به معنای صحت اطلاعات است. افراد به سادگی می‌توانند بااطلاعات غلط تصمیم های اشتباهی را اتخاذ کنند. کامل بودن به مقدار اطلاعات گردآوری شده، دلالت دارد ومربوط بودن به میزان ارتباط اطلاعات بااهداف تصمیم ها اشاره دارد. معیارهای مناسب به مدیران کمک خواهد کرد تا اطلاعات و گزینه های صحیح را انتخاب کنند.(3)

مقاصد کلی اطلاعات

در یک دیدگاه کلی، اطلاعات داده های مورد نیاز برای تصمیم گیری را فراهم می‌کند. این امر از طریق توصیف حالات پدیده ها، تبیین رخدادها، پیش بینی رویدادها، پیشنهاد راهکارهای لازم و سرانجام ارزیابی فعالیتهای ارائه شده، صورت می‌پذیرد

توصیف داده ها

در این مرحله هدف از گردآوری داده ها توصیف شرایط موجود است. همچنین در این مرحله داده های مربوط به متغیرهای تاثیرگذار بر عملکرد سازمان و نیز نتیجه عملکرد سازمان جمع آوری می‌شود تا در مراحل بعد با تفسیر و تعبیر این داده ها به اطلاعات مورد نیاز دست یافت

- تبیین رخدادها

تبیین رخدادها عاملی است که ناآشنایی و غیرمنتظره بودن محیط را کاهش می‌دهد. در حوزه علم تبیین شرایطی است که تحت آن برخی رویدادها تغییر یا از اصول پذیرفته شده تبعیت می‌کند

- پیش بینی

ظپیش بینی مشخص می‌کند که چه رویدادی به عنوان نتیجه برخی از موقعیتها و یا مجموعه ای از شرایط، اتفاق خواهد افتاد. اطلاعات حاصل از پیش بینی کمک می‌کند تا آینده را بهتر بشناسیم و براساس آن به تدوین برنامه ها بپردازیم

- پیشنهاد راهکارها

-   این فرایند شامل مراحل تصمیم گیری است. تعیین اهداف، شناسایی گزینه های مربوط و نتایج احتمالی آنها، ارزیابی این نتایج و در پایان انتخاب تصمیم بهینه

- ارزیابی

-   به طور خاص در سازمان ارزیابی فرایند تعیین چگونگی موفقیت برخی برنامه ها یا اقدامات در دستیابی به اهداف تعیین شده است. اطلاعات مورد نیاز برای ارزیابی به مدیران کمک می‌کند تا برنامه های اجرایی را ارزیابی کنند و پتانسیـل آتی آن را مشخص کنند. (4)

سیستم های اطلاعات فرابخشی

-   سیستم های اطلاعات اغلب ترکیب یکپارچه ای از سیستم های اطلاعاتی بخشی هستند. این قبیل سیستم ها فرایندهای تجاری را پشتیبانی می‌کنند

فرایندهایی نظیر

-   توسعه محصول جدید، تولید، توزیع، مدیریت سفارشها، پشتیبانی از مشتریان و نظایر آن. بسیاری از سازمانها به سیستم های فرابخشی به عنوان راهی استراتژیک برای استفاده از فناوری اطلاعات در سهیم ساختن منابع اطلاعاتی میان بخشهای مختلف می‌نگرند، که به موجب آن کارایی و اثربخشی فرایندهای تجاری خود را در دستیابی به اهداف استراتژیک خود، بهبود بخشند. به عنوان مثال، می‌توان از فرایند توسعه محصول جدید در یک سازمان تولیدی یاد کرد. این فرایند تجاری (محصول جدید) می‌بایستی از سیستم های اطلاعات فرابخشی استفاده کنند که چندین بخش را درگیر می‌کند

-   سیستم های اطلاعات تجاری براساس وظایف و کارکردهای تجاری که آنها را پشتیبانی می‌کنند، مورد تجزیه تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرند

-   همان گونه که در شکل دو مشاهده می‌شود، سیستم های اطلاعات تجاری به پنج بخش اصلی گروه بندی شده اند. این سیستم ها با یکپارچه شدن با یکدیگر به صورت فرابخشی سیستم های اطلاعات تجاری را شکل می‌دهند. (2)

-      1 – سیستم های اطلاعات بازاریابی

-   سیستم اطلاعات بازاریابی شامل افراد و تجهیزات و روشهایی است که اطلاعات مورد نیاز برای تصمیم گیران بازاریابی را به صورت صحیح و بهنگام، گردآوری، دسته بندی، تحلیل، ارزیابی و منتشر می‌کند. (5) شرکتهای تجاری به منظور شناسایی و پاسخ به تغییرات پرشتاب محیط امروزی، به گونه ای فزاینده به سمت استفــــاده از فناوری اطلاعات گرایش پیدا می‌کنند. به عنوان مثال وب سایت ها و سرویسهای اینترنتی امکان برقراری فرایند بازاریابی تعاملی را فراهم ساخته است که به موجب آن مشتریان می‌توانند در ساخت، بازاریابی، خرید و بهبود کالاها و خدمات، به عنـــوان یک شریک برای سازمان تبدیل شوند. (2)

بازاریابی دو جانبه (تعاملی)

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزارههای مربوط به عا

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج pdf دارای 39 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج pdf

چکیده  
مقدمه  
استنتاج فرضیه‌ای  
تبیین  
رویکردهای تبیین  
1 رویکرد استنتاجی تبیین  
2 رویکرد علی تبیین  
3 رویکرد تجربی  
تبیین بهتر  
استنتاج معطوف به بهترین تبیین و رئالیسم متافیزیکی  
استنتاج معطوف به بهترین تبیین و رئالیسم معرفتی  
استنتاج معطوف به بهترین تبیین به عنوان معیار ارزیابی  
رئالیسم علمی  
استنتاج معطوف به بهترین تبیین و انسجام‌گرایی  
استنتاج معطوف به بهترین تبیین و نسبیت گرایی  
نتیجه  
پی‌نوشت‌ها  
منابع  
منابع لاتین  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج pdf

ــ آیت الله مصباح یزدی، آموزش فلسفه، تهران، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 13

ــ آلن چالمرز، فلسفه علم، ترجمه سعید زیبا کلام، تهران، سمت، 1371

– دانیل لیتل، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمه عبدالکریم سروش ، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط، 1373

– کارل همپل، فلسفه علوم طبیعی، ترجمه حسین معصومی ، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1369

– طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1416ه. ق

– ــــــ، برهان، ترجمه، تصحیح و تعلیق مهدی قوام صفری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1371

– راسل، برتراند، علم ما به جهان خارج، ترجمه منوچهر بزرگمهر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله استنتاج معطوف به بهترین تبیین و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج pdf

– Van B. Frassen, The Scientific Image, New York, Oxford,

– Peter Lipton, Inference to the Best Explanation, in “A Companion to the philosophy of science”, Edited by W.H. Newton Smith, Blackwell,

– Robert Burch ,Charles Sanders Peirce, in ” The Stanford Encyclopedia of philosophy”, (Fall 1999 Edition) Edward N. Zalta. (ed) URL= http: // plato. Stanford. Edu/ archives/ fall 1999/ entries/ Russell/

 – Paul k. Moser, Knowledge and Evidence, Cambridge University Press,

– ———-, Moser (with others), The Theory of Knowledge, Oxford,

– Paul R. Thagard, inference to the best explanation, in :” Philosophy of Science, edited by

Lawrence sklar, Harward University Press, 1999, vol. 5,

– Sextus Emoiricus, Outlines of Pyrrhonism, Trasilated by R.G.Bury, Buffalo, New York,

– Roderick Milton Chisholm, The Problem of the Criterion, Marquette University, in the United

states of America,

– Robert Amico, The Problem of the Criterion, Edited by Paul K. Moser, U.S.A: Rowman and

Littlefield Publishers,

– Sextus Emoiricus, Outlines of Pyrrhonism, Trasilated by R.G.Bury, Buffalo, New York,

– van Fraassen, B., The Scientific Image, Oxford: Oxford University Press,

چکیده

استنتاج فرضیه‌‌ای، نوعی استدلال است که چارلز سندرس پیرس در کنار دو نوع استنتاج دیگر یعنی قیاس و استقراء مطرح کرده است و پس از او، کسانی چون گلبرت هارمن آنرا بسط و توسعه داده‌اند. ایده اصلی آن این است که ملاحظات تبیینی می‌توانند ما را به استنتاج نتیجه‌ای راه نمایند که پیش از آن به صورت فرضیه قابل طرح بوده و در صورت صحت این نتیجه، شواهد و قرائن نیز بهتر تبیین می‌گردند. امروزه بسیاری کسان در قلمرو‌های گوناگون آن را به کار می‌برند که از آن جمله در معرفت‌شناسی و توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج است

معرفت‌شناسان، درباره عالم خارج با سه مسئله بنیادی روبه‌رویند که عبارتند از: وجود عالم خارج، معرفت ما به آن و معیار ارزیابی معرفت. برخی فیلسوفان اخیراً برای حل این مسائل به شیوه‌ای متوسل شده‌اند که معروف به «استنتاج معطوف به بهترین تبیین» است و این شیوه را شکلی از استنتاج فرضیه‌ای دانسته‌اند. امّا این شیوه جدید استنتاج نیز با سه پرسش بنیادی مواجه است: توصیف، تبیین و توجیه. مشکل اول به چیستی هویت آن باز می‌گردد، مشکل دوم علل برتری آن ر که در عنوان فوق مأخوذ است بیان می‌دارد و مشکل سوم، به دلایل اثبات و توجیه آن ارتباط پیدا می‌کند

نویسنده با نگاهی به تفاسیر مختلف این شیوه از استنتاج، بر آن است تا پاسخی به پرسش‌های فوق بیابد و در ادامه به نحوی رویکرد علّی تبیین را تقویت کند و از این رهگذر، کارآمدی آن را در توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج مورد ارزیابی قرار دهد

کلید واژه‌ها

استنتاج فرضیه‌ای، استنتاج معطوف به بهترین تبیین، توجیه، مسئله معیار، انسجام‌گرایی، نسبیت‌گرایی، علیت، برهان

مقدمه

همه ما گاه در زندگی خود با حوادثی مواجه می‌شویم که وقتی آن‌ها را کنار هم می‌گذاریم، مسئله‌ای را اثبات می‌کنند. مثلاً روزی ممکن است هنگام ورود به خانه، درِ خانه را باز ببینیم (در حالی که علی‌القاعد بسته است). در این وضعیت اندکی مشکوک می‌شویم. همین که وارد خانه می‌شویم، در‌می‌یابیم که نا آشنایی در غیاب ما وارد خانه شده است. وقتی می‌بینیم که وضع ظاهری خانه به هم خورده است، تشویش ما بیش‌تر می‌شود. زمانی که در کمد را شکسته می‌یابیم، فرضیه دزد جان می‌گیرد. اگر برخی اشیای گران‌قیمت را نیابیم، فرضیه‌ قوت افزون‌تری می‌گیرد. در این صورت، بی‌تردید سراغ پلیس خواهیم رفت تا دزد را بیابد

به راستی، چه چیز ما را مطمئن می‌سازد تا به فرضیه دزد را برسیم؟ پاسخ روشن است: کنار هم گذاشتن قرائن و شواهد. اگر فرد فرضی احتمالات دیگری را مطرح نماید در صورتی که از نظر عقل قابل اعتبار نباشد بی‌تردید خلاف عرف نوعی جامعه عمل کرده و در خور مزمت است

در مسائل حقوقی، وقتی کارآگاهان با صحنه جنایت مواجه می‌شوند، فرضیات گوناگونی را متصور می‌دانند امّا معمولاً یک یا چند فرضیه را می‌گیرند و بقیه را رها می‌کنند و با توجه به آن سعی می‌کنند دلایل و قرائن کافی را بیابند. ممکن است این دلایل قطعی نباشند؛ امّا سازگاری و هماهنگی فرضیه با آن‌ها ، کارشناس مسائل جنایی را به صحت و درستی فرضیه رهنمون می‌کند و از همین جا این را نیز درمی‌یابد که دلایل درست بوده‌اند. اگر کارشناس به عدم هماهنگی آن‌ها برسد، نه تنها نتیجه می‌گیرد که فرضیه نادرست است، بلکه عدم صحت و درستی قرائن را هم کشف می‌کند. در این‌گونه موارد، تبیین اهمیت خاصی می‌یابد و روی هم رفته بهتر می‌تواند قانع کننده باشد

نمونه دیگر، اخترشناسی است. در اوایل قرن گذشته اخترشناسان تنها به وجود هفت سیاره عُطارِد، زهره، زمین، مریخ، مشتری، زُحل و اورانوس علم داشتند. آن‌ها مشاهده کردند که مدار سیاره اورانوس دقیقاً مطابق محاسبات آن‌ها نیست. این مسئله‌ای بود که می‌بایست تبیین شود و برخلاف انتظار آن‌ها بود و این نیز ضرورت تبیین آن را ایجاب می‌کرد. آن‌ها استدلال ‌کردند که اگر سیاره هشتمی ورای اورانوس وجود می‌داشت، که تا به حال مشهود نبوده، تأثیر گرانشی آن بر اورانوس، مداری را که اخترشناسان فی‌الواقع مشاهده می‌کردند، به خوبی تبیین می‌کند. آن‌ها وجود چنین سیاره را مفروض گرفتند و سرانجام از طریق تلسکوپ قدرتمندی، آن را در همان جا مشاهده کردند که انتظار داشتند. این سیاره هشتم نپتون (Neptune) بود

به عقیده برخی فیلسوفان، مثال‌های فوق، مصادیقی از استنتاج‌هایی هستند که در قالب هیچ یک از استنتاج‌های شناخته نمی‌گنجند؛ بلکه بر شیوه‌ای جدید هستند و اگر چنین شیوه‌ای را نپذیریم، مثال‌های فوق قابل توجیه نخواهند بود

به نظر آنان، با بررسی اجمالی تاریخ علم، قرائن و شواهد فراوانی می‌توان برای این شیوه از استنتاج به دست آورد، زیرا این شیوه نه تنها در دانش‌های گوناگون علوم تجربی، که در توجیه تجارب دینی و حتی اثبات وجود خداوند و اثبات حقانیت موضع رئالیستی، به کار رفته است و امروزه معمولا با نام «استنتاج معطوف به بهترین تبیین» (inference to the best explanation) میان فیلسوفان از شهرت خاصی برخوردار است. از جمله مواردی که به آن تمسک می‌جویند، اثبات جهان خارج و توجیه گزاره‌های مربوط به آن است که عنوان نوشته حاضر است

ایده اصلی این شکل از استنتاج آن است که ملاحظات تبیینی می‌توانند ما را به استنتاج نتیجه‌ای رهنمون کنند؛ همان‌گونه که دانشمندان از شواهد موجود، فرضیه‌ای را استنتاج می‌کنند که در صورت صحت، می‌توانند آن فرضیه را بهتر تبیین نمایند.3 این شیوه از استنتاج علی رغم وضوح ظاهری و کاربردهای گسترده آن، با پرسش‌های سخت و دشواری مواجه است؛ پرسش‌هایی که برخی را واداشته‌اند عملاً اظهار عجز کنند.4 از آن میان می‌توان به این پرسش‌ها اشاره نمود: استنتاج فرضیه‌ای چیست و تبیین بهتر کدام است؟ ملاک‌های برتری یک استنتاج بر دیگر اشکال آن کدامند؟ این شیوه چه نسبتی با برهان دارد؟ آیا این شیوه نوعی انسجام‌گرایی نیست؟ آیا این شکل از استنتاج می‌تواند معیاری درباره صحت توجیه گزاره‌های عالم خارج ارائه کند؟ سرانجام اینکه در صورت صحت، آیا می‌توان از تلازم آن با صدق سخن به میان آورد یا نه؟

این نوع استنتاج به قول لیپتون (Lipton) با دو مشکل مواجه است: مشکل توصیف و مشکل توجیه.5 مشکل توصیف، خود، به دو مشکل دیگر قابل تجزیه است: چیستی استنتاج معطوف به بهترین تبیین و ملاک برتری تبیینی بر تبیین دیگر. از این‌رو، می‌توان گفت، این مسئله با سه مشکل مواجه است: توصیف، تبیین و توجیه. در باب چیستی این نوع استنتاج، که مشکل توصیف است، دیدگاه‌هایی مطرح است که به آن‌ها خواهیم پرداخت. در بحث تبیین که به ملاک برتری یک تبیین بر تبیین دیگر مربوط می‌شود، نزاع بر سر آن است که چه چیز موجب برتری تبیینی بر تبیین‌های دیگر می‌شود. در این باب نیز دیدگاه‌هایی مطرح است که در آینده به آن‌ها اشاره خواهیم کرد

مشکل توجیه، به میزان اعتبار و دلایل مؤید این شکل از استنتاج باز می‌گردد. برخی از معتقدان به این روش، صحت آن را بدیهی دانسته و برخی نیز، همانند صحت و اعتبار منطق سنتی، کوشیده‌اند شهود را ملاک برتری آن قلمداد کنند و برخی نیز دلایلی بر آن آورده‌اند که از جمله، کارآیی در برخی موارد است؛ مثل اثبات جهان خارج، توجیه گزاره‌های مربوط به آ‌ن و ارائه روشی برای توجیه آن‌ها

از سوی دیگر، این شیوه از آنجا با معرفت‌شناسی ارتباط پیدا می‌کند که معرفت‌شناسان معاصر نوعاً معتقداند که توجیه باورهای مربوط به عالم خارج از طریق ارائه ادله صورت می‌گیرد؛ امّا این ادله لزوماً ادله قیاسی نیستند، که شیوه‌ای است مقبول؛ بلکه می‌توانند استقرائی باشند و آنچه در معرفت‌شناسی معاصر معمول است، همین توجیه استقرائی است؛6 زیرا موضوع آن، دانش‌های تجربی و پسینی (a posteriori) است.7 در اینجا استقراء با همان معضلی مواجه است که علوم‌اند و از این‌رو عده‌ای اخیراً به عنوان بدیل استقراء، از شیوه فوق در اثبات و توجیه باورهای مربوط به عالم خارج سود برده‌اند

امّا صعوبت بحث‌های فوق و ناتوانی در پاسخ به پرسش‌های مذکور، موجب گردیده است جمعی با آن مخالفت ورزند. متفکرانی همچون ون فراسن (Van Fraassen)، فاین (Fine)، نانسی کارترایت (Nancy Cartwright) و عموم آنتی رئالیست‌ها (anti-realist) همین نگرش را داشته و نقدهای جدی بر آن وارد کرده‌اند

آنچه می‌آید، نگاهی است به تلاش‌های صورت گرفته برای یافتن پاسخی به پرسش‌های فوق. ضرورت دارد نخست ماهیت تبیین و ساختار این نوع استنتاج، که به توصیف این رویکرد ارتباط پیدا می‌کند، بازگو گردد و سپس به علت یا علل برتری آن، که در عنوان این استنتاج قید گردیده، اشاره شود. بحث پایانی به کارآیی آن در توجیه گزاره‌های مربوط به عالم خارج می‌پردازد و برخی نقدها را برمی‌رسد که منتقدان به سویش روانه کرده‌اند در نهایت، ارزیابی کلی این شیوه از استنتاج می‌آید

استنتاج فرضیه‌ای

در چند قرن اخیر، پیشرفت سریع و بی‌وقفه دانش تجربی بسیار ژرف و گسترده بوده است. این سرعت حیرت آور، از سویی، قابل انکار نیست و از سوی دیگر، بسیاری را واداشته است تا به کشف رمز و راز آن بپردازند. در این تکاپو همه دریافتند که روش منطقی آن معمولاً منحصر در استقراء است؛ ولی استقراء بعد از هیوم با معضلات لاینحلی مواجه گردید و حل این مسئله به دغدغه اصلی بسیاری از اندیشه‌مندان مبدّل شد. علی‌رغم همه تلاش‌ها برای ترمیم آن، دیگر کسی به آسانی نمی‌توانست به آن توسّل جوید. ‌

هیوم می‌گفت، استنتاج یا قیاسی است و یا استقرائی. به عقیده او، استنتاج استقرائی چون دلیل قیاسی ندارد، فاقد اعتبار است و نمی‌تواند مفید قطعیت باشد. امّا پیرس این حصر را نپذیرفت و به زعم خود، توانست راهی برای رهایی از این معضل بیابد. وی معتقد بود که نوعی از استنتاج داریم که غیر از این دو قسم است و آن استنتاج «فرضیه‌ای» (abduction) است.8 بنابراین، ما سه نوع استتاج داریم: استنتاج قیاسی، استقرائی و استنتاج فرضیه‌ای. از آن تاریخ به بعد بود که این روش بسط و گسترش یافت و به عنوان استنتاج معطوف به بهترین تبیین شناخته شد

در این باره دیدگاه‌هایی مطرح است. برخی برآنند که تمام انواع استنتاج استقرائی و فرضیه‌ای، به استنتاج معطوف به بهترین تبیین باز می‌گردند.9 برخی دیگر برآنند که آن‌ها تفاوت‌هایی دارند. برخی نیز گام فراتر نهاده، حتی مدعی‌اند که هر نوع اشکال استنتاج معتبر و موجه سرانجام به استنتاج معطوف به بهترین تبیین بازمی‌گردد

چنان‌که از مثال‌های آغازین این نوشته و مثال‌های مذکور در استنتاج معطوف به بهترین تبیین پیدا است، صورت این استدلال را می‌توان متفاوت از اشکال سنتی قیاس و استقراء ترسیم کرد. در این شیوه از استنتاج، نخست نتیجه به دست می‌آید و آن‌گاه مقدمات ذکر می‌شوند.11 به عبارت دیگر، در ابتدا فرضیاتی شکل می‌دهیم و بعد سعی می‌کنیم براساس آن، باورهایی را به دست آوریم؛ باورهایی که در ابتدا از احتمال صحّت اندکی بهره‌مندند؛ امّا سازگاری و توان پاسخ دادن آن‌ها به چراهای فرضیه و کنار هم نشاندن جمیع داده‌ها، هم می‌تواند فرضیه را استحکام بخشد و هم احتمال صحت خود آن‌ها را افزایش دهد. از همین امر می‌توان دریافت که چرا به آن استنتاج «فرضیه‌ای» گفته‌اند و گاه به آن استنتاج فرضی قیاسی نیز می‌گویند

بنابراین، تفاوت این شکل از استنتاج با استنتاج قیاسی در آن است که در قیاس ابتدا مقدمات ذکر می‌شوند و بعد براساس آن‌ها نتیجه‌ای استخراج می‌گردد؛ امّا در استنتاج فرضیه‌ای، نتیجه‌ به صورت احتمالی مفروض دانسته می‌شود و براساس آن، شواهد و قرائنی جست‌وجو می‌گردد. در صورت یافت چنین شواهدی، پژوهشگر به این نتیجه می‌رسد که هم آن فرض درست است و هم دلایل مذکور را به درستی تحصیل کرده است

این شکل از استنتاج با استقراء یا «استنتاج به کمک شمارش ساده» (induction by simple enumeration) نیز تفاوت‌هایی دارد. در استقرای معمولی پژوهشگر، تنها دنبال تعمیم است و این هدف را با استقصاء در موارد جزئی اندک و محدود به دست می‌آورد؛ در حالی که در استنتاج مورد بحث، عکس آن است؛ یعنی پیش از بررسی موارد جزئی، تعمیم حاصل شده است. دومین تفاوت آن با استقراء در این است که در شیوه فوق، گستره وسیع از داده‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد که به نوعی کل‌نگری منتهی می‌شود و در صورت صحت فرضیه‌، این کار به وحدت‌بخشی جمیع آن‌ها می‌انجامد در حالی که در استقراء معمولاً همه موارد بررسی نمی‌شوند. سومین و مهم‌ترین تفاوت آن با استقراء شاید در این باشد که علاوه بر تعمیم، به دنبال تعلیل نیز هست. بنابراین، به لحاظی می‌توان میان این نوع از استنتاج و أشکال متعارف آن تفاوت‌هایی را تصویر کرد؛ امّا این مقدار نمی‌تواند ما را به ماهیت و چیستی این نوع استنتاج راه نماید. بنابراین، درک ماهیت آن گام‌های بیش‌تری می‌طلبد

تبیین

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf دارای 41 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf

چکیده  
مقدّمه  
نقد منابع و مآخذ  
چه مى‏توانیم بدانیم؟  
«تصوّر» در فلسفه اسپینوزا  
درجات صعودى صدق (اقسام معرفت)  
1 معرفت نوع اول (معرفت ناشى از تجربه مبهم)  
2 معرفت نوع دوم (شناخت استدلالى)  
3 معرفت نوع سوم (شناخت شهودى)  
اقسام تصوّرات درست  
در باب مطابقت با واقع و صدق گزاره‏ها  
نتیجه‏گیرى  
•••  منابع  
پى‏نوشت‏ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf

ـ اسپینوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیرى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1376

ـ ـــــ ، رساله در اصلاح فاهمه، ترجمه اسماعیل سعادت، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1374

ـ استراترن، پل، آشنایى با اسپینوزا، ترجمه شهرام حمزه‏اى، تهران، مرکز، 1379

ـ پارکینسن، جورج هنرى ردکلیف، عقل و تجربه از نظر اسپینوزا، ترجمه محمّدعلى عبداللهى، قم، بوستانکتاب، 1381

ـ پارکینسن، جورج هنرى ردکلیف، نظریه شناخت اسپینوزا، ترجمه مسعود سیف، تهران، علمى و فرهنگى،1386

ـ جهانگیرى، محسن، «اقسام علم و مسائل مربوط به آن از نظر اسپینوزا»، در: مجموعه مقالات (بیست مقاله)،تهران، حکمت، 1383

- فتحى‏زاده، مرتضى، جستارهایى در معرفت‏شناسى معاصر، قم، کتاب طه، 1384

ـ فروغى، محمّدعلى، سیر حکمت در اروپا، تهران، هرمس، 1383

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه غلامرضا اعوانى، تهران، علمى و فرهنگى، 1386

ـ یاسپرس، کارل، اسپینوزا، فلسفه، الهیات و سیاست، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1375

- Joachim, Harold H., A Study of the Ethics of Spinoza, Oxford, Clarendon Press,

- Lloyd, Genevieve, Routledge Philosophy Guidebook to Spinoza and the Ethics, Londen andNewYork, Routledge,

- Pollock, Fredrick, Spinoza: His Life and Philosophy, Londen, Duckworth,

- Rescher, C.f. N., The Coherence Theory of Truth, Oxford, Clarendon,

- Spinoza, Baruch, Complete Works, Translated by Samuel Shirley, Edited by Michael L. Morgan,Hackett Publishing Compony,

- —– , Spinoza’s Short Treaties on God, Man, and His Well-being, Tr. and ed. withan Introdutionby A. Wolf, Cambridge University Press,

- Wolfson, Harry Astryn, The Philosopy of Spinoza, Harvard University Press,

چکیده

نگارنده مقاله حاضر بر آن است تا در بررسى مبانى معرفت‏شناختى فلسفه اسپینوزا، برخى ازمهم‏ترین سؤالات معرفت‏شناسى معاصر را پیش‏روى نظریات فلسفى این فیلسوف عقل‏گراى قرن هفدهم قرار دهد و از این طریق، نوشتارى جامع را در ارائه منظومه‏وار اندیشه‏هاى معرفت‏شناسانه وى سامان بخشد. ضمن اینکه در مقاله حاضر، با مرورى بر درجات صعودى صدق (معرفت ناشى از تجربه مبهم، معرفت استدلالى، و معرفت شهودى)، به بررسىِ اعتبار، وثوق و نیز ویژگى‏هاى مراتب ادراک در نظریه شناخت اسپینوزا پرداخته خواهد شد

     نظریه شناخت اسپینوزا با برشمردن معیارهاى درونى و بیرونى صدق، از تصوّرات تام (ناظر به تأمین معیارهاى درونى صدق) و حقیقى (ناظر به معیار بیرونى صدق) سخن مى‏گوید. مطابقت با واقع (امر متصوَّر)، به عنوان معیار بیرونى و وضوح (بداهت)، و نیز تمایز و سازگارى، به عنوان معیارهاى درونى صدق، پدیدآورندگانِ تصوّرى تامّ و حقیقى خواهند بود. بر این اساس، نظریه شناخت اسپینوزا با دو نظریه مشهور حوزه معرفت‏شناسى ـ که عبارت‏اند از: نظریه کلاسیک معرفت و نظریه انسجام یا هماهنگى ـ در موضوع «معیار صدق» قرابت‏هایى خواهد داشت. گفتنى است که در بخش پایانى این مقاله، به بررسى نسبت نظریه شناخت اسپینوزا با دو نظریه مذکور پرداخته خواهد شد

کلیدواژه‏ها: اسپینوزا، تصوّر، درجات صعودى صدق، نظریه کلاسیک معرفت

 

مقدّمه

اسپینوزا یکى از فیلسوفان عقل‏گراى سده هفدهم میلادى است؛ او در پى آن بود که بابهره‏گیرى از روش هندسه اقلیدسى در فلسفه، به نظام فلسفى خودبسنده‏اى مبتنى براستدلالات استنتاجى دست یابد. البته میزان توفیق اسپینوزا در دست‏یابى به این هدف،به واسطه نقدهایى که بعدها به نظام فلسفى وى وارد آمد،1 با تردید روبه‏رو شد؛ امّا بههر روى، بخش عمده‏اى از طرح جامع فلسفى‏اش که تبیین کامل همه‏چیز را دنبالمى‏کرد، تحسین فیلسوفان و فلسفه‏پژوهان بسیارى را برانگیخت

     در آموزه‏هاى فلسفى اسپینوزا، نوآفرینى فکرى قابل ملاحظه‏اى وجود دارد؛ ولىشواهدى نیز دالّ بر تأثیرپذیرى او از تفکرات عارفان یهودى (به ویژه عارفان قبالایى)،متفکران رنسانس (نظیر برونو)، اندیشه‏هاى رواقى، ابن‏میمون، و بالاخره دکارت یافتمى‏شود. یکى از بایسته‏هاى قابل توجه در مطالعه دستگاه فلسفى اسپینوزا، التزامپژوهشگر به تعاریف خاصّى است که این فیلسوف از اصطلاحات رایج در تفکر فلسفىغرب به دست مى‏دهد. از آنجا که این تعاریفِ اسپینوزایى ـ در موارد گوناگون ـ با معانىمتداول آن اصطلاحات کاملاً متفاوت‏اند، مطالعه آثار اسپینوزا بدون مدّنظر قرار دادن آنتعاریف بى‏فایده مى‏نماید

     نظرگاه هستى‏شناختى اسپینوزا در عین آنکه صرفا از جوهرى بسیط، ناکرانمند، وسرمدى سخن مى‏گوید، به صفات بى‏شمارى نیز که بیانگر ماهیت ذاتى این جوهرهستند اشاره مى‏کند. اسپینوزا بُعدى از صفات جوهر را که مقیّد به زمان و فاقد خصیصهناکرانمندى و سرمدیت است و در حقیقت، از عوارض جوهر به شمار مى‏آید،«حالت»2 نام‏گذارى کرده است. او معتقد است: از میان صفات بى‏شمار جوهرسرمدى، تنها دو صفت «بُعد» و «علم» (فکر) متعلّق شناخت ما انسان‏ها قرار مى‏گیرند وجهان نیز چیزى جز تعیّن این دو صفت نیست. بر این اساس، همه موجوداتْ تجلّیاتصفات گوناگون جوهر (یا همان خدا در ادبیات دینى) تلقّى مى‏شوند. اسپینوزا بر اینباور بود که علّیت جوهر یا همان خداوند بر سبیل تعدّى نیست؛ به این معنا که او چیزىخارج از خود پدید نیاورده و جوهر ـ در واقع ـ عین همه اشیاى طبیعى است. در نظامحالتى اسپینوزا، موجوداتْ همان تعیّناتِ جوهر به شمار مى‏روند؛ از این‏رو، «جسم» و«نفس»، حقیقت واحدى هستند، به دو اعتبار: جسم، تعیّن صفت بُعد جوهر است ونفس تعیّن صفت فکر آن. پولوک بر آن است که در نگاه اسپینوزا، «نفس» نمود درونىبدن، و «بدن» نمود بیرونى نفس است.3 انسان‏ها به اعتبار آنکه تعیّن صفت علم جوهربه شمار مى‏روند، ممکن است ـ به واسطه این جنبه عدمى ـ در ادراکات خویش دچاراشتباه شوند؛ امّا به اعتبار جنبه وجودى‏شان، که در حقیقت مبتنى بر صفت ناکرانمند بُعداست، مى‏توانند واجد معرفت حقیقى باشند

     اسپینوزا برخلاف بیکن معتقد بود: عقل به مقتضاى طبیعتش، خطاناپذیر است. وىدر کتاب اخلاق، در پى اثبات این معنا بود که عقل اگر با اتّکا به «مفاهیم مشترک»، و باتمسّک به تصوّرات واضح و متمایز، لوازم منطقى این تصوّرات را استنتاج نماید، بهتصوّرات درست و اصلاح‏ناپذیر دست خواهد یافت. او اعتقاد داشت که طرح کتاب اخلاق شاهدى بر این مدّعاست. اسپینوزا از دو نوع علم «تمام» و «ناتمام» سخن مى‏گفت.او معتقد بود که ادراک کامل اشیا، نتیجه بهره‏مندى از علم تامّ است. معلومات تامّ بشرى،معلوماتى هستند که براى کسب آنها نیازمند علم دیگرى نیستیم؛ امّا علم ناتمام، شناختناقص و مبهم اشیا را درپى دارد که براى تکمیل این‏گونه ادراکات، نیازمند ارجاع بهمعلومات تامّ و حقیقى خواهیم بود. اسپینوزا بر این باور بود که معلومات تامّ انسان بسیارمعدودند. وى اعمال انسان را نتیجه معلومات و تصوّرات او مى‏دانست و بر این اساس،معتقد بود: انسان‏ها هنگامى که واجد تصوّرات تامّ و حقیقى هستند، از درون موجب‏اند؛در این حالت، اعمال انسان‏ها صرفا از اقتضائات طبع آنان نشئت مى‏گیرد و انسان‏ها ازاین حیثْ آزادند و فعّال. امّا هنگامى که اعمال آدمى به متقضاى ایجاب درونى او نیست،بلکه متأثر از امور خارجى است، او صاحب تصوّرات غیرتام خواهد بود و به ناچاراعمالى منفعلانه (و البته غیرعقلانى) خواهد داشت. بدین ترتیب، اسپینوزا رفتار فعّال رارفتارى عقلانى مى‏دانست و بر این اساس، تنها راه اخلاقى زیستن را شناخت درستعواطف از طریق فعالیت عقلانى تلقّى مى‏نمود. او معتقد بود: هنگامى که انسان‏ها ازتصوّرات تامّ و حقیقى بهره‏مند باشند، بدون تردید، اخلاقى خواهند زیست. او در بخشپنجم کتاب اخلاق، با احصاى انفعالات اصلى انسان در خواهش، شادى، و اندوه،4 بهروش هندسه اقلیدسى، همه عواطف و نفسانیات انسان را از این سه انفعال اصلىاستنتاج مى‏کند؛ بدین ترتیب، او در پى اثبات این مدّعاست که «خرد» و «اخلاق» حقیقتواحدى هستند و به موجب قانون طبیعت، آن هنگام که خرد درخشیدن گیرد، اخلاق نیزبه خودى خود نمایان خواهد شد.5 شاید اسپینوزا به همین سبب عمیق‏ترین وجامع‏ترین اثر خود را که دربردارنده همه ابعاد نظام فلسفى اوست، اخلاق نامیده است

     بررسى نظریه شناخت اسپینوزا که این نوشتار به دنبال آن است، محتاج درک عمیقسایر ابعاد دستگاه فلسفى این فیلسوف عقل‏گراى هلندى مى‏باشد که مقدّمه کوتاهحاضر در پى تأمین بخشى از این بایسته بود. ناگفته نماند، از آنجا که اسپینوزا مطالبمربوط به حوزه معرفت را در آثارش (به ویژه کتاب اخلاق)، جدا از مطالب دیگر، موردنقد و بررسى قرار نداده است، براى دریافت جزئیات نظریه او در خصوص شناخت،باید بخش‏هاى مختلف دست‏کم سه اثر مهمّ او یعنى اخلاق،6 رساله در اصلاح فاهمه،7و رساله مختصر در باب خدا، انسان و سعادت او8 را واکاوى نمود.9 در این نوشتار،کوشش خواهد شد تا به اجمال ـ و البته دقیق ـ از اصلى‏ترین مفاد نظریه شناخت اسپینوزاسخن گفته شود

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله درآمدى بر مبانى معرفت‏ شناسى اسپینوزا pdf

مهم‏ترین منبع مبیّن نظریه شناخت اسپینوزا، در درجه اول، کتاب اخلاق (به ویژه بخشدوم آن) است که وى آن را در اواخر عمر و در دوران بلوغ و ثبات فکرى خود نگاشتهاست. برخى از نامه‏هاى وى، بخش‏هاى کوتاهى از رساله الهیات او، و از اینها مهم‏تر،رساله در اصلاح فاهمه نیز در بررسى نظریه شناخت اسپینوزا راهگشا خواهند بود که اثراخیر، به طور ویژه در باب معرفت‏شناسى نوشته شده، امّا ناتمام مانده است. چنان‏که پارکینسن یادآور شده است،10 باید توجه داشت که دیدگاه‏هاى اسپینوزا در رساله دراصلاح فاهمه عمدتا به صورت طرح است و از این حیث، در ارجاع به آنها، باید با دقتعمل کرد و در صورت مشاهده دیدگاه سنجیده‏ترى از وى در سایر آثارش، به ویژه کتاب اخلاق، از این‏گونه ارجاعات صرف‏نظر نمود و یا اینکه آنها را به دیدگاه‏هاى سنجیده‏تر اوتحویل برد

     در میان منابع درجه دوم، دو اثر مهمّ جورج هنرى ردکلیف پارکینسن با عنوان عقل وتجربه از نظر اسپینوزا و نظریه شناخت اسپینوزا (که رساله دکترى نگارنده آن بوده است)،در بررسى موضوع نوشتار حاضر، به نکات قابل‏توجهى اشاره نموده‏اند و از این میان، بهویژه، نظریه شناخت اسپینوزا ـ با عنایت به رویکردهاى معرفت‏شناسى معاصر ـ بررسىنسبتا کاملى را از نظریه شناخت اسپینوزا به دست داده است. از دیگر آثارى که بهبررسى نظریه شناخت اسپینوزا پرداخته‏اند، یکى کتاب فلسفه اسپینوزا،11 اثر ولفسن(مفسّر بزرگ آثار اسپینوزا)، مى‏باشد. ولفسن در جلد دوم این کتاب، در فصلى مجزّا، بهبررسى نظریه شناخت اسپینوزا و مراتب معرفت در نظرگاه وى پرداخته است. هارولدژوکیم نیز در بررسى «اخلاق» اسپینوزا، فصلى را به بررسى نظریه شناخت اسپینوزااختصاص داده است.12 همچنین، در تاریخ فلسفه کاپلستون، گرچه اجمالاً به بررسىمبانى معرفت‏شناسى اسپینوزا پرداخته شده (و از این حیث، موارد فراوانى مغفولمانده)؛ امّا در تبیین نظریه اسپینوزا، در باب درجات صعودى صدق (اقسام معرفت)، بهنکات جامع و دقیقى اشاره شده است

چه مى‏توانیم بدانیم؟

بدون تردید، اسپینوزا را باید فیلسوفى عینیت‏گرا تلقّى نمود که قائل به اصالت عینیت، وبه تبع آن، معرفت‏پذیر بودن عالم است. وى با نظریه مراتب معرفت، در حقیقت،تصویرى از «درجات صعودى صدق»13 را ارائه مى‏دهد؛ تصویرى که بر مبناى اصالتمعرفت‏پذیرى عالم واقع قوام یافته است. علاوه بر این، تمامى اصول متعارفه و قضایایىنیز که در کتاب اخلاق مطرح شده‏اند، برمبناى اصالت معرفت‏ پذیرى عالم خارج،راستى‏آزمایى شده‏اند. اسپینوزا در قضیه چهارده بخش دوم کتاب اخلاق، تصریح مى‏کندکه: «نفس انسان این استعداد را دارد که اشیاى کثیرى را درک کند و این استعداد متناسباست با استعداد بدن او که بتواند تأثیرات کثیرى را بپذیرد.»

    اسپینوزا معتقد است که عقل با بهره‏مندى از معرفت نوع دوم و سوم، طبیعتا اشیا رادرست ادراک مى‏کند و آنها را به همان نحوى که در واقع وجود دارند، مى‏فهمد.15علاوه بر این، عقل حتى اشیا را طبیعتا ضرورى ادراک مى‏کند (نه ممکن)؛16 یعنىآن‏گونه که اشیا در ذات خود وجود دارند. البته، در نظام فلسفى اسپینوزا، این ضرورتاشیا همان ضرورت طبیعت سرمدى خداست و از این‏رو، عقل طبیعتا اشیا را تحت ایننوع از سرمدیت ادراک مى‏کند.17 بر این اساس، اسپینوزا تصریح مى‏کند که نفس انسانبه ذات سرمدى و نامتناهى خدا شناخت تام دارد (البته به این اعتبار که نفس انسانْجزئى از عقل بى‏نهایت خداوند است)؛ چراکه آدمى به واسطه تصوّراتى که دربارهخویش دارد، به بدن خود و اشیاى خارجى ـ که بالفعل موجودند ـ معرفت دارد و آنها راادراک مى‏کند و از آنجا که اشیا همه در خدا موجودند و به واسطه او به تصوّر درمى‏آیند،بنابراین ذات نامتناهى خدا و سرمدیت او براى همه معلوم است.18 اسپینوزا معتقداست که ما خداوند را با عشقى سرمدى دوست داریم؛ زیرا عشق ما نسبت به خداوند،در حقیقت، عشق خداوند نسبت به خودش در درون ماست. به همین ترتیب، شناخت مااز خداوند نیز اندیشیدن خداوند به خودش در درون ماست. نفس در معرفتش بهخداوند، در واقع، بخشى از معرفت تامّ خداوند به خودش است

    در نظام فلسفى‏اى که اسپینوزا بنا مى‏نهد، معرفت حقیقى جهان خارجْ از طریقمعرفت شهودى امکان‏پذیر است؛ معرفتى که از نگاه اسپینوزا در کنار معرفت استدلالى،معرفتى خطاناپذیر و عینى است. بنابراین، عقل از طریق معرفت شهودى قادر است تاحقایق مربوط به «آنچه وجود دارد» را درک و تبیین نماید؛ از این‏رو، با به کار بستن اینشهود، «شناخت تامّ ذات اشیا» محقّق خواهد شد

«تصوّر» در فلسفه اسپینوزا

یکى از مقدّمات ضرورى براى بررسى نظریه شناخت اسپینوزا، آشنایى با مفهوم«تصوّر» در دستگاه فلسفى اوست. تصوّر، در فلسفه اسپینوزا، با معناى دکارتى آن به کلّىمتفاوت است. دکارت تصوّر را اصطلاحا صور خیالى اشیا مى‏داند. در نگاه او، «تصوّر»چیزى است که ذهن آن را به طور مستقیم درک مى‏کند (در مقابلِ «ادراک» که توأم بافعالیت است). امّا اسپینوزا تصوّر را مفهومى ذهنى تلقّى مى‏کند که حاکى از فعالیت ذهناست. به نظر مى‏رسد، مفهوم تصوّر در نگاه دکارت تداعى‏گر نوعى دریافت منفعلانهباشد؛ در عوض، این مفهوم در نگاه اسپینوزا فهم فعّال است

     پارکینسن در این‏باره مى‏نویسد

من واژه‏اى انگلیسى سراغ ندارم که به درستى مقصود اسپینوزا را از «تصوّر» بیانکند. شاید واژه «Thought» نزدیک‏ترین واژه به آن باشد. امّا اشکال این است کهواژه «Thought» به معناى فعالیت نیست، بلکه به معناى آن چیزى است که بهتفکر درآمده است؛ چنان‏که مى‏گوییم: «دو ذهن یک فکر دارند.» امّا فکر مى‏تواند بهمعناى فرایند تفکر نیز باشد و بنابراین، ضررى ندارد که اصطلاح «تصوّر» را درنظر اسپینوزا به معناى تفکر کردن، یعنى فرایند تفکر، تلقّى کنیم

خود اسپینوزا نیز در باب معناى تصوّر، چنین مى‏نویسد: «مقصود من از تصوّر، صورتذهنى است که ذهن از آنجا که یک شى‏ء متفکر است، مصوِّر آن است.»22 وى تأکیدمى‏کند که هنگام استفاده از مفهوم «صورت ذهنى» ـ که ناشى از فعالیت نفس است ـ درتعریف تصوّر، هیچ‏گاه از تقابل آن با ادراک غفلت نکرده است.23 اسپینوزا ادراک راامرى منفعلانه تلقّى مى‏کند؛ بر این اساس، تصوّر را در نگاه اسپینوزا باید به معناى عامّتفکر و اندیشه، و اعم از تصوّر و تصدیق (به معناى متداول آن) دانست

نظریه شناخت اسپینوزا و رابطه آن با نظریه «وحدت جوهر»

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله بررسى و نقد هستى و وجود از منظر هگل pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله بررسى و نقد هستى و وجود از منظر هگل pdf دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله بررسى و نقد هستى و وجود از منظر هگل pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله بررسى و نقد هستى و وجود از منظر هگل pdf

چکیده  
مقدّمه  
اوّلین سه‏گانه هگل  
هستى مجرّد است  
مثال مطلق بنیاد هستى  
اشتراک هگل و ارسطو؛ اوّلین، آخرین است  
چرایى نخستین بودن مقوله هستى  
1 رجوع به جهان عینى  
2 رجوع به عقل  
3 آخرینْ مفهومِ مجرّدِ ممکن بودنِ هستى  
4 تقدّم تصوّرِ مجرّدتر در اندیشه و دلیل ذهنى  
5 استنتاج معتبر باید از مضمر به صریح باشد  
فرق هستى با وجود  
تقسیمات هستى  
هستى متعّین  
نقد نظر هگل در مورد هستى  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله بررسى و نقد هستى و وجود از منظر هگل pdf

ـ استیس، والتر، فلسفه هگل، ترجمه حمید عنایت، چ پنجم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372

ـ دونت، ژانت، درآمدى بر هگل، ترجمه محمّدجعفر پوینده، تهران، سرچشمه، 1380

ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ج 7، ترجمه داریوش آشورى، چ دوم، تهران، علمى و فرهنگى و سروش، 1375

ـ گارودى، روژه، شناخت اندیشه هگل، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگاه، 1362

ـ مجتهدى، کریم، منطق از نظرگاه هگل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات اجتماعى، 1377

ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، چ چهارم، تهران، صدرا، 1378، ج 9

ـ ـــــ ، مجموعه آثار، چ چهارم، تهران، صدرا، 1377، ج 13

چکیده

هستى یکى از زیربنایى‏ترین مفاهیم فلسفه هگل است که نقطه شروع منطق او نیز شمرده مى‏شود. در این مجال، به بررسى مقوله هستى در منظومه فکرى هگل مى‏پردازیم. یگانگى هستى با شناسایى و اینکه هستى در نظر هگل داراى تجرّد است و این تجرّد ناشى از قواعدى است که او براى سه‏پایه‏هاى خود وضع مى‏کند، از جمله مباحث ماست. از دیگر نقاط مهمّ بررسى هستى، یافتن دلایل هگل در نخستین بودن این مقوله است؛ و اینکه او با چه توجیهى دیگر مقولات متکثّر خود را بر این پایه مى‏نهد؟ هگل همچنین براى هستى تقسیماتى قائل شده که ذکر آن آمده است. نکته قابل توجه دیگر تفاوتى است که او میان «وجود» و «هستى» مى‏نهد، این دو را با ظرافت از هم جدا مى‏کند و هریک را در جایگاه خاصّ خود قرار مى‏دهد. در کنار این مباحث، سنجش نظریات هگل به محک نقد، از دیگر محورهاى اصلى ماست که کوشیده‏ایم به نحو منصفانه آن را بررسیم

کلیدواژه‏ها: هگل، هستى، مثال مطلق، تقسیمات هستى، وجود و هستى متعیّن

 

مقدّمه

از میان دو اصل مهم در تفکر هگل، یکى آن است که اندیشه و هستى یا به عبارتى شناسایى و هستى با هم وحدت دارند. هگل معتقد به وحدت اندیشه و هستى است. در سنّت فلسفه اسلامى، از عالم عقل و اندیشه به عنوان عالم اثبات، و از عالم وجود به عنوان عالم ثبوت سخن مى‏رود. مقام اثبات و مقام ثبوت براى هگل وحدت دارند، نه اینکه فرضى باشد؛ بلکه اگر آنها را دو دایره فرض کنیم، بر هم منطبق‏اند. اصل مهمّ دیگر در تفکر هگل آن است که انسان توان درک این وحدت را دارد، هگل بر آن است که در درون عقل، عناصر لازم براى درک این تطابق وجود دارد؛ یعنى عقل ما قادر است این تطابق و وحدت را کشف کند و این نکته مهمّى است. این دو اصل براى هگل بسیار راهبردى مى‏باشند؛ و در واقع، تمام فلسفه‏اش را بر این دو اصل استوار کرده است؛ اوّلاً به وحدت مقام ثبوت و مقام اثبات قائل است و ثانیا شرایط و عناصر لازم را در ذهن و اعماق وجود مهیا مى‏بیند

هگل اساسا وظیفه فلسفه را در حوزه آنچه هست مى‏داند: «آنچه عقلانى است، واقعى است و آنچه واقعى است، عقلانى. هرگاه از بند رسته‏اى چنین اعتقادى دارد، فلسفه نیز به هنگام ملاحظه دنیاى معنوى و دنیاى طبیعى، از همین‏جا مى‏آغازد.»1 او همچون بسیارى از ایده‏آلیست‏ها، هستى را اساسا هستى براى آگاهى مى‏داند و مى‏گوید که نوع هستى فقط از براى آگاهى است. هر موضوع یا عینى در صورتى به وجود مى‏آید که ذهنى باشد. کائنات همان محتواى آگاهى ماست. براى هگل، مفهوم هستى معنایى غیر از معناى صدرایى دارد؛ یعنى در بیرون از من خودش را به من نشان مى‏دهد. مفهوم هستى نزد هگل، شبیه وجود اگزیستانسیالیستى است؛ البته نه اینکه دقیقا همان باشد. هگل عالم را پدیدارى مى‏فهمد، یعنى عالمْ همه آن قلمروهایى را دربر مى‏گیرد که کانت فى‏نفسه به آنها قائل است. از این‏رو، عالم پدیدارى هگل خیلى بزرگ‏تر است؛ منتها منظور هگل از هستى، هستى محسوس است که ما در خارج حس مى‏کنیم

هستى براى هگل نقطه آغاز است. مراد وى از هستى، آن‏گونه مفهومى است که «نطفه واقعیت و اندیشه باهم است. وجود را نمى‏توان منفردا درنظر گرفت؛ وجود [خالى] نامتعیّن چیزى جز عدم نیست.»2 از منظر هگل، وجود و عدم یک چیزند؛ ولى او اندیشیدن به یک چیز معیّن را اندیشیدن به هیچ نمى‏داند؛ چراکه وجود و عدم فقط در قبال دیگرى معنا دارند؛ بدین معنا که وجود تنها همان چیزى است که از بطن عدم جدا مى‏شود و عدم صرفا فقدان وجود است. وجود ضمنا عدم هم هست؛ یعنى ضدّ وجود در خود آن پنهان است. «وجودْ هم وجود است و هم عدم است؛ گذار از وجود به لاوجود، یعنى نابودى است، و گذار از لاوجود به وجود، یعنى بود. در آسمان و زمین، هیچ چیز نیست که وجود و عدم با هم در خود داشته باشد.»3 بنابراین، «هیچ‏چیز در جهان نیست که در حال شدن نباشد.»

اوّلین سه‏گانه هگل

از همین‏جا مى‏توان بحث درباره نخستین سه‏گانه هگل را پیش کشید. از نظر وى، «وجود محض، در مرتبه‏اى که به نحو بى‏واسطه نامتعیّن است، فقط با خود مساوى است؛ بى‏آنکه با غیر خود مساوى باشد. امر نامتعیّن محض، در واقع، خلأ کامل است و اندیشه به درون آن راه ندارد و چیزى درباره آن نمى‏توان شناخت. این وجود نامتعیّن بى‏واسطه در حقیقت همان عدم است.»5 او هستى و نیستى را یک چیز مى‏داند که به درون یکدیگر مى‏گذرند: هستى به درون نیستى، و نیستى به درون هستى گذر مى‏کند؛ زیرا نیستى اندیشه خلأ است و این خلأ چیزى جز هستى محض نیست. «هستى و نیستى انتزاعى‏ترین، کم‏مایه‏ترین، و به همین علّت، صورت‏هاى اصلى تضادّند.»

در نتیجه انحلال این دو صورت تضاد در یکدیگر، مفهوم سومى لازم مى‏آید که تصوّر گذار هستى و نیستى به درون یکدیگر باشد. این همان مقوله گردیدن است که گویا براى هگل از اصالت خاصّى برخوردار است. وى که گذار هستى و نیستى به یکدیگر را عین گردیدن مى‏داند، این فرق را هم قائل است که: «دو حدّ گذار، حدّ آغازین و حدّ پایانى، در حال سکون به سر مى‏برند و از یکدیگر جدا هستند، و گذار به عبارتى بین آن‏دو صورت مى‏گیرد. هربار که هستى و نیستى مطرح مى‏شود، این عنصر سوم باید وجود داشته باشد؛ زیرا هستى و نیستى، به خودى خود، وجود ندارند و فقط در این سومین عنصر وجود دارند.»7 وى در همین راستا، تمجید ویژه‏اى از هراکلیت ـ پیشگام گرایش به شدن ـ مى‏کند و مى‏گوید: تشخیص اینکه حقیقت نخست همان شدن است و وجود و لاوجود تصوّراتى انتزاعى بیش نیستند، نتیجه فلسفى بزرگى است. «فهم ما هردوى این مفاهیم را به عنوان دو مفهوم حقیقى و معتبر [در ذهن] جدا مى‏کند؛ عقل ـ امّا ـ تشخیص مى‏دهد که هریک از اینها در دیگرى است، و هریک از آنها غیر خود را در خود دارد. از این‏رو، کلّ مطلق را باید چون کلّ در حال شدن تلقّى کرد.»8 سواى هراکلیت، پارمنید هم در تحلیل اندیشه گردیدن و سخن از هستى و نیستى بر هگل تقدّم دارد. او نشان داد که گذار نیستى به درون هستى و گذار هستى به درون نیستى دو شکل اندیشه گردیدن هستند

اکنون که دانستیم «هستى»، «نیستى»، و «گردیدن» چگونه نخستین سه‏گانه هگل را تشکیل مى‏دهند، خوب است که بدانیم وى این سه را با جنس، فصل، و نوع برابر مى‏داند: هستى جنس است؛ نیستى که مقوله دوم باشد، فصل است؛ در نتیجه آمیزش جنس و فصل، گردیدن پدید مى‏آید که گونه خاصى از هستى، و از این‏رو، نوعى از آن است. در سه‏گانه‏هاى هگل، همواره مقوله نخستین ایجابى است؛ یعنى معنایى مثبت دارد که در اینجا هستى است. مقوله دوم همیشه سلبى یا مخالف مقوله نخست است و آنچه را مقوله نخست درصدد اثبات آن مى‏باشد، نفى مى‏کند. هگل مقوله دوم را از منبع خارجى نمى‏گیرد، بلکه از مقوله نخست استنتاج مى‏کند؛ از این‏رو، مقوله نخست باید حاوى مقوله دوم باشد و هگل نیز اثبات مى‏کند که مقوله نخست، مقوله بعدى را در کنه خویش دارد. از همین‏جاست که او مى‏خواهد بگوید: مقولات، خود از یکدیگر منتج مى‏شوند. او سه عنصر این سه پایه را به ترتیب برنهاد،9 برابرنهاد10 وهمنهاد11 نام‏گذارى مى‏کند

هستى مجرّد است

هگل براى سه‏ گانه‏ هاى خود، قوانین دیگرى نیز وضع کرده که از آن جمله این است که دو جزء اوّلِ هر سه پایه به طور نسبى مجرّدند، ولى این وضع در جزء سوم دگرگون مى‏شود و به تشخّص نسبى بیشترى مى‏رسد. براى مثال، هستى که نخستین مقوله منطق است از همه مقولات مجرّدتر مى‏باشد، زیرا از همه تعیّنات خویش دورى گزیده است و هیچ‏گونه فصل و ممیّزى ندارد؛ ولى «گردیدن» تفاوت نیستى و هستى را دربر دارد. هستى و نیستى به طور جداگانه مجرّدند؛ ولى هنگامى که برهم مى‏آیند، مقوله بالنسبه مشخّص «گردیدن» را رقم مى‏زنند

هم‏نهادها اختلافات برنهاد و برابرنهاد را هم از میان برمى‏دارند و هم حفظ مى‏کنند. به محاق رفتن مطلق اختلافات، مایه یکسانى است. هستى و نیستى همچنان در گردیدن باقى هستند و مى‏توان آنها را به مدد تحلیل، از گردیدن درآورد. هستى و نیستى که وجودشان به هم وابسته است، در گردیدن محو شده‏اند؛ امّا در عین انحلال، باز وجود دارند. از این‏رو، هستى و نیستى در گردیدن محوشدنى نیستند، بلکه محفوظ مى‏مانند. هستى حاوى گردیدن است و گردیدن هم هستى را در خویش دارد. تفاوت این دو در آن است که اوّلى پنهان، و دیگرى پیداست؛ چراکه مقولات زبرین، مقولات زیرین را در خویش دارند. با این حال، مى‏توان گفت که در معناى دیگر، مقولات زیرینْ حاوى مقولات زبرین‏اند. گردیدن، هستى را در خویش دارد؛ ولى هستى نیز حاوى گردیدن است. این معنا، از آنجا به دست مى‏آید که گردیدن از هستى استنتاج مى‏شود. گردیدن در هستى پنهان بود، ولى هستى به نحو پیدا در گردیدن نمایان است؛ زیرا به روشنى، گردیدن نوعى از هستى شمرده مى‏شود

این قضیه بدینجا ختم نمى‏شود؛ بلکه به عبارتى باید گفت که نه فقط گردیدن، بلکه تمامى مقولات بعدى در هستى پنهان‏اند. همه مقولات منطق هگل، به حال اضمار، در مقوله هستى مندرج‏اند. هستى به طور ضمنى، همه مقولاتى است که در پى آن مى‏آیند. «هستى، صورت معقول است؛ ولى در حال ضمنى.»12 هگل همچنین هستى را «آن» یا «دقیقه» مى‏نامد، و این ناشى از این نکته است که وى دو جزء نخستین هر سه پایه را آن یا دقیقه مى‏نامد؛ یعنى تز و آنتى‏تز هر سه پایه دقایق‏اند، یعنى عناصر ترکیب‏کننده سه‏پایه‏اند. هگل هستى را مبدأ جست‏وجوى فلسفى و دیالکتیکى خود قرار مى‏دهد. این سخن بدان معناست که هستى، خود از چیزى دیگر به دست نیامده است و یا به اصطلاح هگل، از جایى منتج نیست

مثال مطلق بنیاد هستى

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :

مقاله عقلگریزی عرفان pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله عقل‌گریزی عرفان pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله عقل‌گریزی عرفان pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله عقل‌گریزی عرفان pdf

چکیده  
مقدّمه  
دیدگاه اختصاصی والتر استیس  
نقد دیدگاه اختصاصی استیس  
منابع  
پی‌نوشت‌ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله عقل‌گریزی عرفان pdf

ـ ابن ترکه، صائن‌الدین، تمهید القواعد، (تهران، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، 1360);

ـ ابن عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکّیه، تحقیق عثمان یحیی، ج 4

ـ استیس، والتر، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، (تهران، سروش، بی‌تا);

ـ صدرالمتألهین، اسفار اربعه، (قم، المکتبه المصطفویه، 1386 هـ ق)، ج 2;

ـ قیصری، داود، شرح فصوص، چاپ سنگی، (قم، بیدار، بی‌تا);

ـ کاکایی، قاسم، وحدت وجود به روایت ابن عربی و مایستر الهارت، (تهران، هرمس، بی‌تا);

چکیده

تجربه عرفانی به دلیل ژرفا و پیچیدگی مشهودات خود، پرسش‌هایی را فراروی فیلسوفانی که در وادی فلسفه عرفان گام نهاده‌اند، برانگیخته است. یکی از این پرسش‌ها، پارادوکسیکال بودن آموزه‌های عرفانی، همچون وحدت شخصیه وجود، است. عارفان گاه می‌گویند حقیقت هستی هم عین اشیاست و هم غیر آن. گاه از مشهودات خود چنین تعبیر می‌کنند: او هم واحد است و هم در دل کثیر حاضر بوده و کثیر است; هم متشخص است و هم نامتشخص; دلبر حقیقی در عین ظهور، باطن و در عین بطون، ظاهر است

پرسش این است که آیا این احکام برآمده از شهود عارف، به راستی متناقض‌اند، یا ظاهری تناقض‌آمیز دارند و در ذات آن‌ها تناقضی وجود ندارد. اگر چنین تناقضی در ذات حقایق عرفانی و به ویژه وحدت شخصیه نهفته باشد، ناگزیر این آموزه‌ها با عقل سازگار نخواهند بود; زیرا بنیاد عقل با اصل عدم تناقض و اصل این‌همانی سامان می‌یابد. در این صورت، عقل نمی‌تواند در حوزه عرفان و حقایق خارجی آن گام نهاده، آنها را به نیکی بفهمد، و بر آنها استدلال کند. بنابراین، پرسش این است که آیا عرفان با عقل و فلسفه سازگار است؟ و به طور کلی عرفان عقل‌گریز است یا عقل‌پذیر؟

و.ت. استیس در فصل پنجم کتاب عرفان و فلسفه به این موضوع پرداخته است. این مقاله می‌کوشد تا دیدگاه آقای استیس را تحلیل، نقد و بررسی کند

کلید واژه‌ها

تجربه عرفانی، وحدت شخصیه، حقیقت هستی، این‌همانی، امتناع اجتماع نقیضین، ساحت نامتناهی، احکام اطلاقی

 

مقدّمه

تجربه عرفانی یکی از برجسته‌ترین تجربه‌های بشری است که بیشتر، فرزانگان و رادمردان از آن بهره دارند. تجربه عرفانی به دلیل معرفت‌خیز بودنش و به سبب ژرفا و پیچیدگی مشهوداتش، و گاه کج‌تابی آموزه‌های برخاسته از شهود عرفانی نزد عقل عادی، پرسش‌هایی را برای اندیشمندان، و بهویژه فیلسوفانی که در وادی فلسفه عرفان گام نهاده‌اند، برانگیخته است

یکی از این پرسش‌ها، در باب پارادوکسیکال و متناقض‌نما بودن آموزه‌های عرفانی، همچون وحدت شخصیه، و فروعات آن است. عارفان گاه می‌گویند حقیقت هستی، هم عین اشیاست و هم غیر اشیا. گاه از مشهودات خود این چنین تعبیر می‌کنند که او (خداوند)، هم واحد است و هم در دل کثیر حاضر بوده، کثیر است; هم متشخص، و هم نامتشخص است. عارفان با اینکه کثرات را می‌پذیرند، حق سبحانه را تنها وجود و هستی می‌دانند، و گاه می‌گویند: دلبر حقیقی در عین ظهور باطن و در عین بطون ظاهر است: «یا باطناً فی ظهوره و ظاهراً فی بطونه و مکنونه.»1 او هم اول است، هم آخر; هم ظاهر است و هم باطن: «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»2; او هم در درون اشیاست و هم بیرون از اشیا: «داخل فی الاشیاء لا کشیء داخل فی شیء و خارج من الاشیاء لا کشیء خارج من شیء .»

محقق برجسته «والتر ترنس استیس» پس از بررسی سخنان عارفان جهان (اعم از مسیحی، مسلمان، هندی و چینی) و بررسی شهوداتشان به اختصار می‌گوید

شطحیه (= حکم متناقض‌نما)ی وحدت وجود بر این است که خدا و جهان، هم یکسان است و هم نایکسان یا متمایز و شطحیه سلبی ـ ایجابی یا خلأ ـ ملأ که سه جنبه داشت، بر این است که واحد یا نفس کلی، هم دارای کیفیات است و هم بلاکیف; هم متشخص است و هم نامتشخص; هم ایستاست هم پویا، و شطحیه انحلال فردیت بر این است که هویت من محو می‌شود و در عین حال بر جا می‌ماند و این شطحیه که می‌گوید هر کس به نیروانا نایل شود نه وجود دارد و نه وجود ندارد، و شطحیه تجربه عرفانی آفاقی این بود که اشیای محسوس هم متکثرند و هم واحد; هم یکسانند و هم متمایز از هم. این شطحیات یا احکام متناقض‌نما را نگارنده به عرفان نبسته است، بلکه با مطالعه اقوال خود عرفا کشف شده و با شواهدی از گفتار ایشان مستند گردیده است

برخی محققان هنگام پژوهش در سخنان عرفا بر این متناقض‌نماها افزوده‌اند و همه را یک‌جا گردآورده و فهرست کرده‌اند

پرسشی که از این گونه سخنان برمی‌آید این است که آیا این احکام برآمده از شهود عارف به راستی متناقضند یا ظاهری تناقض‌آمیز دارند و در ذات آن‌ها تناقضی نیست. به بیان دیگر، آیا ذات حقایق عرفانی تناقض‌آمیز است یا خیر؟ اگر چنین تناقضی در ذات حقایق عرفانی و به ویژه وحدت شخصیه نهفته باشد، ناگزیر این آموزه‌ها با عقل سازگار نخواهد بود; زیرا بنیاد عقل با اصل عدم تناقض (امتناع اجتماع نقیضین و محال بودن ارتفاع نقیضین) و اصل این‌همانی سامان می‌یابد. در این صورت نباید از عقل انتظار داشت که بتواند در حوزه عرفان و حقایق خارجی آن گام نهد و آن را به نیکی بفهمد، و فراتر از آن، بتواند بر آن استدلال کند. بنابراین می‌توان پرسش را به شکل دیگر مطرح کرد: آیا عرفان با عقل و فلسفه سازگار است؟ و آیا دل با عقل و فلسفه جمع شدنی است؟ و به طور کلی، آیا عرفان عقل‌گریز است یا عقل‌پذیر؟

این پرسش، پرسش مهمی است که پیامدهای معرفتی، روحی، روانی و فرهنگی بسیاری به همراه دارد. و.ت. استیس در کتاب عرفان و فلسفه در فصل پنجم بدین پرسش پرداخته است. باید گفت ایشان در بیشتر مواضع کتاب با این مسئله روبه‌روست، و با دیدگاه ویژه‌ای که برگزیده است، جای‌جای این کتاب بدان رنگ درآمده است. آقای استیس تلاش فراوانی از خود نشان می‌دهد تا به ژرفای کلام عارفان بار یابد. از این‌روی، بسیار همدلانه با متون و آموزه‌های عرفانی و تجربیات آن‌ها برخورد می‌کند. تلاش ایشان در تصویر درست وحدت شخصیه در فصل چهارم، ستودنی است. باید انصاف داد تمام موضوعاتی که این کتاب در باب فلسفه عرفان طرح و بررسی کرده، از سر دقت و تیزبینی انتخاب شده‌اند و حوصله نگارنده در استقصای سخنان عارفان در نقاط مختلف جهان و با فرهنگ‌های گوناگون، در خور تحسین است. (هرچند در این زمینه می‌توان خرده‌هایی نیز گرفت.)

با این همه، این کتاب اندکی با فقر فلسفی روبه‌روست. ایشان بنیادهای فلسفی و عقلانی مناسب و کارآمدی برای این مسئله باریک و پیچیده، آماده نکرده است. از این‌روی، در این پرسش مهم (سازگاری عقل و عرفان) راه چندان درستی نپیموده، و در برخی فصول دیگر این کتاب (همچون فصل ششم) نیز به پیروی از دیدگاه اختصاصی در فصل پنجم (عرفان و منطق) از جاده صواب دور گشته است

در این مقال می‌کوشیم بیانات آقای استیس و دیدگاه اختصاصی وی را بازگو کرده، سپس نقدها و خرده‌هایی را که به ذهن می‌رسد در پی بیاوریم تا خواننده محترم خود به داوری نشسته، و میوه شیرین حقیقت را با دستان خود از درخت سنجش و تأمل و حق‌جویی بچیند

دیدگاه اختصاصی والتر استیس

آقای استیس فصل پنجم (عرفان و منطق) را که به این امر اختصاص یافته است با این گفته عارفان آغاز می‌کند که «عرفان طور ورای طور عقل است» و در صدد تفسیری معرفت‌شناختی از آن برمی‌آیند و معنای ارزشی آن را به یکی از فصل‌های آینده موکول می‌کند. ایشان می‌گوید

تمامی متون عرفانی جهان هشدارمان می‌دهد که بین عرفان و عقل رابطه یکه و یگانه‌ای هست که به آن معنا، هیچ مجموعه و منظومه فکری چنین رابطه‌ای را با عقل نمی‌تواند داشته باشد. قولی که جملگی عرفا برآنند این است که عرفان فراتر از عقل است; . چیزی که از «فلان چیز» فراتر است، به هر حال و بدون شک به یک معنا بیرون از آن و غیر از آن است. بنابر این مقدمه، تجربه عرفانی به نحوی بیرون از حوزه عقل انگاشته می‌شود. چنین نکته‌ای بی‌تردید از ادبیات و متون عرفانی سراسر جهان برمی‌آید

ایشان در این زمینه، نخست به بررسی مراد از عقل در این گفته عارفان می‌پردازد. وی سه معنا از آن ارائه می‌دهد و معنای اخص آن را مراد عرفان در این گفته می‌شمارد. مراد از عقل به معنای اخص، عقلی است که در حوزه منطق و سه قاعده مشهور آن (1 اصل این‌همانی و هوهویت; 2امتناع اجتماع نقیضین; 3 امتناع ارتفاع نقیضین) سامان می‌یابد. هنگامی که عارفان می‌گویند «تجربه عرفانی فراتر از عقل است» منظورشان آن است که بیرون از حوزه منطق، و در پی آن، بیرون از حوزه عقل است که با عقل نمی‌توان آن را فهمید و درک کرد.7 اگر واقعاً تجربه‌های عرفانی متناقض باشند و در ذات و بطن آن‌ها تناقض راه داشته باشد، باید منطق‌پذیر و عقل‌پذیر نباشند و فراتر از این دو حوزه به شمار آیند

همچنان که در آغاز مقاله گفته آمد، ظاهر آموزه‌های عرفان تناقض‌آمیز است. اما آیا این ظاهر تناقض‌آمیز به درستی در گوهر تجربه عرفانی و حوزه‌ای که عرفان بدان می‌پردازد وجود دارد، تا عقل بدان راه نداشته باشد و فراتر از عقل و منطق باشد، یا چنین نیست و باید این گفته‌های بظاهر متناقض توجیه شوند؟ از این‌روی، آقای استیس پس از تبیین مراد از عقل در این گفته عارفان، در حل تناقض و توجیه این ظواهر متناقض‌نما به چهار نظریه پرداخته و هیچ یک از آن‌ها را نمی‌پسندد. ایشان بر هر یک از این نظریه‌ها خرده گرفته و در پایان به صراحت می‌پذیرد که حوزه عرفان و تجربه عرفانی، واقعاً متناقض بوده، از این‌روی، فراتر از منطق و عقل است. اما هشدار می‌دهد که وجود تناقض در حوزه عرفان موجب بطلان آن نیست. (در ادامه مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت.)

نخستین نظریه‌ای که نویسنده پیش می‌کشد، نظریه شطحیه خطابی است. بر این اساس، احکام متناقض‌نما و شطحیات، صرفاً لفظی‌اند و به فکر یا تجربه خدشه‌ای وارد نمی‌سازند. از این‌روی، می‌توان آن را بی آن که محتوایش از دست برود با زبان غیرشطحی بیان کرد. در واقع، عرفا از زبان شطح‌آمیز به منظور شیواتر و شاعرانه کردن زبان یا متوقف ساختن و به تأمل فرو بردن خواننده بهره می‌گیرند، و این امر جز سود جستن از امکانات بلاغی برای نافذتر کردن گفته‌ها نیست

ایشان سپس به نقد آن می‌پردازد، و برای این امر سخنی را از اوپانیشاد (دور است و لیک همچنان نزدیک; هم در همه چیز و هم برون از همه چیز) و از تائوته چینگ (در او چون بنگری نمی‌توانی‌اش دید، چون که بی‌مثال است; در طلوع بی‌تلألؤ است; در غروب عاری از ظلام و ظلمت است; بی‌کرانه گستریده است)، نقل می‌کند و سپس می‌گوید

آیا این‌ها فقط شعر و الفاظ پرشور است؟ در واقع تعبیر شاعرانه شطحیه خلأ و ملأ است. «او» بی‌شکل و بی‌مثال و تهی و خلأ است و در عین حال تائوی بزرگ است; . این توصیف با هر الفاظی بیان شود، چه به نظم و چه به نثر، چه با زبان استعاره و چه با زبان ساده و صریح، در این توصیف و در این مضمون همچنان تناقض نهفته است; . همین خصوصیت متناقض حتی صریح‌تر در توصیف وحدت و کثرت هم رخ می‌نماید; آنجا که عرفا از وحدت بی‌کثرت سخن می‌گویند. ولی در آگاهی عادی ما «یک» یا «واحد»یایک«کل» باید وحدتی متشکل از چیزهای متکثر باشد; . به‌هرحال، بیان شطحیهوحدت وجود این است که جهان، هم یکسان و هم نایکسان با «واحد» است، و این توصیف و تأکید همچنان متناقض‌نماست و نمی‌توان آن را تعبیری ادبی دانست. همچنین سایر شطحیات را

نظریه دومی که بیان می‌دارد، نگره سوء تألیف است. این نظریه بر آن است که عرفا در توصیف و تعبیر از تجربیاتشان دروغ نمی‌گویند، لیکن بدون قصد و غرض در توصیف تجربه خود گرفتار سوء تألیف شده‌اند. هرچند متن تجربه عارف به دور از تناقض است، از آنجا که هر تجربه‌ای عاری از تعبیرات مفهومی نیست، در هنگام تعبیر، به سبب توصیف غیر دقیق یا ناصحیح، در سخنان آنان تناقض راه یافته است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >