تحقیق در مورد اعجاز قرآن کریم pdf
نوشته شده به وسیله ی علی در تاریخ 95/6/28:: 6:52 صبح

تحقیق در مورد اعجاز قرآن کریم pdf دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد اعجاز قرآن کریم pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد اعجاز قرآن کریم pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد اعجاز قرآن کریم pdf :
اعجاز قرآن کریم
در بـیـسـت و هـفـت رجـب 1410 هجرى قمرى سالروز مبعث حضرت خاتم انبیا (ص )با دعوت دارالقرآن الکریم در قم براى دومین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن کریم حضور یافتم .
ایـن کـنـفـرانس براى تحقیق در مساله اعجاز قرآن تشکیل شده بود,محققان و اساتید فراوانى از حوزه و دانشگاه از تمام کشور در مرکز دارالقرآن الکریم حضور داشتند,
سخنرانیها و کمیسیونها, بـسیار پربار و پرارزش بود, هر یک ازدانشمندان نخبه و مفسرین با عظمت قرآن که از عالم تشیع گرد یکدیگر جمع شده بودند درباره وجوه اعجاز قرآن مطالبى مطرح فرمودند من هم که یکى از اعـضـا ایـن کـنـفـرانـس بـودم و گـاهـى به عنوان هیئت رئیسه انتخاب مى شدم مطلبم را زیر عنوان وجوه اعجاز قرآن تقدیم به این کنفرانس نمودم که در همان کنفرانس به چاپ رسید وبین علما و دانشمندانى که دعوت شده بودند پخش شد و آن مطالب اینها است :
معنى معجزه
به نظر من بهترین معنى معجزه همان چیزى است که خداى تعالى در قرآن در آیات 23 سوره بقره و 38 سوره یونس و 13 سوره هود و آیه 88 سوره اسرى به آن اشاره فرموده و مى گوید: اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مانند این قرآن را به کمک یکدیگر بیاورند, نمى توانند زیرا مـعـجـزه از عـجـز گرفته شده و عجزبه معنى ناتوانى است پس معجزه پدیده اى است که تمام عـوامـل طـبـیـعـى از ایـجـادش نـاتـوان باشند و عقل هر عاقلى این چنین پدیده اى را مربوط به طبیعت نداند. ((24)) و به عبارت علمى معجزه فاعل است و از عجز گرفته شده یعنى غیر فاعلش که خداى تعالى باشد دیگران عاجزند از انجامش .
((25)) بنابر این اگر جن و انس که دو گروه عاقل و متفکر عالم خلقت اند نتوانند مثل قرآن رابیاورند به طریق اولى بقیه موجودات عالم خلقت که مادون این دو نوع ازمخلوقاتند و اهل علم و فکر و عقل نیستند نمى توانند کتابى مثل قرآن را بیاورند.
پـس قـرآن بـا این بیان و این آیات که آنها را مفسرین , آیات تحدى مى نامند معنى اعجاز را براى خود ثابت کرده و مى گوید: که من معجزه ام و کسى غیر از خدانمى تواند مثل مرا بوجود آورد.
فائده اثبات اعجاز قرآن
اگر ما بتوانیم معجزه بودن قرآن را همان گونه که خود قرآن مدعى است ثابت کنیم ,طبعا خدا را ثـابـت نـموده و یکى از دلائل محکم اثبات وجود خدا را بیان کرده ایم .
زیرا اگر ثابت شود که هیچ نـیـروئى در عـالـم خـلقت نمى تواند این پدیده را بوجودآورد و حال آنکه بوجود آمده , پس باید به نـیـروى مـافـوق طـبـیعت که دانا و حکیم است و مى تواند قرآنى را که دانشمندان جن و انس از آوردنش عاجزند ایجاد کندمعتقد شد و آن قدرت دانا و توانا جز خداى تعالى نمى تواند چیز دیگرى باشد.
بـه علاوه به این وسیله رسالت حضرت رسول اکرم (ص ) که آورنده این معجزه ازجانب خدا است اثـبـات نـمـوده ایم زیرا ممکن نیست که خداى تعالى یک چنین قدرت نمائى فوق العاده اى را در اختیار کسى بگذارد که او به دروغ ادعاى رسالت کرده باشد.
و سوم آنکه محتوا و علوم قرآن مجید به طور کلى حجیت پیدا مى کند و باب علوم واقعى به روى ما باز مى شود و با توجه به آنکه قرآن بیان کننده همه علوم و معارف وحقایق است طبعا ثروت علمى بى نهایت خوبى و باب معارف قرآن مجید از همین جا به روى ما باز مى شود.
اثبات اعجاز قرآن
بـعـضى از مفسرین در تفسیر آیه شریفه 23 سوره بقره که مى فرماید: وان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دون اللّه ان کنتم صادقین .
(اگـر دربـاره نـزول قـرآن از جـانب خدا بر پیامبر در شک هستید یک سوره از مثل اوبیاورید.) گـفـته اند: که ضمیر مثله (مثل او) ممکن است هم به پیامبراکرم (ص )برگردد و هم ممکن است به قرآن برگردد و هم ممکن است به هر دوى آنها برگردد.
یعنى اگر جن و انس پشت به پشت هم بدهند و بخواهند مثل قرآن را بیاورندنمى توانند و هم اگر بخواهند مدعى شوند که یک سوره قرآن را روى جریان طبیعى از مثل پیامبرى که درس نخوانده و از جـائى و کـسـى مطلبى استفاده نکرده آورده شودممکن نخواهد بود و برخلاف طبیعت است بـنـابـر ایـن تـفکر تحدى قرآن که به معنى خصم را به پیش خواندن و او را عاجز کردن است , هم دربـاره آوردن قـرآن از مثل پیامبر اکرم (ص ) و هم درباره محتواى آن از نظر مطالب اعجازآمیز قرآن مى باشد.
به عبارت واضحتر قرآن از دو نظر معجزه است .
اول : از جـهـت خـصـوصیاتى که در آورنده آن یعنى پیامبر اسلام (ص ) بوده که دنخوانده و مـطـلبى از کسى و یا از جائى استفاده نکرده مى باشد زیرا در این آیه بخصوص با کلمه (من مثله ) ذکـر شـده کـه بطور وضوح منظور از مثل پیامبرى که درس نخوانده و از کسى چیزى یاد نگرفته مى باشد.
دوم : از جهت آنکه وقتى به اعماق و مطالب علمى و تحقیق و پیشگوئى ها وفصاحت و بلاغت قرآن تـوجـه مـى شـود کـامـلا روشـن مى گردد که اگر جن و انس بخواهند پشت به پشت هم بدهند نمى توانند مثلش را بیاورند, مى باشد زیرا درسوره یونس مى فرماید: فاتوا بسوره مثله (بدون من ) که در اینجا منظور سوره اى ازقرآن است .
بنابراین , مطلب ما در این بخش به دو فصل تقسیم مى گردد.
فصل اول
اعجاز قرآن از جهت خصوصیات آورنده آن
اعجاز قرآن از جهت خصوصیاتى که در آورنده آن بوده است .
بـدون تـردیـد و به اتفاق تمام مورخین پیغمبراسلام (ص ) مدعى بوده است که دنخوانده و مطلبى را از جائى جز از خداى تعالى استفاده نکرده و تعلیم نگرفته است .
اگـر ما بتوانیم این ادعا را اثبات کنیم بدون تردید آوردن قرآن از یک چنین فرد درس نخوانده اى معجزه است .
اما اثبات این مطلب خیلى ساده است , احتیاجى به بحثهاى عمیق علمى و فلسفى ندارد فقط کافى اسـت یـک مـقـدار از نـظـر تـاریخ و وضع جغرافیائى و اجتماعى به عقب برگردیم و زمان بعثت پـیـغـمـبـراکـرم (ص ) را در مـکـه در نـظر بگیریم که اگر این کاررا کردیم یقین مى کنیم که پیغمبراکرم (ص ) د نخوانده و از کسى , چیزى یادنگرفته است .
و ما در اینجا با هفت مقدمه خیلى ساده این مطلب را توضیح مى دهیم .
مقدمه اول : شـهـر مکه مثل امروز نمى توانسته جاى بزرگى بوده باشد زیرا زندگى هر اجتماعى بخصوص در آن روزگار مربوط به مقدار آبى بوده که در سرزمین محل زندگى آنان وجود داشته است .
و تـردیـدى نـیست که در آن زمان و حتى امروز تنها آبى که در مکه وجود داشته و داردیک حلقه چاهى بوده که اسمش چاه زمزم است .
از این چاه در آن روزگار تنها با سطل و ریسمان آب مى کشیدند و از این طریق در آن هواى گرم و سوزان زندگى خود و حیواناتشان را ادامه مى دادند آنان در آن روزگارمثل امروز نمى توانستند از وسائل موتورى و لوله کشى و برق و یا لااقل از همان چاه بوسیله موتور آب زیادى در اختیار مردمى کـه مـى خـواهـنـد در آنجا زندگى کنند
بگذارند به علاوه سرزمین مکه چون از کوههاى سنگى تشکیل شده و جز همان محلى که چاه زمزم در آنجا وجود دارد جاى دیگرى قابل براى چاه زدن نبوده ومردم مکه نمى توانستند در جاهاى دیگر چاهى براى استفاده خود حفر کنند حتى بعضى از دانـشـمـنـدان زمـیـن شـنـاس مـعـتقدند که چاه زمزم هم از نظر زمین شناسى غیرعادى حفر شده است .
((26)) ایـن مـقـدمه براى آن بود که بگوئیم : جمعیت مکه در آن زمان خیلى زیاد نبوده و بلکه نهایت از یکصدخانوار تجاوز نمى کرده است .
زیـرا اطـراف ایـن مـقـدار از آب در آن اراضـى سـوزان بـیـشـتـر از ایـن جـمـعـیـت نمى توانسته اندزندگى کنند.
مقدمه دوم : پـیـغـمبراسلام (ص ) از معروفترین مردم مکه بوده است , زیرا خانواده آنها کلیددار کعبه و مالک چـاه زمـزم و پـدر و جدش رئیس و بزرگتر قریش بوده اند این موضوع به قدرى در تاریخ واضح است که احتیاج به شرح و بیان زیادترى ندارد. ((27)) ایـن مـقـدمه براى آن بود که بگوئیم : شکى نیست که اگر خانواده معروف و مشخص در قریه اى کـه حـدودا صد خانوار بیشتر ندارد وجود داشته باشد قطعا تمام اعمال و رفتار آنها کاملا زیر نظر اهـل آن مـحـل بـوده و نمى توانند کارهائى از قبیل مدرسه رفتن و مدارک علمى گرفتن خود و فرزندانشان را ازاهل آن قریه بالاخص اقوام نزدیکشان مخفى کنند.
مقدمه سوم : در مـکـه و بـلـکـه در جـزیـره العرب , مردم باسواد و متمدنى وجود نداشته و بلکه داراى تعصبات جاهلانه فوق العاده زشتى بوده اند.
حضرت على بن ابیطالب (ع ) فرموده : وقـتـى کـه خداى تعالى پیغمبراسلام را مبعوث فرمود حتى یک نفر از عربها خواندن و نوشتن رانمى دانست .
((28)) و این مطلب در تاریخ و نهج البلاغه بسیار تکرار شده است .
بـکـلـه آنچه در بین مردم آن سامان بیش از هر چیز شایع بوده خرافات و اعمال وحشیانه و دور از اخلاق و امتیازات نژادى و خونریزى ها و فرضیات غیر علمى بوده است .
قـرآن دربـاره آنـهـا فـرمـوده : و کنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها ((29)) یعنى : شما مـردم عرب لب گودى آتش جهل و بدبختى بسر مى بردید خدا شما را بوسیله بعثت پیغمبراکرم (ص ) نجات داد.
و بـالاخـره وضـع اخـلاقى و فرهنگى مردم جزیره العرب بخصوص مردم مکه به قدرى بد بوده که بـعـدهـا نـام آن زمان را جاهلیت و اسم مردم آن عهد را مردم زمان جاهلیت گذارده اند و بدترین عـقوبت کسى که عمل زشتى را انجام مى داد, این بود که بگوینداو با مردم زمان جاهلیت محشور مى شود.
آنـهـا فـرزنـدان خـود را زنـده به گور مى کردند و به هیچ وجه در رسومات و روشهاى غلط خود تـوجـهى به عقل و وجدان نمى نمودند و نادانى آنها به حدى بود که درهیچ زمان هیچ جمعیتى تا آن حد نادان نبوده اند. ((30)) ایـن مقدمه را بخاطر این جهت عنوان کردیم که بگوئیم : پیغمبراسلام (ص ) نمى توانسته از هر کسى سخنى یاد بگیرد و از مردم مکه مطالب علمى قرآن را افواها بیاموزد.
مقدمه چهارم : اطـراف مـکـه در آن زمان شهر و یا قریه آبادى که اوضاعش بهتر از مکه باشد وجودنداشته و شهر یثرب که آن روز و امروز آن را مدینه مى نامند متجاوز از چهارصدکیلومتر با مکه فاصله داشته اسـت و از شهر جده در آن زمان اثرى نبوده و آبادى این شهر از زمانى که کشتیها و هواپیماها کنار آن لـنگر انداخته و فرود آمده اند, آغاز شده و در عین حال در آن زمان با مکه متجاوز از دو روز راه بوده است .
ایـن مـقـدمـه را از ایـن جـهـت آوردیـم که بگوئیم : پیغمبراسلام (ص ) نمى توانسته مخفى به شهرهاى نزدیک براى تحصیل علم و دانش , دور از چشم اهل مکه بخصوص اقوام و خویشاوندانش برود وآنچه مى دانسته از آنها یاد بگیرد, زیرا شهر نزدیکى وجود نداشته است .
مقدمه پنجم : در آن زمـان اگر کسى مى خواست مسافرتى به شهرهاى دیگرى بکند ناگزیر بوده که با قافله و با همشهریان و آشنایان انجام دهد و به تنهائى به هیچ وجه مسافرت برایش امکان نداشت .
و لـذا هـر زمان پیغمبراسلام (ص ) قبل از بعثت مى خواسته مسافرتى بکند جمعى ازقریش و هم محلیها همراه او بوده اند و او را تنها نمى گذاشته اند.
ایـن مـقدمه را متذکر شدیم که بگوئیم : پیغمبراسلام (ص ) نمى توانسته به شهرهاى دور بدون اطلاع اهل محل برود و از علما آنجا چیزى یاد بگیرد.
و بـه عـلاوه حـضـرت رسـول اکـرم (ص ) غـیـر از دو مـسافرت که یکى قبل از بلوغ با عمویش حـضـرت ابـوطالب با قافله مکه , به شام رفت و دیگرى با غلام خدیجه با قافله مکه در بیست و پنج سالگى بوده سفر دیگرى نرفته است .
((31)) مقدمه ششم : بدون تردید وقتى پیغمبراسلام (ص ) که مبعوث شد و عبادت بتها را تحریم کرد مردم مکه حتى اقـوام بـسـیار نزدیکش (مانند عموهایش ) با او دشمن شدند و کمر قتلش رابستند و به حدى با او سرسختانه عمل کردند که منجر به حبس او در شعب ابیطالب واخراج و یا فرار او از مکه به سوى مـدیـنه گردید و حتى در مدینه هم او را راحت نگذاشتند و به سوى او مکرر لشکر کشیدند و با او جنگ کردند.
تاریخ یعقوبى مى نویسد: قریش رسول خدا (ص ) را مسخره و استهزا کردند و مى گفتند: به راستى برادرزاده مان خدایان مـا رابد گفته است و خردهاى ما را سبک شمرده و گذشتگان ما را گمراه دانسته است و قریش به سخت ترین وجهى به آزار او پرداختند و آزاردهندگان او گروهى بودند از جمله ابولهب و حکم بن عاص , و عقبه بن ابى معیط و .
و اما آزار ابولهب از همیشه بیشتر بود و بعضى گفته اند در بازار عـکاظرسول خدا بپا خاست ((32)) و مردم را به اسلام فرا خواند که عمویش در میان حرفهاى او دوید و اورا دروغگو قلمداد کرد.
گروهى از قریش غلامان و کودکان خود را وا مى داشتند تا رسول خدا را استهزا کنند.
و قـضـیـه خالى کردن سرگین شتر بر سر و شانه پیامبر در حال سجده , معروفتر از آن است که بـیـان شـود و قـریش به ابوطالب پیشنهاد کردند که بهترین جوان و زیباترین جوان قریش را به تو مى دهیم تافرزندت باشد و تو پیامبر را به ما واگذار تا او را بکشیم .
و نـیـز مى گوید: مسلمانان در شکنجه زیادى به دست قریش در مکه بسر مى بردند براى اینکه از دیـن اسـلام بـرگـردنـد حـتـى بدین خاطر گروهى به حبشه مهاجرت کردند و چند نفر کشته شدند. ((33)) و نیز مى گوید: رسول خدا از قبیله ثقیف در طائف آزار و اذیت بسیار زیادى دید. ((34)) و نیز مى گوید: پیامبر اکرم از شدت اذیت قریش به شعب ابیطالب رفتند. ((35)) و نیز مى گوید: (قریش ) از هیچ نوع بى رحمى ابا نداشتند. ((36)) ایـنـها مطالبى است که در کتب تاریخ و حتى قرآن به صراحت ثبت است و ما دراینجا بیش از این مقتضى نمى دانیم که به آنها اشاره کنیم .
ایـن مـقـدمه براى این است که کسى نگوید ممکن است پیامبر اکرم (ص ) د خوانده باشد و اهل محل و فامیلش آن را به نفع او مخفى کرده و اظهارنکرده باشند.
مقدمه هفتم : قـرآن در چـنـد آیـه تصریح کرده که پیامبر د نخوانده و کسى در مطالب علمى به او کمک نـکـرده و حتى در مقام دفاع از او برآمده و کسانى را که این چنین نسبتى به آن حضرت مى دهند نادان و بى اطلاع و ظالم و کلامشان را باطل دانسته است .
در سـوره عنکبوت که در مکه نازل شده و آن حضرت آن سوره را در میان همان مردم مکه مطرح کرده مى فرماید: و نـبودى که قبل از این کتابى خوانده باشى و نه خطى با دستت نوشته باشى زیرا اگر این چنین بودآنهائى که بر باطل بودند یعنى کفار در دین تو شک مى کردند. ((37)) و در آیه 105 سوره انعام در مقام دفاع از آن حضرت برآمده و جمعى نادان را که گفته اند او درس خوانده , رد کرده و مى گوید: یـک عده اى مى گویند: تو د خوانده اى ما براى کسانى که اهل علم و دانش اند بیان مى کنیم که تود نخوانده اى .
((38)) و در آیـه 5 سـوره فرقان در مقام رد کفار که مى گویند: دیگران در تدوین قرآن به پیغمبراسلام کمک کرده اند .
فرموده : کـسـانى که کافرند (و مى خواهند حق را بپوشانند) مى گویند این قرآن جز مطالبى دروغ که بر خدا بسته است چیزى نیست و دیگران به او در تدوینش کمک کرده اند آنها کلام باطلى را گفته و به تو در این سخن ظلم کرده اند. ((39)) کتاب تاریخ عرب جلد یک صفحه 154 مى گوید: مـحـمـد (ص ) از کـسـى تـعلیم نگرفت معذالک کتابى بر او نازل شد که یک پنجم مردم جهان هنوزآن راجامع همه علوم و حکمت و حاوى جمیع مطالب دینى مى دانند.
بـنـابراین بدون تردید پیغمبراسلام (ص ) مدعى د نخواندن و تحصیل علم نکردن و از کسى کمک در تدوین قرآن نگرفتن بوده است .
نتیجه گفتار و مقدمات فوق ادعـا مـا در این فصل این است که پیغمبراسلام (ص ) د نخوانده و از کسى چیزى یاد نگرفته پـس او وقـتى کتابى با این همه عظمت مى آورد حتما از جانب خدا است و محال است که بتواند از جـانـب خود آن را تدوین کرده باشد, پس معجزه است ومعجزه را نیروئى که مافوق طبیعت است ایـجـاد کـرده و آن خدا است , این ادعا مااست حالا با یک گفتگو با طرف هم صحبت خیالى خود مطلب فوق را توضیح مى دهم .
ما گفتیم : او درس نخوانده , طرف هم صحبت ما مى گوید: از کجا معلوم مى شود که او درس نخوانده .
و از کسى چیزى یاد نگرفته است .
مـا مى گوئیم : اگر در مکه درس خوانده بود همه مردم مکه متوجه مى شدند که اودرس خوانده اسـت , زیـرا در مـحـل کـوچـکـى کـه حداکثر صد خانوار بیشتر جمعیت ندارد, همه کارهاى یک خـانـواده اى که در آن قریه معروف و مشخص اند زیر نظردقیق اهالى آن قریه است و آنها از اعمال این خانواده اطلاع کامل دارند پس اگردرس خوانده بود و مى گفت من درس نخوانده ام یقینا به او اعتراض مى کردند و او رادروغگو معرفى مى نمودند و با این سوژه نمى گذاشتند که کسى به او اعتماد کند وکسانى را که به او درس داده بودند به مردم مى شناساندند و او را مفتضح مى کردند.
او مـى گـوید: ممکن است پیغمبراسلام (ص ) مرد با استعدادى بوده که در میان همان جمعیت کـم ازهر کسى , جمله اى یاد گرفته و آنها را تدوین کرده و به صورت کتابى در آورده و به عنوان قرآن بدست مردم داده است .
مـا مـى گـوئیم : مردم مکه بلکه مردم جزیره العرب علاوه بر آنکه سواد نداشتند به قدرى مبتلا به خـرافـات و عـادات جـاهلانه بودند که آنها را مردم جاهل و زمان آنها رازمان جاهلیت مى نامیدند بنابراین چگونه ممکن است آن حضرت از آنها چیزى یادبگیرد و حال آنکه گفته اند.
ذات نایافته از هستى بخش —– کى تواند که شود هستى بخش او مـى گـوید: شاید پیغمبراسلام (ص ) در شهرهاى اطراف مکه مى رفته و از دانشمندان آنها به طورى که کسى از اهالى مکه مطلع نشود درس مى گرفته و بر مى گشته است .
مـا مى گوئیم : در گذشته متذکر شدیم که در اطراف مکه شهر نزدیکى نبوده و در آن زمان اگر کسى مى خواسته به مسافرتهاى دور برود حتما مى بایست با قافله وهمراهانى از اهالى همان محل باشد.
بنابراین , این تصور به طور کلى غلط و مردود است .
او مـى گـویـد: ممکن است پیغمبراسلام (ص ) د خوانده باشد ولى مردم مکه که اکثرا اقوام وخـویـشـاوندان او بوده اند بخاطر آنکه او را در این دروغ رسوا نکرده باشند به کسى اظهار نکرده ونگفته اند که او درس خوانده و این مطلب را کاملا مخفى نگاه داشته اند.
مـا مـى گـوئیم : به تواتر ثابت است و به هیچ وجه قابل انکار نیست که مردم مکه بخصوص اقوام و خـویـشاوندان آن حضرت دشمنان سرسخت او بوده اند تا جائى که سالهائى او را در شعب ابیطالب مـحـبـوس نـمـوده و بعد هم بسوى او لشکر کشیدنددر عین حال حتى براى یک مرتبه هم به او نگفتند تو که در فلان مکان نزد فلان کس درس خوانده اى چه اصرارى دارى که بگوئى من درس نخوانده و از کسى چیزى یادنگرفته ام .
بـا این مقدمات ثابت شد که آن حضرت نمى توانسته درس بخواند و به هیچ وجه راهى براى درس خواندن نداشته است .
بـنـابـرایـن , چگونه ممکن است بگوئیم آوردن قرآن از یک چنین فردى عمل عادى بوده و معجزه نبوده است .

کلمات کلیدی :