سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقاله مولفه های مدرن و امنیت در بلوچستان pdf

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله مولفه های مدرن و امنیت در بلوچستان pdf دارای 8 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله مولفه های مدرن و امنیت در بلوچستان pdf   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله مولفه های مدرن و امنیت در بلوچستان pdf ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله مولفه های مدرن و امنیت در بلوچستان pdf :

چکیده

حکومت پهلوی به محض ورود به بلوچستان در سال 1307 خورشیدی متعرض نظم سنتی دراز پیشینه موجود در این منطقه شد .اما به دلیل اینکه شناخت ژرف و گسترده ای از این نظم سنتی نداشت بدون راهبرد و برنامه عمل دقیقی، با اتکا به قدرت نظامی شماری از اجزاء نظم سنتی مزبور را به چالش گرفت و در کارکرد آن اخلال ایجاد کرد. نگارنده این مقاله از یک سوی به نقد مدرنیسم خاص روزگار پهلوی و سیاست های این حکومت در بلوچستان پرداخته و از سوی دیگر بازکاوی تاثیر این سیاست ها و برنامه ها را در بروز پدیده ناامنی در بلوچستان وجهه همت خویش قرار داده است.

واژگان کلیدی : حکومت پهلوی، بلوچستان، سیاست ها، نظم سنتی، ناامنی، قوم گرایی،حکومت های محلی.

مقدمه

بطور کلی سال 1307 خورشیدی را که رویداد مهمی تحت عنوان »عملیات قشون در بلوچستان« به وقوع پیوست؛ می باید نقطه ی عطفی در تاریخ بلوچستان بشمار آورد(جهانبانی:(1336، چرا که از سال 1307ش به بعد، بلوچ ها به تدریج با وضعیتی مواجه شدند که در سراسر تاریخ درازدامن قوم بلوچ، نظیر و مابه ازایی برای آن نمی توان سراغ کرد. علت ایجاد این شرایط جدید، این بود که حکومت پهلوی به عنوان سلسله جنبان تحول در منطقه بلوچستان، با وجود کنار گذاشتن بخش مهمی از دستاوردها و اندیشه های مشروطه خواهانه به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی همچنان از آبشخور مدرنیسم غربی می نوشید(اتابکی:(1386، مدرنیسمی که از منظر مبانی نظری و بنیان های اجتماعی که از آن برآمده بود با سنت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور ما در تقابلی جدی قرار داشت. معمولاً هنگامی که از تقابل میان سنت و مدرنیسم در ایران سخن می گویند به گونه ای القاء می شود که گویی در تمام نقاط کشور پهناور ما، شکل خاصی از سنت وجود داشته است؛ در حالیکه چنین نیست. واقعیت این است که در جای جای کشور وسیع ایران، اشکال و گونه های متنوعی از سنت وجود داشته و هنوز هم وجود دارد که با یکدیگر تفاوت های بارزی دارند. در کشور ما شیوه های معیشتی گوناگونی وجود داشته است از دامداری و زندگی ایلی و عشیره ای گرفته تا یکجانشینی و زندگی مبتنی بر شیوه معیشت کشاورزی، از شیوه زیست متکی به دریا و صیادی تا شهرنشینی و سایر اشکال آن، علاوه بر این وجود تفاوت های اقلیمی و جغرافیایی مناطق مختلف ایران، فرهنگ ها، اقوام و گروههای جمعیتی مختلف و; چگونه می توان این گستره رنگارنگ، متنوع و شگرف را زیر یک عنوان تحت نام »سنت« گرد آورد؟ واقعیت این است وقتی از مفاهیمی مانند »سنت» «تقابل سنت و مدرنیسم« و; سخن می گویند نوعی نگرش »مرکزمدار« و »مرکزمحور« در آن مستتر است؛ نگرشی که فقط به مرکزیت سیاسی اداری کشور نظر دارد و آنچه را از

»سنت« مراد می کند از شرایط حاکم بر مرکزیت سیاسی اداری کشور انتزاع نموده و سعی دارند آن برداشت و آن شکل خاص از سنت موجود در مرکزیت سیاسی ایران را به همه نقاط کشور تعمیم دهند و در واقع در پی یکسان سازی و هم سان انگاری هستند(منظورالاجداد:(1380 در حالیکه چگونه می شود آن شکل از سنت را که در مرکزیت سیاسی ایران وجود دارد با شکل

664

ھما ش م ی ی زی و ا ؛ چا ش و ر یا
30 و 31 فروردین – 1391 دانشگاه سیستان و بلوچستان
National Congress on Border Cities and Security; Challenges and Strategies – CBCS 2012

دیگری از سنت که مثلاً در بلوچستان موجود است برابر گرفت و مانند هم انگاشت!؟ باید این واقعیت را بپذیریم که در گستره ای به وسعت ایران، اشکال گوناگونی از سنت وجود داشته و هنوز هم دارد که با یکدیگر تفاوت های شگرفی دارند. طبیعی است هر کدام از این سنت ها با مدرنیسم روزگار پهلوی که آن هم روایت خاص و شکل خاصی از مدرنیسم بود؛ یکسان رویاروی نشده اند و واکنش های مشابهی نشان نداده اند.

پیشینه و مبانی نظری

در منطقه بلوچستان که به شیوه جدی از سال 1307ش به بعد با نوع ویژه ای از مدرنیسم مورد نظر حکومت پهلوی مواجه شد؛ شکل خاصی از سنت وجود داشت این شکل از سنت بدلیل ویژگی هایی که دارا بود از مدرنیسم مورد علاقه حکومت پهلوی، بسیار فاصله داشت. این فاصله به قدری زیاد بود که شاید بتوانیم از آن در برخی حوزه ها به عنوان تقابل جدی نام ببریم. یکی از خصایص مدرنیسمی که پهلوی ها بویژه پهلوی اول دلبسته آن بودند، یکسان سازی و همسان انگاری بود.سیاستگزاران روزگار پهلوی که به زعم خویش در پی »ملت سازی« بودند و در راستای تحقق الگوی »دولت ملت« گام برمی داشتند از مفهوم »ملت« مجموعه ای یک کاسه و یکپارچه اراده می کردند و برای جامه عمل پوشاندن به این تعریف خویش از ملت، سیاست ها و برنامه هایی را هم اعمال می کردند. برای مثال در منطقه بلوچستان نوع ویژه ای از پوشش برای مردان و زنان وجود داشت. این پوشش بخشی از منظومه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی معیشتی بود که در این منطقه وجود داشت. بخش های گوناگون این منظومه و یا همان نظم سنتی در یکدیگر تنیده شده بودند و با یکدیگر پیوندی همساز و همنوا داشتند. تغییر یکی از اجزاء این »منظومه« باعث واکنش تمامی اجزاء آن می شد. هر چند باید گفت تغییر دادن این منظومه بدون مطالعه جدی و شناخت ژرف آن، معنایی جز ایجاد اختلال در آن نداشت، اختلالی که می توانست پیامدهای زیانباری به بار آورد و از قضا چنین هم شد. نظم سنتی موجود در بلوچستان به طور طبیعی در درازای سده های متمادی شکل گرفته بود؛ اجزاء آن با یکدیگر عجین شده بودند و قرنهای متمادی به خوبی کار کرده بود و نیازهای مردم را برآورده ساخته بود. اشتباه نشود مدعی »عادلانه بودن« و »حقانیت« این نظم با توجه به تعاریفی که از این مفاهیم در ذهن ما وجود دارد- نیستیم. نکته ای که بر آن پای می فشاریم این است که نظم سنتی مورد بحث به خوبی کار می کرد و تا اندازه زیادی نیازهای توده بلوچ را برآورده می نمود. حکومت پهلوی به محض ورود به منطقه بلوچستان در سال 1307ش متعرض این نظم سنتی دراز پیشینه شد اما به دلیل اینکه شناخت ژرف و گسترده ای از آن نداشت با اتکاء به قدرت نظامی زیادی که در اختیارش بود؛ بدون راهبرد بنیادی و برنامه عمل دقیق، شماری از اجزاء این نظم سنتی را به چالش گرفت و نتیجه اینکه در کار آن اخلال بوجود آمد. تغییراتی که حکومت پهلوی توانست در این نظم سنتی ایجاد کند با دیدگاهی مدرنیستی انجام شد، دیدگاهی که در ساحت دیگری قرار داشت و با ساحت سنت آن هم شکل خاص آن که در بلوچستان حاکم بود سخت متفاوت و گاه حتی متضاد بود: نتیجه این دخالت و تصرف در منظومه سنتی موجود در بلوچستان، چیزی جز اختلال در کار آن نبود.

این اختلال با صرف هزینه های گزاف ایجاد و پیامدهای ناگواری در منطقه بلوچستان به بار آورد. پیامدهایی مانند قاچاق، مهاجرت، شرارت، یاغیگری، ناامنی و;(سیاسر:(1384

قابل ذکر است، مردمی که در سایه این نظم سنتی روزگار می گذراندند معیارهای حاکم بر آن را پذیرفته بودند. اگر در چارچوب این نظم سنتی، قوم بلوچ به ذات های گوناگونی تقسیم شده بود و اگر قوانین و قواعد خاصی بر نظام اجتماعی برآمده از این منظومه سنتی سیطره داشت. اگر مالیات های ویژه ای از رعایای بلوچ اخذ می گردید و; قوم بلوچ همه اینها را پذیرفته بود و از وضع موجود رضایت داشت. اگر فردی متعلق به ذات »درزاده« یا »استاد« بود به هر دلیل شکایتی از شرایط خویش نداشت، حتی معدود افرادی هم که به هر دلیل دست به طغیان و یاغیگری علیه خان یا سردار خویش می زدند هیچگاه اصل خانی و سرداری را زیر سوال نمی بردند بلکه فردخان یا سردار را آن هم به دلیل بی کفایتی و عدول از قوانین و قواعد اصیل سرداری و خانی مقصر می دانستند و در واقع اشکال کار را نه در نظام سرداری و خانی بلکه ناشی از بی کفایتی مجریان و کارگزاران این نظام اجتماعی می دانستند.(سیاسر:(1384

665

ھما ش م ی ی زی و ا ؛ چا ش و ر یا
30 و 31 فروردین – 1391 دانشگاه سیستان و بلوچستان
National Congress on Border Cities and Security; Challenges and Strategies – CBCS 2012

از سال 1307ش به بعد با ورود نیروهای رضاشاه به منطقه بلوچستان، حکومت پهلوی خود بجای قوم بلوچ تصمیم گرفت و در حالیکه قوم بلوچ هیچ شکایتی از وضع خویش و نظم سنتی خودش نداشت به شیوه ای یک سویه کمر به تغییر این نظم سنتی بست و به اعمال برنامه هایی برای تغییر آن پرداخت. البته واقعیت این است که حکومت پهلوی چندان دغدغه توده بلوچ را نداشت و بیشتر به خاطر تحکیم پایه های حکومت خویش در منطقه بلوچستان بر ضرورت تغییر نظم سنتی این منطقه پای می فشرد. چرا که ساختارهای حاکم بر بلوچستان که در پیوند با دولت پیش مدرن شکل گرفته بود مانند مانع و رادعی در راستای گسترش سیطره سیاسی حکومت پهلوی در این منطقه عمل می کردند و در واقع هیچگونه هماهنگی و همسازگری میان نظم سیاسی جدید مورد نظر رژیم پهلوی که مبتنی بر حکومت متمرکز بود و ساختارهای سنتی حاکم بر بلوچستان که بر مبنای جداسری و عدم تمرکز شکل گرفته بود دیده نمی شد. بنابراین حکومت پهلوی برای سیطره پایدار بر بلوچستان، چاره ای جز ایجاد تحول در ساختارهای این منطقه نداشت. اما مشکل از اینجا آغاز شد که ساختارهای ریشه دار موجود در بلوچستان به راحتی تن به تغییر نمی دادند مشکلاتی مانند گستردگی منطقه، ضعف شهرنشینی و پراکندگی جمعیت ایجاد تحول در این منطقه را دشوارتر می کرد. حکومت پهلوی نیز نه راهبرد مشخصی برای ایجاد تحول در این منطقه طراحی کرده بود، راهبردی که مبتنی بر مطالعه ای جدی، روشمند و همه سویه باشد و نه برنامه منسجم و دقیقی برای تغییر ساختارهای سنتی بلوچستان داشت. با این وجود حکومت پهلوی ناچار بود به انجام بعضی تغییرات در بلوچستان دست زند. و از قضا این کار را هم وجهه همت خویش قرار دارد. نتیجه عینی این کار چیزی جز ایجاد اختلال در نظم سنتی این منطقه نبود نظمی که به خوبی کار می کرد. جالب اینکه حکومت پهلوی در کار نظم سنتی اخلال کرد اما نتوانست آن را به شیوه ای بنیادی تغییر دهد و نظم جدیدی را جایگزین آن نماید.

این عمل باعث بروز پدیده های زیانباری مانند یاغیگری، مهاجرت، قاچاق و ناامنی در بلوچستان شد. پدیده های نامیمونی که به رغم گذشت بیش از هشتاد سال از ورود کارگزاران نظم جدید به این منطقه، هنوز همچنان وجود دارند و گاه به اندازه ای تبعات شان زیانبار می شود که حتی وحدت ملی و امنیت ملی را هم به مخاطره می افکنند.

می توان گفت با ظهور نظم جدید در ایران، نظمی که در مرکزیت سیاسی اداری کشور و بر بستر شرایط خاص آن مناطق پدید آمده بود و هیچ نسبتی با ولایات دور از مرکزی مانند بلوچستان نداشت؛ مناسبات میان مرکزیت سیاسی اداری کشور و ایالات و ولایات دورافتاده ای مثل بلوچستان، وارد شرایط بسیار پیچیده و بی سابقه ای شد. نظم جدید از یک سو برای گسترش سیطره خویش به این ولایات، ناگزیر از ایجاد تحول در ساختارهای سنتی این مناطق بود تغییر ژرف و همه سویه بنیان های حاکم بر ولایات مزبور نیز چون امکان پذیر نبود، نتیجه محتوم آن، ایجاد اختلال در سازوکار نظم های سنتی ولایات مورد بحث می شد و باعث بروز پدیده های زیانباری در شماری از این مناطق شد. این یک وضعیت تناقض آلود بود دولت مرکزی در رابطه با ولایاتی مانند بلوچستان، در این دوره در چنبره شرایط خاص و بی سابقه ای به لحاظ تاریخی گرفتار شد که نه از آن گریزی و نه گزیری داشت. ناچار باید با این وضعیت جدید کنار می آمد. دخالت و تصرف در ساختارهای سنتی ولایات و مناطقی مانند بلوچستان از ویژگی های ذاتی نظم جدید و مدرنیته به عنوان آبشخور آن بود در عین حال، همین دخالت ها در ساختارهای سنتی که در درازای سده های متمادی به شیوه ای خودجوش در هر یک از این ولایات شکل گرفته بود به سادگی میسور نبود و تجربه این هشتادوچند ساله حداقل در بلوچستان نشان داده، ساختارهای سنتی موجود در مقابل موج تغییری که از سوی حکومت مرکزی به عنوان نماینده و نماد نظم جدید، بر آن تحمیل شده واکنش هایی نشان داده است. آنچه نشانه امیدواری است مسئله زمان و گذشت زمان است. به نظر می رسد با گذشت زمان و افزایش ظرفیت ها و امکانات مادی و معنوی نظم جدید و رسوخ تدریجی ذهنیت ها و اندیشه های مدرن به فکر و ذهن مردم، گسترش ارتباطات، افزایش وسایل ارتباط جمعی، افزایش آگاهی قوم بلوچ و; باعث سیطره روزافزون نظم جدید می شود. به هر حال گذشت زمان ظاهراً به سود نظم جدید است اما در این زمینه هم نباید بیش از اندازه خوشبین باشیم چرا که نظم سنتی و دلبستگان آن هم در حال بهره گیری از ظرفیت های مدرن برای پیشبرد اهداف و برنامه هایشان هستند و متناسب با زمان دارند ابزارها و حتی

666

ھما ش م ی ی زی و ا ؛ چا ش و ر یا
30 و 31 فروردین – 1391 دانشگاه سیستان و بلوچستان
National Congress on Border Cities and Security; Challenges and Strategies – CBCS 2012

اندیشه های خویش را تغییر می دهند و به عبارتی در حال بازتولید خویش هستند و برای مقابله با نظم جدید دارند خودشان را در قالب ایدئولوژیک بازسازی و بازتعریف می کنند. ایدئولوژی از قضا یک عنصر مدرن است اما به شمشیر دو دمی تبدیل شده و برای مقابله با مدرنیسم مورد استفاده قرار گرفته است.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :