مقاله علم گرایی انسان محور کانت و تأثیرات آن بر نظریه اخلاقی و
نوشته شده به وسیله ی علی در تاریخ 95/4/26:: 2:32 صبح

مقاله علم گرایی انسان محور کانت و تأثیرات آن بر نظریه اخلاقی و دینی او pdf دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله علم گرایی انسان محور کانت و تأثیرات آن بر نظریه اخلاقی و دینی او pdf کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله علم گرایی انسان محور کانت و تأثیرات آن بر نظریه اخلاقی و دینی او pdf
چکیده
مقدّمه
ویژگى های علم گرایی کانت
1 امکان احکام تألیفی پیشین
2 کاربرد و محدودیت در عالم تجربه
3 زمینه و خاستگاه تجربی
4 انقلاب کوپرنیکی
نتایج علمگرایی انسانمحور کانت
اخلاق متأثّر از علمگرایی انسانمحور کانت
ویژگىهای انسانی اخلاق کانت
دین متأثر از علمگرایی انسانمحور
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله علم گرایی انسان محور کانت و تأثیرات آن بر نظریه اخلاقی و دینی او pdf
ـ الیاده، میرچا، فرهنگ و دین، ترجمه هیأت مترجمان، زیرنظر بهاءالدین خرّمشاهی، تهران، طرح نو، 1374
ـ حدّاد عادل، غلامعلی، «تأثیر کانت بر تفکر دینی مغرب زمین»، قبسات 2 (زمستان 1375)، ص 90ـ105
ـ خراسانی، محمّد شرفالدین، از برونه تا کانت، تهران، علمی و فرهنگی، 1376
ـ کاپستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران، علمی و فرهنگی / سروش، 1372
ـ کانت، ایمانوئل، تمهیدات، ترجمه غلامعلی حدّاد عادل، تهران، نشر دانشگاهی، 1370
ـ ـــــ ، دین در محدوده عقل محض، ترجمه منوچهر صانعی درّهبیدی، تهران، نقش و نگار، 1381
ـ کورنر، اشتفان، فلسفه کانت، ترجمه عزّتاللّه فولادوند، تهران، خوارزمی، 1367
ـ مجتهدی، کریم، فلسفه نقّادی کانت، تهران، امیرکیبر، 1378
ـ مگی، برایان، فلاسفه بزرگ، ترجمه عزّتاللّه فولادوند، تهران، خوارزمی، 1372
ـ هایدگر، مارتین، «عصر تصویر جهان»، ترجمه یوسف اباذری، ارغنون12 (زمستان 1375)، ص 1ـ20
- Ewing, A.C., A Short Commentary on Kants Critique of Pure Reason, The University of Chicago Press,
- Guyer, Paul, “Kant, Immanuel”, in Routledge Encyclopedia of Philosophy, ed. by Edward Graig, Routledge, 1998, v. 5, pp. 177-
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, Trans. by Paul Guyer & Allen Wood, Cambridge University Press,
- Mc. Cormick, Matt, “Immanuel Kant, Metaphysics”, in Internet Encyclopedia of Philosophy
- Walsh, W. H., “Kant”, The Encyclopedia of Philosophy, ed. by Paul Edwards, New York, The Mc. Millan Press,
چکیده
نگرش کانت به علم، به ویژه علم تجربی و پیشرفتهای فزاینده آن و سپس تبیین و نقّادی مابعدالطبیعه بر این اساس، پس از او تأثیرات گستردهای داشته است که هنوز هم ادامه دارد
در این فرایند، کانت معیارهای علم یقینی را، که متأثر از علوم تجربىاند، در امکان صدور حکم تألیفی، تجربی بودن، محدودیت در عرصه تجربه و مانند آن ذکر کرده و مابعدالطبیعه و دین را از حوزه یقین علمی خارج ساخته است. از سوی دیگر، کانت از ادامهدهندگان خط فکر انسان محوری (سوبژکتیویسم) در غرب است و تا حدّی آن را به اوج رسانده. در نتیجه این امر، انسان کانتی ضمن محدود شدن در عرصه عالم پدیدار، تنها خود را محور هستی و حقیقت مىپندارد که با محرومیت از مابعدالطبیعه عقلانی، تلاش دارد برای خود، اخلاق و دین مورد نظر را وضع نماید. ویژگی این اخلاق آن است که صرفا یک اخلاق انسانی و تنها در خدمت خواستها و تمایلات انسان قرار دارد و از هرگونه معیار و ارزشهای الهی تهی است. این ویژگی در نگرش دینی کانت نیز تداوم مىیابد، تا آنجا که او اخلاق را اساس دین دانسته و برای انسانها دین اخلاقی عقلانی تهی از مبدأ الهی تجویز کرده است. این همان انسانی کردن حقایق الهی و راززدایی از هستی توسط کانت و مهمترین نتیجه آن نسبىگرایی است
کلیدواژهها: تجربه، انقلاب کوپرنیکی، اراده، تکلیف، انسان محوری، انسانی شدن، فضیلت، سعادت، دین
مقدّمه
در دوره جدید، دو پدیده مهم با هم ارتباط و همبستگی ذاتی مىیابند: اول توجه فوقالعاده به علوم ریاضی و فیزیکی، بخصوص علوم تجربی، که از آن مىتوان به «علمگرایی» تعبیر کرد؛ چراکه علم تجربی و اصول آن، معیار حقّانیت و حقیقت گردیده است و ارزش علوم دیگر نیز بر پایه آن سنجیده مىشود. دوم تغییر نسبت انسان با هستی و خدا است که از جمله نتایج آن، محوریت یافتن انسان در نسبت با جهان و خدا است. این امر هرچند از سوی دکارت از بعد فلسفی آغاز گردید، اما به نحوی اوج آن در فلسفه کانت مشاهده مىگردد
بنابراین، در فلسفه کانت، چند امر مهم وجود دارند: اول تعیین حدود شناسایی انسان؛ دوم تثبیت اصول و پایههای علم تجربی و ریاضی؛ سوم ردّ امکان مابعدالطبیعه؛ و چهارم تفسیر اخلاق و دین براساس اصول علم تجربی و دیدگاه انسانمحوری. در نتیجه این طرح، اولاً، شناسایی انسان به عالم تجربه محدود مىشود. ثانیا، معیار حقیقت تنها از همین طریق قابل حصول مىگردد. ثالثا، انسان مبنای حقّانیت و تفسیر هستی و حقایق آن، از جمله خدا، اخلاق و دین مىشود که نتیجه اینها، انسانی شدن امور الهی و راززدایی از حقایق هستی و تبدیل شدن جهان به جهانی راززدایی شده است
از اینرو، در این مقاله ضمن تبیین اصول و ویژگىهای علم کانتی و بررسی مصادیق آن، تلاش شده است تا تسلّط و تأثیرگذاری این دیدگاه علمی همراه با نگرش انسانمحور کانت بر فلسفه اخلاق و دین او نشان داده شود و تأثیرات بعدی آن نیز ملاحظه شود
ویژگىهای علم گرایی کانت
در دید کانت، تفکیک علم از غیر علم، بخصوص مابعدالطبیعه، دارای اهمیت خاصی است. از اینرو، او تلاش دارد صفاتی را مختص علم بیابد یا وضع کند که در مابعدالطبیعه امکان اطلاق صفت بر آنها وجود نداشته است تا از این طریق، ابطال دعاوی طرفداران مابعدالطبیعه آشکار گردد. برای این منظور، او به «حکم» اهمیت خاصی مىدهد؛ زیرا در احکام محمولی به موضوعی نسبت داده مىشود که امکان خطا در آنها وجود دارد
بنابراین، برای شناخت ماهیت و ویژگىهای علم از دید کانت، باید دیدگاه او را درباره احکام به طور کلی و احکام تألیفی پیشین به طور خاص بررسی کنیم؛ چراکه اولین معیار و اصل کانتی علم، همان امکان صدور احکام تألیفی پیشین در آن است
1 امکان احکام تألیفی پیشین
مىتوان گفت: آغاز معرفت شناسی کانت، بر ردّ ادعاهای مابعدالطبیعه عقلی وی به منظور شناخت حقایق جهان و ارزیابی قوای شناسایی انسان متمرکز است. او برای اجرای این طرح، در منطق استعلایی خود، از میان حکم، قضیه، استقرا و مانند آن، به حکم توجه دارد؛ زیرا بر آن است که تنها در حکم، محمول به موضوعی نسبت داده مىشود که مىتواند صادق یا کاذب باشد.417 اوسپس احکام را به «پیشین» و «پسین» و هر یک از آنها را نیز به «تحلیلی» و «ترکیبی» تقسیم مىکند. از این میان دو حکم، تحلیلی پیشین و ترکیبی (تألیفی) پیشین مورد نظر کانت است؛ زیرا در احکام تحلیلی پیشین، که مقدّم بر تجربهاند، محمول در مفهوم موضوع مندرج است و از اینرو، صدور اینگونه احکام، حکم و تألیف جدیدی دربر ندارد، در حالی که در احکام تألیفی پیشین، محمول در مفهوم موضوع مندرج نیست و از اینرو، صدور این احکام ایجاد یک حکم، تألیف و در نهایت، معرفت جدیدی است؛ زیرا «محمول» چیزی است که از خارج به موضوع نسبت داده شده و تألیف جدیدی حاصل مىشود.418 از اینرو، این احکام برای کانت به منظور تعیین معیار علم و علمی بودن دانشها و معارف بشری اهمیت خاص مىیابند، تا آنجا که او حقّانیت و اعتبار ریاضیات، فیزیک، اخلاق و حتی مابعدالطبیعه را با معیار احکام تألیفی پیشین مورد بررسی قرار مىدهد
کانت برای احکام تألیفی پیشین دو ویژگی اساسی در نظر مىگیرد: کلّیت و ضرورت. وی بر آن است که آنچه موجب مىشود تمام قضایای پیشین ـ به معنای وسیع ـ ضروری باشند، تأثیر این قضایا در همه تفکرات ما درباره امور واقع و بخصوص تفکرات علمی است.419 به بیان دیگر، اصول و واقعیات موجود بر اساس احکام تألیفی پیشین، هم با واقعیت عینی عالم خارج مطابقت دارند و هم با ساختار ذهنی و عقلانی ما؛420 یعنی معقول هستند. بدینروی، مىتوان گفت: از نظر کانت، حکم تألیفی پیشین محل تلاقی امور عینی با امور ذهنی است؛ یعنی تطابق واقعی بین امور عینی با مفاهیم ذهنی ما تنها با صدور احکام تألیفی پیشین واقعیت مىیابد که این امر به طور کامل، در فیزیک نیوتن وجود دارد. بنابراین، کانت مىگوید: کلّیت و ضرورت، که صفات ممیّزه احکام تألیفی پیشین هستند، زمینهساز و معیار اصلی عینیت نیز هستند؛ چراکه «عینیت» در نظر کانت، همان مطابقت دادن امور ذهنی با امور خارجی است. به عبارت دیگر، «عینیت» پذیرش وجود قوانین کلی و ضروری در طبیعت است که احکام تألیفی پیشین بیانگر آنهایند
پس به نظر کانت، تنها احکام تألیفی پیشین هستند که علم و معرفت جدیدی دربر دارند یا تولید مىکنند. نیز چون این احکام دارای ویژگی «کلّیت» و «ضرورت» هستند، قوانین حاکم بر آنها عینی هستند؛ یعنی منطبق بر ساختار ذهنی انسان و عالم خارجی بوده و حقیقىاند. با این حساب، کانت مهمترین معیار خود برای تفکیک علم از غیر علم را به دست مىدهد؛ یعنی در نظر او، «علم» معرفتی است واجد احکام تألیفی پیشین، و هر معرفتی که چنین نباشد علم نیست. از اینرو، علم بودن مابعدالطبیعه نیز در گرو آن است که دارای این احکام باشد و اگر نباشد علم نیست. به گفته کانت، بر جا ماندن مابعدالطبیعه یا فرو ریختن آن و بالنتیجه، موجودیت آن یکسره در گرو حل این مسئله است. زیرا تنها این احکام هستند که ضمن تقدّم بر تجربه، دارای تألیف و اطلاع تازهای هستند و علم جدیدی به وجود مىآورند، در حالی که احکام تحلیلی مفید علم جدیدی نیستند، بلکه تنها معانی به کار رفته در قضیه را توضیح مىدهند
کانت سپس بیان مىدارد: احکام مابعدالطبیعی عموما احکام تحلیلی پیشین هستند که در آنها محمول چیزی جدای از موضوع نیست، بلکه رابطه آنها تنها به اجمال و تفصیل بوده و صرفا اصل «امتناع تناقض» در آنها حاکم است. او با این معیار، ثابت مىکند دانشهایی همچون حساب، هندسه و فیزیک علم هستند؛ زیرا در آنها امکان تشکیل احکام تألیفی پیشین وجود دارد. برای مثال، این حکم که «جسم وزن دارد» در علم فیزیک، یک حکم تألیفی پیشین است؛ چون در نظر کانت، وزن داشتن در ذات جسم نیست و در این حکم، از بیرون بر آن حمل شده است. از اینرو، او درباره فیزیک مىگوید
ما واقعا واجد فیزیک محضی هستیم که در آن، قوانین حاکم بر اشیا به نحو مقدّم بر تجربه، با همه ضرورتی که لازمه قضایای یقینی است، عرضه گشته است
او سپس از قوانین کلی و ضروری فیزیک، این قضیه را مثال مىآورد که جوهر باقی و ثابت است و امور حادث، همواره به موجب علت، بر طبق قوانین ثابت وجوب یافته است. بنابراین، چون صدور اینگونه احکام در مابعدالطبیعه امکانپذیر نیست، نمىتواند علم به معنای کانتی باشد
2 کاربرد و محدودیت در عالم تجربه
دومین معیاری که از فلسفه کانت درباره علم بودن مىتوان استنتاج کرد، تجربی بودن آن است؛ یعنی تنها شناخت و معرفتی را مىتوان علم دانست که بر اساس تجربه بنا شده باشد. در واقع، کانت مىخواهد بگوید: تمام معرفت ما با تجربه آغاز مىشود؛ زیرا برای اینکه قوّه شناسایی به کار افتد، لازم است حواس ما از اشیا متأثر شوند و همین که حسّیات، که مواد خام و مصالح تجربه هستند، داده شدند، ذهن شروع به کار مىکند. به عبارت دیگر، کانت ضمن ردّ شهود عقلی و الهی برای انسان ـ یعنی اینکه انسان دارای هیچگونه شهود و دریافت حضوری از حقایق غیر تجربی نیست ـ بر آن است که قوّه «شهود» را در انسان، تنها در شهود حسّی محدود نماید که این شهود نیز تنها از طریق مقولات حس ـ یعنی زمان و مکان ـ با دریافت دادههای خارجی امکانپذیر مىگردد
پس نزد کانت، علم انسان دارای یک سرمنشأ و ریشه اساسی است که همان حس و تجربه است؛ زیرا تنها از طریق حسّ است که اعیان و دادههای خارجی به ذهن داده مىشوند تا فهمیده شوند و در نتیجه، علم تولید شود. به بیان دیگر، حوزه کارکرد ذهن انسان تنها در قلمرو عالم تجربه است و عقل انسان خارج از این قلمرو، اعتبار خود را از دست داده، دچار تناقض مىشود. در واقع، نزد کانت، عالم تجربه تنها چهارچوب کلی است که علم انسانی، هم از آن برمىخیزد و هم در مرزهای آن محدود مىشود و نمىتواند درباره خارج از آن کاربردی داشته باشد. کانت برای نشان دادن این چهارچوببندی و قالبهای محدود، از تقسیم عالم به پدیدار و ناپدیدار استفاده مىکند و در نهایت، علم انسان را به عالم پدیدار محدود مىکند. نتیجه این عمل در درجه اول، نفی هرگونه شناخت عقلی و غیرتجربی برای انسان و در درجه دوم، محدودیت شناخت او در عالم پدیدار است. هرچند کانت واقعیت ناپدیدار را تصدیق مىکند، اما با این قالببندی ذهن انسانی، آن را ناتوان از شناخت آنها مىداند. از اینرو، او در تمهیدات، ضمن تصدیق قوّه عقل برای فراروی از عرصه تجربه، که عقل را دچار تعارضات اساسی مىکند، مىگوید
حواس فقط شاکلهای برای استفاده از مفاهیم محض فاهمه تهیه مىکند، نه خود آن مفاهیم محض را به نحو انضمامی؛ و اینکه شىء مطابق با این شاکله را فقط در تجربه مىتوان یافت که این محصول تصرف فاهمه در مواد حسّاسیت است ; بیان شده است که علىرغم استقلال مفاهیم محض فاهمه و اصول ما از تجربه، و در واقع علىرغم قلمرو ظاهرا وسیعتر استفاده از آنها، تعقّلِ هیچ امری فراتر از عرصه تجربه از طریق آنها ممکن نیست؛ زیرا که از آنها بجز تعیین صورت منطقی حکم به اقتضای شهودهای عرضه شده، دیگر هیچ ساخته نیست. و از آنجا که خارج از حیطه حسّاسیت ابدا شهودی وجود ندارد، این مفاهیمِ محض هیچ معنایی ندارند؛ زیرا هیچ طریقهای برای نمایش انضمامی آنها وجود ندارد. بالنتیجه، همه این ذوات معقول و نیز مجموع آنها به تمامی، که عالم عقل یا معقول است، هیچ نیست، مگر تصویرهای مسئلهای که موضوع آن به خودی خود، کاملاً ممکن و حلّ آن با توجه به ماهیت فاهمه ما، بکلی ناممکن است؛ زیرا فاهمه ما یک قوّه شهود نیست، بلکه صرفا قوّهای است که شهودهای حاصله را به یکدیگر در یک تجربه متصل مىسازد
3 زمینه و خاستگاه تجربی

کلمات کلیدی :